چون صبر ندارم، قهرمان را روز اول اکران دیدم. اما دربارهاش ننوشتم چون منتظر حواشی جذاب و غیرجذابش بودم. کمتجربهام ولی دلم گواهی میداد که قرار است باز هم جنجالهایی به پا شود. صبرم بیفایده نبود. کمی بعد از اکران، مستندسازی مدعی شد که فرهادی فیلمنامهاش را از روی دست او نوشته و نمایندهای فرهادی را فیلمساز حکومتی قلمداد کرد. فرهادی هم جملهٔ از شما بیزارم را گفت. حقیقتی که همهمان میدانستیم ولی خودمان را به آن راه زده بودیم. دربارهٔ حواشی نظری دارم؟ خیر! آیا فکر میکنم قهرمان نباید بهعنوان نمایندهٔ ایران در اسکار حاضر باشد؟ فیلمهای خوبی که ساختهاید بیاورید تا نظر بدهم!
هنوز بعضیها شک دارند که وقت گرانمایه و پول ارزشمندشان را صرف این فیلم کنند. همینجا بگویم که قهرمان فیلم خوب و سرحالی است. بعد هم مگر در این سینمای فقیر چند فیلم خوب و نسبتاً خوب (نه عالی) ساخته میشود که برای دیدن فیلمی از فرهادی وسواس به خرج دهیم؟
امیر جدیدی! بااستعداد (اظهر من الشمس)، بادقت و توانمند است و این را از تنوع نقشها و تلاشهایش در قرارگیری در بهترین حالت خود میتوان فهمید. قبل از دیدن فیلم از امیر جدیدی انتظار زیادی داشتم. مخصوصاً اینکه بسیاری از بینندگان فرا مرزی نخل طلا را حق او میدانستند. همین روزها که این خط را مینویسم مجلاتی آنسوی دریاها و خشکیها گفتهاند شاید جدیدی نامزد اسکار هم بشود! خود فرهادی هم در مصاحبهای گفت که اول میخواستم از نابازیگر استفاده کنم؛ ولی مرز حماقت و صداقت خیلی باریک است و باید بازیگر انجامش میداد که داد! البته انتظار من انگار خیلی خیلی زیاد بود. وقتی رحیم سلطانی را دیدم در دلم به امیر جدید گفتم آفرین! وظیفهات را خوب انجام دادی! اما اجازه دهید ستارهٔ این فیلم را محسن تنابنده بدانم. دیدن او در هیئت مردی آرام بسیار لذتبخش بود. تنابنده به کسی دیگر تبدیل شده بود. انگار از زاویهای غریب از او فیلم گرفته و لایهای از شخصیتش را شکافته بودند که اصلاً نمیدانستیم و شاید خودش هم نمیدانست که وجود دارد! اگر انتظار دارید بگویم بازی بازیگران در فیلم فرهادی خوب است، هم خندهدار میشود و هم خودم را مسخره کردهام و هم وقت خوانندگان را گرفتهام!
شخصیتپردازی! برای درک شخصیتهای قصهها و فیلمها معیار سادهای دارم. آیا میتوانم فردی که پشت سر هم دیالوگ میگوید را درک کنم؟ آیا میتوانم نمونهٔ واقعی این شخص را در زندگیام با تفاوت حداقلی پیدا کنم؟ اگر بله، پس شخصیتپردازی بهجا است و اگر نه که هیچ. آیا شبیه رحیم را ندیدهام؟ فرخنده چطور؟ اطراف من که پر از فرخنده است! فرخندهها در سینمای ایران بسیار اندک هستند. زنهایی که جا نمیزند و رها نمیکند. زنان صبور و باوفا و ایرانی.
قصهٔ عاشقانه! سالهاست که فیلم ایرانی میبینم. از نوجوانی که عقلم کمی رشد کرد تا به امروز مخاطب بردبار سینمای ایران هستم. یادم نمیآید آخرین داستان و رابطهٔ عاشقانهٔ تروتمیزی که دیدهام در چه فیلمی بود. عشق رحیم و فرخنده حالم را خوب کرد؛ حتی جایی خندیدم و جایی غصهام گرفت. دو نفر که واقعاً بههم علاقه دارند را خیلی وقت بود روی پردهٔ نقرهای ندیده بودم. قید همه چیز را زدن، فدا شدن برای معشوق، رضایت قلبی معشوق را خواستن، همعقیده بودن با او و این دست از مفاهیم را از عشق ایندو درک کردم! خبری از نگاههای سنگین و مصنوعی دو نفر نیست، حرف های درشت و سنگین نمیزنند. همدیگر را میفهمند و انگار به چیزی از درون هم رسیدهاند که ما نمیتوانیم آن را ببینیم ولی حسش میکنیم؛ چون از بودن آنها کنار هم لذت میبریم.
قهرمان ایرانیترین فیلم فرهادی است. شیراز به حالتی زیبا به تصویر درآمده. من شیرازِ قهرمان را بسیار دوست دارم. شهری دوستداشتنی که هر دو روی آن را میبینیم. روی نازک و نرم و روی کمی سخت و سردش را و اعلام میکنم من هردوی این حالتها را دوست داشتم. این فیلم باید در شیراز زیبا ساخته میشد و رحیم از پلهها بالا میرفت و پایین میآمد تا حساب کار همان اول فیلم دستمان بیاید.
هر فیلمی بدیها و خوبیهای خودش را دارد. بدی قهرمان هم تکراری بودن فیلمنامه است. فرهادی دچار روزمرگی فیلمنامه یا مکانیکی شدن فیلمنامه شده است. عناصر و اعضای داستان ثابتند و فقط شخصیتها و بازیگرها عوض میشوند. فرمولی شدن فیلمنامه حوصلهٔ مخاطب را سر میبرد و خستهاش میکند. این را من نمیگویم. در سالن به همبینندههایم نگاه میکردم. خیلیها به ساعت گوشیشان نگاه میکردند و متأسفانه خود من هم یک بار این عمل را مرتکب شدم.
شعار، خوب یا بد. هنوز نفهمیدهام شعار خوب است یا بد یا اصلاً کدام شعار خوب است و کدام شعار بد؟ آیا کسی این را مشخص میکند؟ اینکه فیلم شعاری بسازیم از سر ضعف است یا قدرت؟ این جدل تمام نشدنی ست ولی من می گویم اگر فیلم شعاری ساختن بد است پس برای همه بد است! قهرمان مثل اسمش که از شعارها و آرمانها برمیآید پر از شعار بود. بعضیهایشان آرام و روان بودند و بعضیها کاملاً زبان باز کرده بودند و فریاد میکشیدند. فیلمهای فرهادی همه پرشعارند ولی این یکی توپش پر بود.
سارینا! در ذهنم چند کارگردان هست که اگر بازیگری در فیلم آنها خوب بازی نکند یعنی بازیگر بدی است. سارینا فرهادی هم یکی از آن بازیگرها است. بازی ضعیف و ناشیانهاش بسیار متعجبم کرد. در مقام یک نابازیگر هم نمرهٔ خوبی نمیگیرد متأسفانه.
من فرهادی را و سینمایش را دوست میدارم و هنوز امیدوارم در آینده، بهتر از جدایی یا دربارهٔ الی را بسازد. به امید آن روز.