ویرگول
ورودثبت نام
سپهر هاشمی
سپهر هاشمی
خواندن ۲۱ دقیقه·۱ سال پیش

آش ساتوشی با یک وجب روغن

نگارنده: سپهر هاشمی

آش ساتوشی با یک وجب روغن
آش ساتوشی با یک وجب روغن

چکیده:

بعد از وقوع مرج اتریوم، حواسم به طرفداران اتریوم بود که برای دیگران (به ویژه طرفداران بیتکوین) کُری می خواندند. من این مقاله را نوشتم تا خوانندگان را تشویق کنم که این بحث را مطرح کنند؛ و روی اتفاقی گسترده‌تر تمرکز کنند که تهدیدی برای سوء استفاده از ایده‌آل‌های بلاکچین مانند حریم خصوصی و تمرکززدایی است.

در مجموع، این مقاله را با روایت سیر تحول زندگی اجتماعی بشر، ایجاد حکومت ها، و سپ مرزهای اخلاقی در تصمیم گیری بشر شروع می کنم. بعد مثال می‌زنم که تمرکززدایی چیست و چطور بهره‌برداری از آن به نام CBDC توسط دولت‌ها به آرامی در ریشه‌های اقتصاد نفوذ می‌کند.

در ضمن باید بگویم که جمله «آینده غیرمتمرکز است» یک جمله ناقص است و آن آینده دست نیافتنی است. انسان ها در هنگام تصمیم گیری در انتخاب گزینه ها آزادند و توسط نفع شخصی در محدوده های از پیش تعیین شده تحریک به انتخاب ها می شوند.

این مقاله برای این نوشته شده است که کاربران به دلیل تعصب کورکورانه بحث در مورد بلاکچین را متوقف کنند و یک قدم به عقب برگردند و از دیدگاه عینی تر به این زمینه نگاه کنند.

در این مقاله عبارت Decentralization در هر جا که اسم باشد دارای معادل "عدم تمرکز" و در هر جا که اسم فعل باشد دارای معادل "تمرکززدایی" است.

این مقاله در وهله اول از چند زاویه به مباحث مختلف می پردازد و سپس زوایا را به سمت منظور نهایی نویسنده هدایت میکند.

مردم با عقاید مختلف: آش ساتوشی با یک وجب روغن
دم با عقاید مختلف: آش ساتوشی با یک وجب روغ
مردم با عقاید مختلف: آش ساتوشی با یک وجب روغن دم با عقاید مختلف: آش ساتوشی با یک وجب روغ

مقدمه:

در ابتدای این مقاله می‌خوام گریزی به یک مفهوم و ماجرا از کتاب «انسان خردمند» نوشته «نوح هراری» بزنم. البته گرچه محققین و دانشگاهیان با زمینه تحقیقاتی مشابه با نویسنده، از این کتاب استقبال خوبی نداشته‌اند و نسبت به صحت مطالب آن ابراز تردید کرده‌اند، اما این در حالی است که عامه مردم، بیشتر آن را جالب و مفید یافته‌اند.

برداشت خودم از این کتاب را به شرح ذیل مصور می‌کنم.:

زاویه اول- تاریخچه ی زندگی اجتماعی/اقتصادی/سیاسی بشر

انسان به عنوان یک گونه، ویژگی هایی را حفظ می کند که از زمان غارنشینان وجود داشته است. در تمام طول تاریخ طبیعت آدمی این بوده که تلاش کند برای خود و خانواده‌اش رفاه و آسایش فراهم کند شر چه در زمان حاضر و چه در گذشته، اول روز به بیرون از خانه می‌رفته، می‌جنگیده، و تلاش می‌کرده است که آورده ای در راستای تامین نیازهای خانواده و امنیت آنها به همراه بیاورد.

پس از اینکه زنان کشاورزی را کشف کردند، بشر دید که برای غالب نیازهای خود دیگر نیاز نیست که دیگر به جنگل برود، با حیوانات درنده خو بجنگد، و ضمناً می‌تواند با زندگی در کنار آب به کشاورزی بپردازد. تجمع مردان در روستایی که قبلا طول روز را در آن سپری نمی‌کردند مشکلاتی را برای زندگی جمعی بوجود آورد که بشر مجبور به نگارش دستورالعمل های عرفی اجتماعی شد. این دستورالعمل ها غالباً بر اساس عقل سلیم، موازی با منفعت جمعی و در قالب هنجارهایی برای انجام دادن یا انجام ندادن مجموعه‌ای از امور مانند دزدی، معامله، اجاره، ازدواج، قرض، و غیره بوجود آمدند که حتی تبعات عمل خلاف آن نیز تعیین گردید.

بشریت این دستورالعمل را «اخلاق» نامید و قانون را بر آن بنا نهاد. سپس قانونی را برای تنظیم رفتار مردم بر اساس مفاهیم و نیازهایی مانند عدالت، مزایای اجتماعی و غیره ابلاغ کرد و همچنین یک دولت برای نظارت و اجرای قانون ایجاد کرد.

در اینجا سه عامل منجر به تشکیل دولت شدند:

یک-بشر دید که واقعا نیاز آنچنانی به جنگیدن کمافی السابق ندارد و می‌تواند به چالش‌های پیش رو بیاندیشد؛

دو-کنترل دیگر افراد که به تازگی هنجارهای زندگی اجتماعی به آنا دیکته شده است کار سختی است؛

سه-برخی افراد ممکن است به جای بدن قوی برای کار در زمین کشاورزی، توانایی ذهنی و استعداد مدیریتی یا حسابرسی بهتری نسبت به بقیه داشته باشند که بتواند به این دست مسائل بیندیشد.

بدین شکل بود که دولت‌های کوچک به وجود آمدند. کار این دولت‌ها چه بود؟ مثلا در اوایل کار، دولت آن روستا وظیفه دیوارکشی و حراست و مدیریت حساب‌های مردم را داشت. بعد از مدتی نیاز به حضور قضات احساس شد و دولت ها تبدیل به بازوهای اجرایی نظام‌های قضایی نیز شدند.

دولت‌ها چگونه بقای خود را تضمین می‌کردند؟ همان روستا را تصور کنید که دو نفر پاسبان داشت. دستمزد این پاسبان ها در زمان مبادلات کالا به کالا و یا بعد از اختراع پول به هر شکل ممکن پرداخت می‌شد. دولت ها به مرور سیاس شدند و سیاستمداران برای بهره بردن از مالیات و پولی که حاصل زحمات نیروی انسانی یا انرژی بود بوجود آمدند. کار این سیاستمداران توجیه فعالیت خود برای تضمین بقای دولت در راستای تامین و حفظ منافع آن روستا بود.

یکی دیگر از وظایف عمده‌ی آن دولت ها، کنترل مردم در رعایت هنجارهای اخلاقی نیز بود. اگر روستا دارای امنیت کامل می‌بود، چه نیازی به پلیس داشتند؟ سیاستمداران کافی بود که در طول شب به صورت مصنوعی جایی را آتش بزنند تا توجیهی برای بهره‌وری از مالیات در راستای بقای دولت و پلیس فراهم کنند. همین شیطنت ها به مرور سیاست نامیده شدند و در ریشه دولت‌ها رخنه کردند.

با بزرگتر شدن روستاها و تبدیل آنها به شهرها و ولایت‌ها و کشورها، دولت‌ها در مسیر پیشرفت خود، پس از مدتی این پیشنهاد را دادند که بعنوان نماینده مردم جهت حفظ منافع ملی، اقتصاد را نیز در دست بگیرند. فاجعه همینجا رخ داد که مردم اقتصاد خود (که قبلاً با آن به پرداخت دستمزد پاسبانان می‌پرداختند) را در اختیار دولت قرار دادند. بعد از این اتفاق بود که وجود دولت‌ها برای هر یک از موارد فوق‌الذکر ضروری‌تر شد.

حالا می‌بینیم که دولت‌ها به اندازه تمدن بشر عمر دارند. یک خصیصه منحصربفرد دولت‌ها تا به امروز، مرزبندی‌های جغرافیایی در سطح محدود به اندازه کره زمین است. می‌دانیم که کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند. اگر هر کشور کنونی را مانند آن روستاها بدانیم، می‌بینیم که دولت هر روستا بر اساس منابع تجدیدناپذیر یا باارزش خود مانند نیروی انسانی، کالاهای استراتژیک، مواد معدنی تمام شدنی، و انرژی، یک اقتصاد منحصربفرد خود دارد.

این محدوده‌ها را می‌توانیم محدوده‌های جغرافیایی بنامیم و سلطه هر دولت بر چندین محدوده جغرافیایی از لحاظ اقتصادی یا سیاسی و غیره را محدوده سیاسی یا بهتر بگوییم محدوده‌ ژئوپلیتیک بنامیم.

مالکیت مرزبندی شده

قطعا مردم آن روستا چنانچه بر اساس سیاست یا شانس یا قوای نظامی از منابع باارزش فوق الذکر برخوردار باشند، دلشان نمی‌خواهد که آن را به دیگر مردم کره زمین در خارج از محدوده ژئوپلیتیک بدهند. این بدان معناست که هر روستا سعی می‌کند اقتصاد خود را بهتر از بقیه روستاها نگه دارد و حتی دیگران را مستعمره و نیازمند خود کند.

صفت تمامیت خواهی و کمال طلبی بشر منجر به آزادی اختیار شده است

بشر همانگونه که قبل از ظهور اخلاقیات در زندگی اجتماعی، کمال طلب بوده است و در نقطه ای از کمال طلبی، اخلاقِ تعریف شده برای زندگی جمعی را کنار می‌گذارد، کمال طلبی خود را در زمان تصمیم‌گیری برمی‌گرداند. در زمان هرگونه تصمیم‌گیری، در اینجا شخص تصمیم گیرنده یک واحد مجزا از یک شخص دیگر به حساب می‌آید که بنا بر این موضوع، می‌تواند تصمیمی را با اختیار خود خارج از هرگونه اخلاق بگیرد که در راستای منفعت خود او باشد. (حتی اگر مغایر با منافع شخص دیگر او باشد)

همین امر باعث می‌شود که ما هر زمان که بخواهیم مساله ای را به نفع جامعه معرفی کنیم، آن را یک مساله مطرح شده از سمت شخص خودمان اعلام می‌کنیم و فراتر از مرز اخلاق نخواهیم رفت، اما اتخاذ همین تصمیم شخصی توسط فرد مقابلمان، آنسوی مرزهای اخلاق به حساب می آوریم. این یعنی اگر به خود حق می‌دهیم که در آنسوی مرزهای اخلاق، تصمیمی برای منفعت خودمان بگیریم، طرف مقابل هم قاعدتاً می‌تواند چنین کاری بکند.

حال اگر کمی قضیه را شل کنیم و عقل سلیم را وسط بگذاریم و ‌بگوییم چیزی را مطرح کنیم که به نفع جامعه باشد، در وهله اول منظورمان جامعه خودمان است، سپس به نفع جامعه ورای مرزهای جغرافیایی، سپس جامعه ورای مرزهای ژئوپلیتیک، و الی آخر.

در همین منظور هر چه که تصمیم بگیریم باز در راستای مرزهای منافع خودمان یا جامعه جغرافیایی خودمان یا جامعه سیاسی خودمان یا در نهایت جامعه بشری در ورای هر مرزی است.

درجه بندی مرزها از نزدیک به دور از دیدگاه نهاد هر فرد:

1. مرز بی حدوحصر و خصوصی هر فرد (انفرادی)

2. مرز اخلاقی در اجتماع کوچک

3. مرز منافع اجتماعی در محدوده جغرافیایی

4. مرز منافع گسترده در محدوه ژئوپلیتیکی

5. مرز منافع برای کل بشریت در حال و آینده

زاویه دوم- تمرکززدایی

به جای توضیح کامل این مفهوم، خلاصه ای کوتاه از وب سایت آمازون را با هم بخوانیم:

تمرکززدایی چیست؟

در بلاکچین، تمرکززدایی به انتقال کنترل و تصمیم گیری از دست یک نهاد متمرکز (فرد، سازمان یا گروه آن) به دست یک شبکه توزیع شده اشاره دارد. شبکه‌های غیرمتمرکز تلاش می‌کنند تا سطح اعتمادی را که شرکت‌کنندگان باید به یکدیگر داشته باشند، کاهش دهند و از توانایی آن‌ها برای اعمال قدرت یا کنترل بر یکدیگر به شیوه‌هایی که عملکرد شبکه را کاهش می‌دهند، جلوگیری کنند.

چرا تمرکززدایی مهم است؟

تمرکززدایی مفهوم جدیدی نیست. هنگام ساخت یک راهکار فناورانه، معمولاً سه معماری شبکه اصلی در نظر گرفته می شود: متمرکز، توزیع شده، و غیرمتمرکز. در حالی که فناوری‌های بلاکچین اغلب از شبکه‌های غیرمتمرکز استفاده می‌کنند، خودِ یک اپلیکیشن بلاکچین را نمی‌توان به سادگی به عنوان یک برنامه غیرمتمرکز یا متمرکز طبقه‌بندی کرد. در عوض، تمرکززدایی یک مقیاس متغیر است و باید در تمامی جوانب یک اپلیکیشن بلاکچینی اعمال شود. با تمرکززداییِ مدیریت و دسترسی به منابع در یک اپلیکیشن می توان به خدمات بیشتر و منصفانه تری دست یافت. تمرکززدایی معمولاً دارای برخی بده‌بستان ها مانند شمار معاملاتی کمتر است، اما در ازای آن و در حالت ایده‌آل، به ثبات و سطح خدمات بهبود یافته‌ای که تولید می‌کنند می ارزند.

مزایای عدم تمرکز:

· یک محیط بدون نیاز به واسط معتمد را فراهم می کند

· تطابق دیتا را بهبود می بخشد

· نقاط ضعف را کاهش می دهد

· توزیع منابع را بهینه می کند

حال بگذارید سوال خودم را بپرسم.

سوال: آیا عدم تمرکز یک هدف مقدس است؟

جواب: حتی اگر مقدس باشد هم هرگز نمی‌توان به این مقصد رسید.

چرا؟

چراکه بشر قالب یکسانی ندارد و هرچه که بخواهیم به دیگران بقبولانیم که عدم تمرکز را بپذیرند، شاید بتوانیم خودمان از مرزهای اخلاق و جغرافیا و سیاست بگذریم، اما طرف مقابل این حق را دارد که این موضوع را نپذیرد و در حد مرزهای مذکور از مرز بی حدوحصر و خصوصی خود خارج نشود.

اگر ما بخواهیم موضوعی را مطرح کنیم که ورای مرزهای اخلاقی و جغرافیایی و ژئوپلیتیکی باشد (یعنی در مرز منافع کل بشریت در حال و آینده باشد)، پذیرندگان آن نیز باید از این مرزها و منافعی که در آن مرزهای محدود دارند بگذرند تا به این هدف برسند. اگر نخواهند بگذرند و همانجا بمانند نمی توان آنها را مجبور کرد. اینجا برویم ببینیم بیتکوین چه کمکی به ما می کند.

ارزش بیتکوین کجای این ماجراست؟

ارزش بیتکوین به این است که از جامعه ی یکصد نفری، یکصد نفر آنها بیتکوین داشته باشند. به چه روشی؟ فرض کنید همین یکصد نفر خواهان بیتکوین هستند، هر کدام از آنها نیز سرمایه ای به میزان هزار سکه طلا برای سرمایه‌گذاری دارند. یک نفر از این صد نفر شخصی است به نام ایلان ماسک که در یک پروژه از میان پروژه‌های روی میز آن صد نفر برای سرمایه‌گذاری، اقدام به شیل یا پامپ‌و‌دامپ شت کوین ها در آن جامعه می‌کند و پول ۹۹ نفر دیگر را به چنگ می‌آورد و سپس اقدام به خرید بیتکوین از جایی دیگر می‌کند.

«در این جمع یکصد نفره، این بیتکوین چه ارزشی دارد؟»

ارزش بیتکوین به این است که هر کسی از مرزهای اخلاقی و جغرافیایی و ژئوپلیتیکی خود بگذرد و بیتکوین را در راستای منافع کل بشریت برای نجات از فاجعه ی تنفیض قدرت اقتصادی به دولت ها بخرد.

اگر الان امیدی نداریم اقلا آیا می‌توان گفت که آینده غیرمتمرکز است؟

یکی از مجموعه مقالات مشهور در خصوص بیتکوین، نگاشته های پارکر لویس به نام «به تدریج سپس ناگهانی» است که همین نام، پاسخگوی سوال است. جواب در سطح بلوغ تصمیم گیری بشر است نه سرعت رشد پذیرش بیتکوین یعنی بلوغ فکری بشر باید به تدریج رشد کند تا ناگهان تاثیر بزرگی را شاهد باشیم.

حتی اگر ما‌ بگوییم که بیتکوین به تدریج پذیرفته می‌شود و سطح نفوذ آن بیشتر می‌شود، آینده به این سرعت غیرمتمرکز نخواهد شد. چرا؟ چونکه آینده غیرمتمرکز نیازمند انتخاب کل بشریت بر کوتاه آمدن از جایگاه نهاد فردی و همچنین گذر از مرزهای اخلاقی و جغرافیایی و ژئوپلیتیکی است تا بتواند درصد وقوع آینده غیرمتمرکز را بالا ببرد اما هم اکنون فقط یک اقلیت کوچیک به این سطح رسیده اند.

زاویه سوم- این آینده دست‌نیافتنی است.

چند سوال ساده می توانند ما را به جواب نزدیک کنند.

آیا شهر‌ندان مرفه کشورهای حوزه خلیج فارس حاضرند از انرژی و رفاه و اقتصاد و دولت خود بگذرند و آن را با دیگر ملت‌ها تقسیم کنند؟ آیا ایرانی‌ها حاضرند نفت خود را در اختیار جهانیان قرار دهند؟ آیا آمریکایی‌ها حاضرند نفوذ و قدرت خود در سطح بین المللی را بین جهانیان تقسیم کنند؟ آیا چینی ها حاضرند نیروی انسانی خود را به رایگان در اختیار آفریقا برای رشد اقتصاد قرار دهند؟ خیر، خیر، خیر، خیر.

از اینجاست که منافع شخصی بشر وارد می‌شوند، منافع شخصی یک اجتماع از بشر در قالب کشور وارد می‌شوند، منافع شخصی یک اجتماع بزرگ تر از بشر به نام مجموعه کشورهای تحت سلطه وارد می‌شوند و به همین منوال تا به آخر.

این مفهوم کاملا بدیهی است که پذیرفتن یک زمینه ی ذهنی توسط تمامی افراد جامعه با ماهیت بشر در تناقض است. ذات بشر در این است که به اتفاق نظر کامل در یک مبحث نرسد و هر حوزه ی اجتماعی به دنبال دست یافتن به اهداف خودخواهانه اش باشد. برای درک بهتر:

چطور می توان این موضوع را پذیرفت؟

فرض کنید در جامعه بین الملل پذیرفته شده که شبکه اتریوم پردازش‌های تروریسم را تحریم کند. جدا از داستان‌های نفوذپذیری شبکه، کدام لیست تحریم باید در شبکه اعمال شود؟ لیست OFAC؟ لیست چین؟ لیست روسیه؟ لیست خلیج فارس؟ لیست کدام کشور؟ (این موضوع را باز نمیکنم چرا که مبحثی مفصل است و از حوصله این مقاله خارج)

می بینید؟ کاملاً ملموس است که در همین لایه هم نمی‌توان در میان بشر به اجماع رسید که چه کسی دیگری را تحریم بین المللی کند، چه برسد در پایه بالاتری از جغرافیا و سیاست.

حال کمی برگردیم به عقب. تا زمانی که محدودیت انرژی وجود دارد. بشر، انرژی را در آغوش می‌گیرد و با کسی هم سهیم نمی‌شود. به همین دلیل است که بیتکوین به این آسانی ها و به این زودی ها به مقصد مورد نظر خود نمی‌رسد. به همین دلیل است که اگر فریاد بزنیم و بگوییم عدم تمرکز در اتریوم نابود شده است و‌ این شبکه غیرمتمرکز نیست، کک کسی نمی گزد.

کک چه کسی نمیگزد؟

همان کسی که میخواد پول و سرمایه بیشتری را بیشتر از شما داشته باشد. پول و‌ سرمایه بیشتر به معنای قدرت بیشتر است. از آنجا ‌که قدرت در شبکه غیرمتمرکز قابل دستکاری نیست، این قضیه ممکن است به مذاق قدرتگراها خوش نیاید. چرا؟ چونکه از قبل قدرت دارند و نمی‌خواهند که قدرت خود را از دست بدهند یا به چالش بکشند برای همین تلاش می‌کنند که مردم خود را به دوری از این فضای چالش‌ساز تشویق کنند.

به قول رپر معروف ایرانی، بهرام:

ما فکر می‌کنیم که قدرت را باید «داشت»، آنها فکر می‌کنند که قدرت را باید «بود»

اگر مردم خودشان بخواهند انتخاب کنند چه؟

دولت‌ها که جلوی مردم را نمی‌توانند بگیرند اما به جای آن سیاستی را به کار می‌گیرند که بهانه ای نباشد. چه سیاستی؟ اول اجازه می‌دهند مردم از بیتکوین و بلاکچین لذت ببرند، آنگاه طرح دعوی می‌کنند و می‌گویند حالا که دارید حالش را می‌برید، ما هم می‌خواهیم حالش را ببریم (بعنوان شخص حقوقی) و اینجاست که سر و کله چیزی به نام CBDC پیدا می شود تا هم قدرت را در دست داشته باشند و هم دهان مردم را با بلاکچین (و نه رمزارز) ببندند.

وقتی بشر در حال بهره بردن از دست یافته های خود است، برای اینکه بخواهد در قالب مرزبندی های تعیین شده ی بین همه ی کشورها اقدام به تعامل و در صورت نیاز اعمال سیاست و نفوذ بر مبنای قدرت به دست آمده از منابع کمیابِ باارزش (Scarce Sources)بکند، یک شخصیت حقوقی را می‌سازد که به نفع کل افراد حاضر در مرزبندی تعریف شده خود مانند خانواده یا همشهری یا هم‌میهن خود باشد.

پس درگیری کجاست؟

وقتی که یک مشکل داخلی در بین پذیرندگان بیتکوین و هم‌زمان بلاکچین بوجود می‌آید، آن قدرتی که با خرد جمعی ساخته شده و به اندازه تمدن بشری از زمان ایجاد اخلاق، عمر دارد، علیه اشخاص حقیقی طرح دعوی می‌کند و ‌می‌گوید که «شما که دارید حالش را می‌برید پس من هم می‌خواهم به نفع منافع ملی و مرزهای خودی و جامعه حالش را ببرم»

کجا اعمال نفوذ میکند؟ با سیاه نمایی از خطرات و تهدیدات ملی که آن دلایل را بهانه ای برای تنظیم‌گری و پیاده سازی CBDC بکند. (همان هدفی که دولت های قدیم با آتش‌سوزی مصنوعی دنبال می‌کردند)

حال اگر مردمانی از هر جای دنیا خواهان ورود به این دنیای غیرمتمرکز ورای هر مرز اخلاقی و جغرافیایی و سیاسی باشند، یک اقلیت حساب می‌شوند. چرا؟ زیرا بعید است که همه آنها به طور همزمان سطح همسانی از گذر از منافع و مرزها را داشته باشند.

عمق فاجعه چقدر است؟

نمی‌توان محاسبه کرد که چه میزان از مردم در اقصی نقاط دنیا، این فلسفه ی عدم تمرکز را سوای ماهیتش، برای چیز دیگری می‌خواهند.

پس اکثریت مردم بلاکچین را برای چه می‌خواهد؟

راستش را بخواهید برای دلار بیشتر، سرمایه بیشتر، قدرت بیشتر، نه یک دنیای غیرمتمرکز.

فکر می‌کنید چرا اسکمرها و پامپ‌و‌دامپ‌ها و پانزی‌ها زیادند؟ برای اینکه تک تک افراد بشر سطح مطالعه و آگاهی یکسانی ندارند و درصدی از آنها دارای سواد حداقلی نیز هستند. برای همین است که می‌گویم آن جمعیت همفکر، یک اقلیت هستند زیرا دستیابی به آن سطح به چند عامل نیاز دارد:

1. دانش لازم،

2. گذشت از منافع،

3. و سخت‌تر از دو مورد قبل، اقناع دیگران از مزیت این طرح برای کلیت بشر.

آه که گذراندن مردم از این مسیر چقدر سخت و دشوار است. اول باید آنها را از فریبی که خورده اند آگاه کرد، سپس آینده ی آرمانی را به آنها وعده داد، سپس به آنها انگیزه ای برای طیِ مسیر داد. اینها هر کدام یک مرحله سخت در این مسیر هستند.

غول مرحله آخر کجاست؟

در میان دشمنان عدم تمرکز جنگجویانی همچون دولت ها، قدرت طلبان، اسکمرها و پانزی‌ها، تریدرهای خودخواه، حقوق بشر، و یک مانع نهایی بزرگ وجود دارند.

زاویه چهارم- عامل نهایی بزرگ چیست؟

«دلار

اصلاً نصف بیتکوین های دنیا مال شما. می‌خواهید با آن چه کنید؟ بالاخره باید آن را به شکل دیگری از پول در بیاورید. نمی‌شود همه آن را پیتزا بخرید که. ارزش بیتکوین شما به میزان پذیرش، به میزان توزیع شده ی آن، میزان عرضه‌ی آن، و مهم تر از دو عامل دیگر، میزان تقاضای آن در میان مردم و اجتماع‌هایی است که در راستای هر هدفی بتوانند دلار را کنار بگذارند. این اهداف می‌توانند منافع فردی یا منافع اجتماعی یا منافع ژئوپلیتیک باشند که در آن مرزها بتوان دلار را کنار گذاشت و بیتکوین را جایگزین کرد. اما امان از سلطه ی دلار.

اگر یک دولت مثل دولت آمریکا زندگی را بر مردم طوری تنگ کند که نتوانند پولی ذخیره کنند و بیتکوین بخرند، چه اتفاقی می افتد؟ حداقل آن این است که تقاضای خرید بیتکوین کاهش می‌یابد.

اینگونه است که یک‌دولت با دلار بطور موقت می‌تواند بر بیتکوین تاثیر بگذارد. برای خرید طلا، می‌بایست بیتکوین را به دلار تبدیل کنیم و سپس دلار را با طلا مبادله کنیم.

زاویه آخر- مبارزه با دولت

حال جدا از تمام این منفی‌نگری ها، بیاید میدان مبارزه بین مردم و دولت را متصور شویم. مردمانی که اهداف یکسانی مثل نفرت از دولت های متمرکز دارند، دورهم جمع شده اند تا به جنگ دولت بروند. دولت نه تنها اعتنایی به غیرمتمرکز بودن یا نبودن بلاکچینی مثل اتریوم ندارد بلکه منجر شده که مردم در یک سمت جبهه و خودش در سمت دیگر به مبارزه بر سر CBDC بروند.

در این میدان دو جناح وجود دارند: گروهان دولت در مقابل لشکر مردم/مخالفان دولت

نقاط قوت و ضعف گروهان دولت

ساختار بالا به پایین و درختی، رهبری انفرادی، تصمیم گیری توسط فرمانده قوا و اعلام دستور اجرای سیاست ها، فرمانبرداری اعضای زیردست، سرعت توزیع دستور، گروهان سرشار از سیاستمداران که جبهه دشمن را رصد می‌کنند، تعداد سربازان کم، قدرت سیاسی بالا.

نقاط قوت و ضعف لشکر مردم/مخالفان دولت

به زور توانسته است دسته ای از جنگجویان را انتخاب کند، ساختار آن نیز تمرکز قدرت ندارد و قدرت در آن پراکنده است، رهبر ندارد، ساختار درختی ندارد و حتی در صورت وجود رهبر نیز دستور بصورت سریع پذیرفته و سپس اجرا نمی‌شود، دارای تعداد کمتری از سیاستمداران است، رصدی از جبهه دشمن ندارد، تعداد سربازان زیاد، قدرت سیاسی کم.

اهمیت قدرت سیاسی در چیست؟

در این مبارزه که قبل از شروع آن، مبحثی برای مذاکره برای دو لشکر اتفاق می‌افتد، دولت قدرت آن را دارد تا شایعه ای را در بین مردم پخش کند که جنگجویان آنها برای مذاکره بر سر منافع شخصی آمده‌‌اند تا از این طریق بتواند اعتقاد به گذشت تمام‌ جنگجویان از منافع شخصی را متزلزل نماید.

اینگونه است که شکست لشکر مردم در برابر دولت که قبلا نماینده و الان آقابالاسر مردم است، از قبل قابل تصور است.

نتیجه گیری

مجدداً باید اشاره کرد که بشر پذیرفته است که در طول عمر ‌خود به دولت نیاز دارد. عمر دولت ها به اندازه عمر تمدن بشری است. حال اگر بشر بخواهد تغییر عقیده بدهد و بگوید که به جای دولت به شبکه غیرمتمرکز نیاز دارد، این ایده می‌بایست لااقل به حداقل عمر لازم برسد و به نظر نمی‌آید که عمر سیزده چهارده ساله ی ظهور بیتکوین برای این موضوع کافی باشد.

این مقاله، جنبه ای از لبه دیگری از تیغ فناوری بلاکچین غیرمتمرکز بیتکوین و آرمان های ساتوشی را به رخ می کشد.

به همین دلیل است که ساتوشی آشی برای ما پخت که یک وجب روغن داغ دارد. چرا که دنیای جدیدی برای سرگرم کردن مردم و دور کردن آنها از آینده ی آرمانی بیتکوین به وجود آمده است. آنها راه وقت کُشی را پیدا کرده اند و تا آنجا که توان دارند به این فرار رو به جلو ادامه می دهند. آنها حتی به فکر آیندگان خود نیز نیستند و به امروزشان می اندیشند. اتریوم یا هر آلتکوین و شتکوینی دیگری بازیچه ای بیش نیستند چرا که نقطه ضعف بیتکوین دست گذاشتن روی آینده ای است که مردمان بانفوذ امروز آن آینده را به تعویق می اندازند.

جنگ را باختیم! حالا چه کنیم زنده بمانیم؟

البته این را هم بگویم که سطح توانایی سرمایه داران خُرد در ورود به شبکه اثبات کار برای کسب درامد از طریق ماینینگ به همان‌اندازه دشوار است که برای استیکرهای اثبات سهام دشوار است.

در اثبات کار، شما نیاز به سرمایه قبلی به مقدار زیاد برای ورود به صنعت ماینینگ جهت کسب درامد و معامله درامد حاصله از طریق موج سواری بر قیمت خواهید داشت اما هر زمان که بخواهید می‌توانید دارایی خود را بفروشید و در کل‌کنترل آن ‌را بر‌عهده دارید.

در اثبات سهام، با توجه به اقتصاد جهانی مریض و ضعیف، اینکه شما سرمایه ای را استیک بکنید و تا هاردفورک شانگهای نتوانید آن ‌را برداشت کنید یک مصیبت است. اینکه در محاسبه موجودی موثر نسبت به موجودی کلی استیک به شما ظلم می‌شود نیز یک مصیبت است، اسلشینگ نیز مصیبت دیگری است.

همچنین این را می دانیم که بر اساس گزارش Nansen، قسمت اعظم استیک اتریوم در حال حاضر بدون سود است و استیکرها فقط می‌توانند 6 تا 18 ماه آینده را منتظر هاردفورک شانگهای بمانند و سپس اترهای خود را برداشت کنند. در طول این مدت زمان نیز باید از اعتماد خود به اتریوم بهره برده باشند و سود مورد انتظار را ببینند. حتی اگر خدایی نکرده این اتفاق بیفتد و سرمایه مردم باز هم به باد برود (که قطعاً ضربه بزرگی به پذیرش عدم تمرکز و رمزارز وارد خواهد شد)، دگر نایی برای سرزنش مردم برای اعتماد بیجا به اتریوم ندارم.

اما ممکن است الان از این افراد بپرسیم که چرا چنین ریسکی می‌کنند؟ جوابی که خواهیم شنید احتمالا این خواهد بود که «آنها حق اعتماد کردن به یک شبکه‌ی پویا را دارند». خلاص!

در کل فرقی بحال مردم عادی نمی‌کند زیرا توان آنچنانی برای کسب درامد در هر دو شبکه را ندارند. بقولی تا درامد نباشد نمی‌توان حرف گذر از مرزهای اخلاقی و جغرافیایی و ژئوپلیتیکی تا حد جامعه بشری در حال و آینده را پیش کشید.

می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که ویتالیک در سال 2017 درباره معضل سه‌گانه بلاکچین در بلاگ خودش بحث کرد. او به طور کلی اظهار داشت که دستیابی به تمرکززدایی، امنیت و مقیاس‌پذیری کامل در یک بلاکچین غیرممکن است.

از سوی دیگر، اتریوم، امنیت (و حریم خصوصی) و تمرکززدایی را قربانی افزایش مقیاس پذیری خود کرده است. با این حال، طرفداران اتریوم باید از نفوذ لیست تحریم ها و مقررات در بلاکچین محبوب خود آگاه باشند. علاقه مندان به بیتکوین نیز باید مراقب این پیشرفت یکنواخت به سمت تمرکززدایی کل بشر باشند. به گفته یکی از دوستان، بیتکوین در نهایت پول را غیرمتمرکز می کند و لزوماً نیازی به حذف دولت ندارد.

در نتیجه، هر دولت در نهایت بدون توجه به بحث و جدل های بین ماکسیمالیست های اتریوم و ماکسیمالیست های به مردم خود فشار خواهد آورد. علاوه بر این، در صورت ایستادن در صف منافع، نمی توان تعیین کرد که چه تعداد کاربر در صف دولت، اتریوم، و یا بیتکوین ایستاده اند.

در هر صورت چه طرفدار بیتکوین باشید، چه طرفدار اتریوم، چه طرفدار هر چیز دیگر. اینکه برای امروز زندگی کنید یا برای آینده، تصمیم با خودتان است؛ این اقلیت شما را مجبور به چیزی نمی کند.

اخلاقبیت‌کوینتمرکز گراییتمرکززداییقدرت انتخاب
بلاکچین و رمزارز: پژوهشگر | مترجم | نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید