
کرامتِ زن، مغزِ تمدن است
نویسنده: دکتر فردین احمدی؛ مدیرمسئول انتشارات بینالمللی حوزه مشق و مدرس دانشگاه
سخنی که هم عقل را قانع میکند هم دل را آرام
دیدار اخیر رهبر انقلاب با جمع کثیری از زنان و دختران، صرفاً یک سخنرانی مناسبتی نبود؛ ترسیم «نقشه راه» بود. سخنی که فراتر از ادبیات ستایشیِ معمول، تلاش کرد جایگاه زن را نه در حاشیهی برنامههای توسعه، که در «قلبِ تمدنسازی» بنشاند. در این گفتار، زن نه کالایی برای مصرف رسانهها، نه کارگزارِ بینام در سایهی خانه، بلکه «فاعلِ معنا»، «خالقِ محبت» و «معمارِ فرهنگ» معرفی شد. از همینجا میتوان دریافت که مخاطبِ این سخن، فقط زنان نبودند؛ مردان، نهادها، رسانهها و سیاستگذاران نیز به همان اندازه فراخوانده شدند تا فهمِ خود از زن را پالایش و رفتار خود را بازتنظیم کنند.
زن در منظومه فکری انقلاب: شأن مدیریتی، نه نقش حاشیهای
در این چارچوب، خانه صرفاً یک آدرس نیست؛ «نهاد تربیت» است و زن، مدیرِ ارشدِ این نهاد. چنین تعبیری همزمان دو افراط را نفی میکند: از یکسو زن را در قالبهای کلیشهای محصور نمیسازد و از سوی دیگر، او را به بازیگرِ بیهویتِ بازارِ مصرف فرو نمیکاهد. مدیر بودن در خانه، به معنی خانهنشینی نیست؛ معنایش این است که کانونِ خانواده با عقلانیت، عاطفه، سازماندهی و آیندهنگری زن قوام مییابد و از همین نقطه است که سرمایه انسانیِ جامعه پرورش مییابد. جامعهای که منزلت زن را بفهمد، اخلاق و اقتصاد و سیاستِ سالمتری خواهد داشت؛ زیرا پشت هر تصمیم بزرگ، تربیتی درست ایستاده است.
نقد نگاه سرمایهداری: آزادیِ بیریشه، اسارتِ شیرین
یکی از محورهای کلیدی بیانات، هشدار درباره تبدیل زن به «ابزار» در منطق سرمایهداری بود؛ منطقی که با نام جذابِ آزادی، گاه «باختِ کرامت» را میپوشاند. وقتی سود و دیدهشدن، معیار اصلی شد، بدن بر عقل میچربد و مصرف بر کرامت. نتیجه؟ زن به جای سوژه بودن، به «موضوعِ تبلیغ» فروکاسته میشود. این نقد البته دعوت به انزوا نیست؛ دعوت به «مشارکتِ با منزلت» است. جامعهای که به جای شایستگی، ظاهر را معیار مینشاند، هم به زنان ظلم میکند و هم به پیشرفت خود. راهحل، ساختن الگوی بومیِ مشارکتِ اجتماعیِ زن است؛ الگویی که هم حقوق و امنیت را تضمین کند، هم شأن و هویت را پاس بدارد.
مسئولیت رسانهها: شبِ روشنِ حقیقت
رسانهها در این میدان، یا پلِ عبور به حقیقتاند یا سدِ راه. بیانات رهبر انقلاب، رسانهها را به نگهبانی از کرامت زن فراخواند: از ترویج نگاه کالایی بپرهیزید، سطحینمایی نکنید، موفقیت زن را فقط به شاخصهای ظاهری نسنجید. رسانهی باشرف، زنِ نخبه را نه صرفاً در قابِ جشنوارهها، که در قابِ «دستاوردهای علمی، آموزشی و اجتماعی» روایت میکند؛ مادریِ خردمندانه، معلمیِ الهامبخش، کارآفرینیِ اخلاقمدار، مطالبهگریِ قانونمند و کنشگریِ فرهنگی را میبیند و برجسته میسازد. اگر رسانه معیار را تغییر دهد، ذائقهی جامعه نیز متحول میشود.
الگوی تامّ: از سیرهی فاطمی تا زنِ امروز
اشاره به حضرت زهرا(س) در این دیدار، تنها یک ارجاع عاطفی نبود؛ «استانداردِ انسانی» بود. سیرهی فاطمی، ترکیبِ شگفت عقلانیت، بندگی، عدالتخواهی و مدیریتِ عاطفه است. در این معیار، زن میتواند هم اهل فکر باشد، هم اهل حضور اجتماعیِ مسئولانه، هم مادر و همسرِ مؤثر؛ و اینها در تعارض با هم تعریف نمیشوند. امروز، هر برنامهی ملی برای ارتقای وضعیت زنان اگر بخواهد ماندگار باشد، باید از این چهار ستون الهام بگیرد: کرامت، امنیت، مشارکت و خانواده. به تعبیر روشن، زن باید بتواند «آزادانه و ایمن»، «با فرصت برابر»، «در چارچوب قانون و اخلاق»، به شکوفایی برسد.
خانواده؛ مدرسهی محبت و سرمایهی اجتماعی
در منظری که ترسیم شد، محبت نیازِ اصلی زن در خانواده معرفی گردید؛ نیازی که اگر تأمین شود، چرخهی امنیت روانی، اعتماد و رشد را در کل خانواده فعال میکند. مردان مسئولاند که محبت را فقط احساسِ درون ندانند؛ «بیان» کنند، «رفتار کنند»، «سامان بدهند». محبتِ ابرازنشده، مانند چراغی است که روشن است اما زیر پوشش افتاده؛ گرمایش به کسی نمیرسد. سیاستگذاران نیز باید بدانند که تقویت خانواده، کارِ شعاری نیست؛ حمایتهای حقوقی، بیمهای، شغلی، آموزشی و فرهنگیِ مشخص میخواهد تا زن بتواند میان نقشهای متنوع خود «توازنِ عزتمند» برقرار کند.
تکلیفِ قانون و دانشگاه و بازار کار: از حرفِ خوب تا ساختارِ خوب
برای تبدیل این اندیشه به زیستِ جمعی، چند اقدام فوری ضروری است:
اول، «سیاستگذاریِ مبتنی بر کرامت»: قوانین استخدامی و مدیریتی باید تبعیضهای پنهان علیه زنانِ شایسته را رفع کند و همزمان، امنیت و شأن محیط کار را تضمین نماید.
دوم، «دانشگاهِ تسهیلگر»: مرخصیهای پژوهشیِ مادرانه، شبکههای راهنمایی حرفهای، و طرحهای کارآفرینیِ دانشبنیان ویژهی زنان، باید از آرزو به برنامه تبدیل شود.
سوم، «بازار کارِ خانوادهدوست»: ساعتهای منعطف، امکان دورکاریِ قانونمند، مهدهای کودکِ استاندارد در کنار محل کار، و طبیعتاً نظامِ ارزیابی مبتنی بر خروجی نه بر حضور، باید جدی گرفته شود.
چهارم، «سواد رسانهای و حقوقی»: آموزش فراگیرِ حقوقِ زن و سواد رسانهای برای دختران و پسران، نه یک واحدِ تزئینی، که «واحدِ حیاتی» تربیت اجتماعی است.
مشارکت اجتماعیِ زن؛ از نماد تا نهاد
جامعهی ایرانی از گنجِ تجربه و دانش زنان سرشار است؛ اما هنوز بخشی از این سرمایه، به نهادهای تصمیمسازی راه نیافته یا در مسیر راهبردی تثبیت نشده است. باید از «نمادسازیِ مناسباتی» عبور و به «نهادسازیِ ماندگار» برسیم: کرسیهای مشورتیِ دائمی زنان در سطوح ملی و محلی، رصدخانهی سیاستهای زن و خانواده، و گفتمانسازیِ علمی برای ارزیابی اثرات تصمیمات، نمونههایی از این نهادسازی است. مشارکتِ واقعی وقتی رخ میدهد که زن، هم در تعریف مسئله حاضر باشد، هم در طراحی راهحل و هم در سنجشِ پیامدها.
از ماست که بر ماست
بیانات رهبر انقلاب، آینهای در برابر ما گذاشت تا «زننگری» خود را محک بزنیم. اگر زن را کرامتمند ببینیم، قانون و رسانه و اقتصاد و تربیتمان نیز کرامتمحور میشود. اگر زن را تنها مخاطبِ مصرف بدانیم، همهچیز به ظاهر ختم میشود و باطن جامعه تهی میگردد. امروز، ساعتِ تاریخ بر «بازتعریفِ آگاهانه» کوک شده است: مردان، مسئولیتِ ابراز محبت و همراهی را تمرین کنند؛ زنان، مطالبهگریِ عاقلانه و مشارکتِ اخلاقمدار را پی بگیرند؛ رسانهها، روایتِ درست را کانون کار خود قرار دهند؛ و سیاستگذاران، ساختارهای حامیِ کرامت را بنا بگذارند. نتیجهی این همافزایی، فقط رضایت یک جنس نیست؛ «پیشرفت متوازنِ ایران» است.
زن اگر کرامتش پاس داشته شود، خانواده امن میشود؛ خانواده که امن شد، انسانِ متوازن تربیت میشود؛ و انسان متوازن، تمدن را میسازد. این است معنای جملهای که باید بر تارک برنامههای فرهنگی و اقتصادی ما بنشیند: «کرامتِ زن، مغزِ تمدن است.» اکنون نوبتِ ماست که این سخن را از قابِ خبر خارج کنیم و در «واقعیتِ زندگی» بنشانیم؛ از مدرسهی کوچکِ خانهها تا مدرسههای بزرگِ جامعه.