گم شده در فکر و خیال
گم شده در فکر و خیال
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

ولی من و تو می تونیم راحت فراموش کنیم


درست یادم نمیاد این جمله رو کی شنیدم ولی به طور متناقضی همین جمله از ذهنم پاک نمی‌شه و شاید پاک نخواهد شد. همیشه در پایان روابطم این جلمه رو حس کردم، حس کردم طرف مقابل خیال میکنه قراره به راحتی از ذهنم پاک بشه راستش خودم هم همین فکر رو می‌کردیم ولی در واقعیت بعد از اینکه توی زندگی واقعیم محو و کمرنگ شدن وارد دنیا خیالیم می‌شن جایی که اونجا برام تبدیل به دوست هایی خوب و صمیمی یا پرخاشگر و سرزنش کننده می‌شن. قسمت هایی از شخصیتشون تغییر داده می‌شه و قسمت هایی حذف می‌شه، خاطرات جدید در موقعیت های خیالی با هم می‌سازیم و از نو شروع می‌کنیم ولی این بار اون طور که من میخوام پیش میره. مکالمه های زیادی با شخصیت های خیالی دارم تقریبا از صبح که بیدار می‌شم تا موقع خواب با شخصیت های مختلفی صحبت می‌کنم. گاهی برام عجیب می‌شه آدمایی که به طور شانسی هم احتمال نداره دیگه ببینمشون، خبر دارن که من هنوز باهاشون دارم حرف می‌زنم؟ خبر دارن هنوز فراموش نکردم؟ جذابیت دنیا تخیلیم اونقدری زیاد شده که واقعیت برام جذابیت کمی داره، ایده ها و اتفاقات کمال گرایانه ای که امکان اتفاق افتادنشون توی واقعیت متمایل به صفره توی دنیای خیالی به راحتی اتفاق می‌افتن. کاراکتر اصلی توی دنیا خیالی منم و بهم اهمیت داده می‌شه. توی دنیای خیالی من واقعا همونی ام که می‌خوام باشم، زندگیم پر از آرامشه، آرامش واقعی. از همه این ها جذاب تر کاراکتر های دنیای خیالیم هستن که با دقت شخصیتشون صیقل داده شده و به ایده آل ها نزدیک تر شدن از هر خطایی مصون اند. هنوز هم خصیصه های مخصوص به خود رو دارن ولی اکثرا شخصیت ها عمق ندارن، طرز تفکر اونها مستقل از خودشون نیست و خب غیر از این هم انتظار نمی‌رفت. در چند برهه از زندگیم اونقدر توی دنیای خیالیم غرق شده بودم که تشخیص واقعیت از خیال برام سخت شده بود. دائماً حس می‌کردم فیلتری جلو چشممه و واقعیت ها رو نمی تونم ببینم و درک کنم، احساس سرگیجه داشتم و گاهی انگار یکدفعه متوجه می‌شدم وجود دارم و خیالی نیستم ضربان قلبم بالا می‌رفت. حسی مشابه وقتی توی آینه به چشم هام زل می‌زنم. گویا اکثر اوقات حقیقت وجود داشتنم رو فراموش می‌کنم، البته بهتر! زندگی دائماً با فکر اینکه من واقعی هستم زجرآوره.


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید