ویکتور امیل فرانکل (به آلمانی: Viktor Frankl) (زادهٔ ۲۶ مارس ۱۹۰۵ – درگذشتهٔ ۲ سپتامبر ۱۹۹۷) روانپزشک و عصبشناس اتریشی و پدیدآورندهٔ معنادرمانی (لوگوتِراپی) بود
معروفترین کتاب او، انسان در جستجوی معنا، روایت تجربیات او در دوران فاجعهباری است که در اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی حضور داشت و در خلال آن، او به اهمیت معنای زندگی برای انسان در سختترین شرایط میپردازد
فرانکل به وسیله نازیها ابتدا در اردوگاه آشویتس و سپس در اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی شد. تجارب او در این اردوگاهها موجب شد مکتب جدیدی را در روانشناسی بنیانگذاری کند که معنادرمانی یا لوگوتراپی نامیده میشود.کتاب به دو قسمت تقسیم می شود:
بخش اول که درباره خاطرات اردوگاه کار اجباری نازی ها است،ویکتور در این بخش به بیان خاطراتش و مراحلی که زندانیان از نظر روانی طی میکنند میپردازد.او توضیح میدهد که چگونه در ان شرایط بسیار سخت و غیر انسانی که سرما ، تحقیر ، غذای کم ، درد و رنج از دست دادن دوستان ادم را تحت فشار قرار میدهد بعضی از انسان پست و بعضی به درجات بالای اخلاقی میرسند.
خاطرات اردوگاه که در بخش اول کتاب امده بسیار دردناک است، اما نویسنده با مهارتی بالا کتاب را نوشته و کتاب میتواند مخاطب ترغیب به ادامه دادن کند.
هدف کتاب صرفا خاطرات دردناک نیست و نویسنده خیلی روی مسائل دردناک تمرکز نمیکند و با خلاصه کردن خاطرات ،تنها خاطراتی که در ادامه به مبحث معنا درمانی او کمک خواهد کرد را بازگو میکند.
در بخش اول میگوید که چطور انسان بودن از زندانیان گرفته شد و انها برای برآورده کردن نیازهای اولیه خود دست به هر کاری میزدند.دیگر برای خیلی از انها زندگی معنایی نداشت. انها ابتدا خود را با تصور ازادی دلگرم میکردن،از زندانی میگوید که در خواب شنیده 30 مارس ازاد میشود ولی زندانی در 31 مارس در اردوگاه مرد.او خود را با امید زنده نگه داشته و نابودی امیدش باعث شد بدنش ضعیف شده و بر اثر تیفوس بمیرد.عده دیگری هم در کریسمس میمردند،چون تصور میکردن که کریسمس را کنار خانواده میگذرانند. از نظر نویسنده تنها افرادی میتوانند در ان شرایط زنده بمانند که معنایی برای زندگی دارند
ویکتور از جمله نیچه میگوید:
««کسی که چرایی زندگی را بیابد،از عهده چگونگی ان بر خواهد امد »»
و معنا همان چرایی در زندگی است
او در دوران اسارت به معشوقش فکر میکند و با او حرف میزند و در دنیایی خیالی زندگی میکند
کاری که خیلی ها میکنند،تصور بازگشت به خانه،غذا های لذیذ و استراحت.
در ان شرایط غیر انسانی و پر از کمبود انسان ها به زنده ماندن فکر میکند و اگر دلیلی برای ان نیابند دچار ناامیدی و فروپاشی میشوند
او به دنبال یافتن پاسخ این پرسش است که انها برای چه تلاش میکردند زنده بمانند
سپس به تجربه انسان ها پس ازادی میپردازد
عده ای از انها دست به هرزگی و خشونت میزنند
و بعد از ان اتفاقات وحشتناک دیگر برایش اخلاق و حق دیگران اهمیت چندانی ندارد
عده ای از انها هم پس از ازادی متوجه مرگ عزیزانشان میشوند و دچار ناامیدی میشوند
در بخش دوم کتاب به معنا درمانی یا لوگوتراپی میپردازد
او معتقد است رنج در زندگی تک تک انسان ها گره خورده و بخش جدایی ناپذیر زندگی ما انسان ها است و با یافتن معنا در رنج میشود ان را تحمل پذیر کرد
او داستان پیرمرد افسرده ای را میگوید که پس از مرگ همسرش افسرده شده،ویکتور به پیرمرد میگوید که اگر همسرت زود تر از تو میمرد چه اتفاقی می افتاد ؟
و پیر مرد حالا در رنجش معنایی میدید،رنج نکشیدن همسرش و این کار باعث حال بهتر ان میشد
ویکتور معتقد است انسان در هر شرایطی میتواند انتخاب کند، حتی در اردوگاه کار اجباری نازی ها
او میگوید انسان خودش باید معنای زندگی اش را انتخاب کنید و کس دیگری حق این کار را ندارد.
کتاب خلاصه و نسبتاً کوتاه نوشته شده که ادمو خسته نمیکنه،کتاب جالبی هست و بعد از خواندن به ادم دید تازه ای میده و باعث میشه به سوالی مهم فکر کنیم:
معنای زندگی ما چیه؟
تو بخشی از کتاب نویسنده از عشق حرف میزنه و معنا رو تو اون میبینه ولی از نظرش معنی زندگی ممکنه دقیقه به دقیقه و روز به روز عوض شده و برای هر کس متفاوت باشه.توصیه میکنم کتاب رو بخونید،کتاب کم حجمیه و هم در بخش اول و هم در بخش دوم خاطرات جالبی داره.کتاب رو با ترجمه علیرضا ارجاع از نشر شمشاد خواندم که ترجمه خوب و روانی بود
یادداشتی برای چالش کتابخوانی طاقچه | فروردین ۱۴۰۲