گمان میکنم در این روزگار پُرآشوب بیش از همهی دوران به خواندن و اندیشیدن نیاز داریم. مطالعهی آثار ادبی و تاریخی کشورهای دیگر، ما را از دَوَران تاریخ بازمیدارد. هیچ پیشوایی بدون پشتیبان بهوجود نمیآید و تمامی دیکتاتورها از ترس و مجیز قد میکشند.
این کتاب، مجموعه نمایشنامههای کوتاه و تکپردهای به قلم برشت است که به فشارهای اجتماعی در تمام ابعاد و مشاغل آلمان در زمان رایش سوم، هیتلر، میپردازد.
برشت به ما نشان میدهد که هیتلر با وجود اینکه یک قدرت نظامی بزرگ در جهان است، چگونه باعث فروپاشی روانی و اجتماعی مردم آلمان، در تمام ابعاد خود میشود. روابط بین انسانها در مقابل این نظام فاشیستی به درجهی حیوانیّت نزول پیدا میکند. هیتلر در جبهههای مختلف پیروز میشود، و مردمش در روابط فردی، اجتماعی و حتی عاشقانه، مدام افول میکنند.
تعداد نمایشها در این کتاب بسیار است، با این حال به معرفی چند اثر در این مجموعه میپردازم:
صلیب گچی: وضعیت ریاکارانهی اهل خانهی یک مامور مخفی نازی: چگونه همه نقش بازی میکنند. آنها یک نمایش ترتیب میدهند و درون نقش خودشان هم نقش بازی میکنند. همدیگر را فریب میدهند. هیچکس از اهل خانه به دیگری اعتماد ندارد. بنیاد خانواده از هم پاشیده است. آنها برای هم پاپوش درست میکنند.
قضاوت: وضعیت بغرنج پروندهی یک قاضی است که از وحشت نمیتواند به سود هیچ کدام از طرفین رای بدهد. از یکسو اساسها هستند، در سوی دیگر یک طلافروش یهودی که شریکش با مقامات بالای کشور در ارتباط است. قاضی اگر طرف یهودی را بگیرد، اساسها تکهتکهاش میکنند، و اگر طرف پلیسان مخفی را بگیرد، در پشت پرده از سوی مقامات بالا تبعید یا زندانی خواهد شد. او از پلیس آگاهی و دادستان و ریاست دادگاه مشورت میگیرد اما هیچکدام نمیخواهند جای قاضی باشند و از نزدیکی به پرونده شانه خالی میکنند.
مرض ناشی از کار: در این نمایشنامه کوتاه، وضعیت یک بیمار در بیمارستان را داریم که پروفسور دلیل مرض او را برای دستیاران و پرستارانش تشریح میکند. بیمار، کارگری است با ستون فقرات و پای شکسته و زخم شکم. پرستاران دلیل بیماری او را اینطور مینویسند: مرض ناشی از کار! کار در اردوگاه کار داوطلبانه!
فیزیکدان: در این نمایشنامه، پرده از لایهی جدیدی از پنهانکاری و وحشت برداشته میشود. دو فیزیکدان که در حل معادلات خود دچار مشکل شدهاند به صورت پنهانی و با یک واسطه، مساله علمی خود را از یک فیزیکدان یهودی میپرسند. مخاطب نمیداند دانشمندِ پاسخدهنده کیست. چون فیزیکدانها بعد از فهمیدن جواب، کاغذ را میسوزانند. در انتهای نمایشنامه از دهان یکی نام انیشتین خارج میشود. او از ترس اینکه کسی پشت در صدایش را نشنیده باشد با صدای بلند میگوید: مزخرفات افکار یک یهودی! اینها چه ربطی به فیزیک دارند؟
جاسوس: این نمایشنامه بخش هولناکتری از وضعیت اعتماد درجامعهی آلمان نازی را به نمایش میگذارد و آن تاسیس سازمان جوانان آلمان است. کودکان و نوجوانان در این حزب میآموزند که خانوادهی خود را به مقامات سیاسی لو بدهند. این پرده دربارهی پسربچهی کوچکیست که بدون اطلاع از خانه خارج شده و در تمام طول نمایشنامه پدر و مادر در حال کنکاش گفتههای خود هستند تا دلیل اینکه پسرکشان آنها را به حزب بفروشد را بیابند. در انتهای نمایشنامه پسرک با یک شکلات از در خانه داخل میشود!
کار اجباری: در این نمایشنامه گفتگوی یک کارگر و یک دانشجوی دکترا را در معدن کار اجباری موقع بیلزدن میشنویم. دانشجو برای اینکه کار کردنش بیشتر بهچشم بیاید به کارگر رشوه میدهد تا خطر کند و شُلتر بیل بزند. اینطور بیلزدنِ عادی دانشجو در نزد مقامات اردوگاه قویتر بهنظر میرسد.
دهقان به خوکش غذا میدهد: در این نمایشنامهی خیلیکوتاه حتی جان خوکها هم از دست نازیها در امان نیست. خانوادهی یک دهقان اطراف مرتع نگهبانی میدهند تا او بتواند پنهانی مقداری علوفه برای حیواناتش ببرد. در آخرین دیالوگ، دهقان خطاب به خوک میگوید: بخور لینا، هایل هیتلر! وقتی مخلوقِ خدا گرسنه باشد، دیگر دولتی وجود ندارد.
مبارزِ قدیمی: هولناک و غمانگیز! باید خودتان بخوانید...
موعظهی کوه: رنجآور است در حال احتضار باشی و ایمانت سست شده باشد. انگار کن ماهیگیر پیرِ درحال مرگ هستی و کشیش بالای سرت است. آیا جهان دیگری وجود دارد؟ جهانی بهتر از آنچه رایش سوم آفریده؟ در آن جهان میشود یک موتور برای قایقم بخرم تا بتوانم بدون ترس از طوفان ماهیگیری کنم؟ جهان دیگری که خدا ساخته بهتر از آلمان است؟ آیا خدا هم مانند پیشوا واقعاً میخواهد جنگ بشود؟!
به همهی دوستان آگاهم مطالعهی این اثر را پیشنهاد میکنم.
اسماعیل سالاری
هفدهم دیماه هزار و چهارصد و یک