در گشتوگذارهای شبانه به نام متفاوت این فیلم برخوردم. پیشتر که رفتم فهمیدم از سینمای تایلند است. تایلند هم مگر در سطح جهان سینما دارد؟ چرا نداشته باشد. دارد، خیلی بهتر و عمیقتر از سینمای هالیوود. این را پس از دیدن فیلم فهمیدم.
آپیچاتپونگ ویراستاکول، کارگردان عمو بونمی، با همین فیلم برندهی نخل طلای جشنوارهی کن در سال ۲۰۱۰ شده است.
ما رئالیسم جادویی را با آثار امریکای جنوبی میشناسیم، ماجرای سادهی عمو بونمی اما رئالیسم جادویی شرق را پیش روی غرب نهاده است.
فضای فیلم، روستایی جنگلیست. جادوها همان باورهای عامیانهی مردم جنگلنشین تایلند است.
در ظاهر سکانسهای متنوع فیلم، به ذهن مخاطب ارتباط معنایی نمیدهند، اما وقتی دو مقولهی مهم "تناسخ" و "روح میمون" را در کنار نام فیلم میگذاریم، وحدتی در اجزای این کار حاصل میشود.
عمو بونمی که دچار بیماری کلیه است، تصمیم میگیرد باقی عمرش را در روستای جنگلیاش با درختهای تمبر هندی سپری کند. خواهرخوانده و خواهرزادهاش در آنجا کنارش هستند، و یک مرد برمهای که خدمتکارشان است و در فیلم نقشهای متنوعی میگیرد.
تا اینجا فیلم رئال است. همهچیز ساده و طبیعی بهنظر میرسد. تا اینکه شبی این چندنفر در ایوان چوبی خانه دور یک میز مینشینند و روح همسر بونمی و روح میمون پسر گمشدهشان به جمعشان میپیوندند. در اینجاست که تکنیک باورآوری شگفتانگیز عمل میکند. همهی زندگان آرام هستند و عمو بونمی آرامتر از همیشه با روح همسر خود گفتگو میکند.
دعوی رئالیسم جادویی نیز از همین برخوردها سرچشمه میگیرد.(کمااینکه بسیارانی این فیلم را بهاشتباه در مکتب سورئالیسم طبقهبندی میکنند و با کارهای دیوید لینچ میسنجند و طبیعتاً از اینهمه تفاوت دچار حیرت میشوند.)
سورئالیسم محل مهاندود رویاها و تمایلات ناخودآگاه است، و رئالیسم جادویی جایگاه باورهای حقیقی قبیلهای و سنتی و بومی ماست. این را عمو بونمی و دیگر شخصیتهای فیلم با نوع ارتباطشان با ارواح انسان و میمون، بهخوبی نشان میدهند.
مسالهای که در فلسفهی بودایی اهمیت دارد، ارتباط اعمال انسان در زیستهای پس و پیش است. عمو بونمی در جایی از فیلم میگوید تعداد زیادی کمونیست و حشره کشته است! و طبیعتاً در زندگی بعدی نمیتواند قسر در برود. نه فقط برای عملی بزرگ چون کشتن انسانها، بلکه حتی به خاطر کشتن حشرات.
ما این نوع از فلسفه را در فیلم "بهار، تابستان، پاییز، زمستان، بهار..." از کارگردان کرهای "کیم کی دوک" نیز دیدهایم.
به نظر میرسد ادبیات و سینمای شرق آسیا با چنددهه تاخیر، رئالیسم جادویی خودش را جلوی چشمهای مسحور غرب قرار داده است. در این سالها کارهای محشری از سینمای شرق آسیا دیدهام. کارهایی که محصول فانتزی نیستند، بلکه عمق اسطورهای دارند.
تماشای این فیلم را به همه دوستانم توصیه میکنم.
اسماعیل سالاری