روبن استلوند را در گردشهای جشنوارهی فیلم کَن پیدا کردم. حالا او را در کنار «روی اندرسون» میگذارم و بدون تردید میگویم «چهقدر سینمای سوئد را دوست میدارم» مانند سینمای یونان و لهستان...
فیلم مثلث غم در سال 2022 جایزه نخل طلای کَن را برده است. یک فیلمِ دیگر از روبن استلوند به نام «مربع» نیز در سال 2017 این جایزه بزرگ را دریافت کرده. فیلم مربع را هنوز ندیدهام اما بسیار مشتاقم که زودتر ببینمش.
اما دربارهی مثلث غم چه باید گفت؟ مثلث غم در ژانر طنز سیاه قرار میگیرد. من این فیلم را با «دزد دوچرخه» اثر دیتوریو دسیکای ایتالیایی مقایسه میکنم که طنزمایههای سیاه دارد. این فیلم در سال 1949 جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را از آن خود کرده است. هیچ اجباری در موازیبینی نیست. شما میتوانید هر شاهکار روز را با یک شاهکار کهنه مقایسه کنید.
ایتالیای زخمخورده و ورشکسته، ایتالیای نابود شده پس از جنگ جهانی دوم توانسته فیلمی مانند «دزد دوچرخه» بسازد. دغدغهی مردمان این فیلم «نان» است. تمام فیلم حول محور شغل میچرخد. نه حتی آبرومند، فقط یک شغل که بتوان زندگی نکبتآلود را نجات داد. آنتونیو، نقش اول فیلم برای اینکه بتواند شغلِ اعلامیهچسبان را بر عهده بگیرد میبایست یک دوچرخه داشته باشد. اما برای داشتن دوچرخه مجبور است ملحفههای خانهاش را بفروشد. دوچرخه، تنها داشتن یک دوچرخهی کهنه، فقط برای یک شغل، رویای بی حد و حصر این فیلم است. رویای ویتوریو طنزی احمقانه را شکل میدهد و او در این رویا گیر میافتد.
اما تفاوتِ جهان طنز سیاهِ «مثلث غم» که هفتاد و سه سال با «دزد دوچرخه» تفاوت دارد، زمین تا آسمان است. در جهانِ مثلث غم، رفاه انسان را در خود فرو خورده است. با این حال هرکسی به دنبال روش جدیدی برای اندوختن ثروت است. شغلها دیگر مانند «دزد دوچرخه» نیستند. انسانهای فرهیختهی امروزی از روشهای مستقیم دزدی نمیکنند. صنعت نظامی نارنجکهایی برای دفاع تولید کرده است. صنعت مد انسانهای فرهیخته و مدرنی ساخته است. انسانهایی که با بازیگری از هم دزدی میکنند. بخش اول فیلم به دنیای مد پسران و نابرابری جنسیتی با مد دختران میپردازد.
بخش دوم فیلم در یک کِشتی تفریحی میگذرد. نباید بازی بینظیر کاپتان کشتی تفریحی، «وودی هَرِلسون» را نادیده گرفت. کاپتانتوماس تنها شخصیتی است که هیچ دلیلی برای زیست با سرمایهداران در کشتی مدرن نمییابد. او به انتهای درک مفهوم جهان رسیده است. به همین دلیل خودش را از ابتدای ماجرا در یک اتاق دربسته در کشتی محبوس کرده و شبانهروز مشروب مینوشد. مسافران از خدمه خواهش میکنند تا کاپیتان یک شام در کنارشان میل کند. توماس مست است و آن شب دریا نیز طوفان میشود.
در فیلم دزد دوچرخه در همین نقطه است که وقتی آنتونیو روی نردبان چوبی در حال چسباندن آگهیست، دوچرخهاش را میدزدند. در فیلم مثلث غم هرچه سرمایهداران اندوختهاند توسط دریای طوفانی و سخنرانی اتفاقی و ناخودآگاه توماسِ مست و یک مسافر دیگر، بالا میآید. موتیفهای حالت تهوع و بالازدن کثافت از سرویسهای بهداشتی در این بخش اتفاقی نیست. استلوند برای اینکه بتواند ساعت جهان را به عقب بازگرداند به این تصاویر نیاز دارد. در سکانسهایی که در سینما جاودان خواهند ماند، همهچیز به پوچی تفکر کاپیتان برمیگردد. انسانِ پیچیده در رفع اولین نیازهای خود دوباره ساده میشود. قدرت شگفتآور طبیعت انسان را «بدوی» میکند. به همین دلیل روبن استلوند نیاز به بخش دیگری به نام «جزیره» دارد.
جزیره نمایشدهندهی قدرت بدوی و حقیقی هر شخصیت است. در جزیره که طبیعتی بکر دارد، ثروت و جایگاه قبلی هر شخصیت از بین میرود و طبقات اجتماعی جدیدی بر اساس توانایی طبیعی و بدنی ایجاد میشود. در این بخش است که دزدیدن یک بسته چوبشور برای بقا در سال 2022، فروکاستهتر از سرقت یک دوچرخه در سال 1949 میشود. آیا انسان در این هفتاد و سه سال فرهیختهتر شده است؟
بیست و پنجم دیماه هزار و چهارصد و یک
اسماعیل سالاری