smaeil.salary
smaeil.salary
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

یادداشتی کوتاه درباره‌ی نوولای «نماز میت»


دیروقت بود، به گمانم ساعت یک و نیم شب، که نوولای «نماز میّت» از «رضا دانشور» را تمام کردم. قرار نبود بخوانمش. دیروز غروب، همین‌طور داشتم فایل‌هایم را مرتب می‌کردم که بهش برخوردم. کنجکاو شدم دو سه صفحه بخوانم، مرا با خودش برد. اولش داشتند استنطاقم می‌کردند. به خودم که آمدم دیدم وسط ماجرا بین جذامی‌ها گیر افتاده‌ام و خدا و شیطان آمده‌اند روی زمین. یک چیز عجیبی بود. دلم می‌خواهد بعضی قسمت‌هایش را بارها و بارها بخوانم. چه زبانی، چه دیالوگ‌هایی، مردکِ روانی با آن قلم و تخیل شگفت‌انگیز انگار همه‌ی ما نویسنده‌ها را دست انداخته. شاید الان زیادی احساسی هستم، اما اگر بخواهم در همین لحظه بین نوولاهای ایرانی که تا به حال خوانده‌ام ترتیبی اتخاذ کنم، «نماز میت» را شاید بعد از «شازده احتجاب» یا همتراز با آن در ردیف اول یا دوم قرار بدهم. البته «بوف کور» هم هست، اما راستش را بخواهید من بوف کور را بهتر از شازده احتجاب نمی‌دانم. دوباره که خواندمش آن‌قدرها که در گذشته خوانده بودم شگفت‌زده‌ام نکرد. اما هر بخش از شازده احتجاب را هروقت باز می‌کنم و می‌خوانم برایم حس و حال نویی دارد. همچنین ملکوت، وقتی دکتر حاتم وارد ماجرا می‌شود.

اما نماز میت... آن دو بخشی که فرم نامه‌نگاری را با اول‌شخصِ ‌یوسف نوشته کمی نامانوس است، شاید به این دلیل که لهجه‌ی ‌یوسف در دیالوگ‌ها ارمنی است اما در نامه‌ها فارسی. اما باقی بخش‌ها که با اول‌شخصِ زعیم نگارش شده، شاهکار هستند، بی‌بدیل. با ترکیب زبان‌ها و لحن و لهجه‌ها و آمیختن با ماخولیایی که زعیم دچارش شده، و بی‌پرده نوشتن، به دور از هرنوع خودسانسوری... همه‌ی این‌ها نماز میت را به یک شاهکار ادبی تبدیل کرده است. رضا دانشور خیلی عمیق است و ریشه‌ها را می‌زند. یک‌جورهایی شاید بشود رضا قاسمی را در امتداد رضا دانشور قرار داد. او هم در کتاب «وردی که بره‌ها می‌خوانند» بی‌پرواست در نشان دادن لجن‌ها و زخم‌های درونی. او هم بی‌پرواست در دیالوگ‌نویسی، دور از هرنوع خودسانسوری عمق ریشه‌ها را در روابط نشانه می‌گیرد. رضا دانشور چه زود از میان‌مان رفت. یادش گرامی.


اسماعیل سالاری

کتابرضا دانشورادبیاتنماز میتاسماعیل سالاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید