کاترین امشب میخواهم از کاترین بنویسم. ماجرای کاترین خیلی بلند است، اگر بخواهم همهاش را بنویسم، باید تقطیع کنم. شاید تکهتکهاش کنم و یکروزی که…
منِ شیخ و آقا سید و باباطاهر قدیمترها میگفتند «چرخش روزگار» یا «چرخ گردون»، حالا میگویند «سرنوشت.»هر کدام از اینها خلاصه دستی داشتند در آن شب که من و آقا سید را در…
«سلام، فیبر نوری و کلونی مورچهها» این سلام است. همین پسر افغان که دارد بیل به دست میخندد. هروقت میگوییم سلام، میخندد. هروقت میگوییم جریمهات میکنیم، میخندد. هروقت میگ…
اندر مضرات کتب بالینی کتاب داستانهای کوتاه امریکای لاتین، گردآوری روبرتو گنزالس اچهوریا، یک کتاب بالینی است. از آنهاست که باید بگذاری بالای سرت کنار بالشت، و…
تشخّص در نوار سفید روزنامههای سیاسی یادداشتی کوتاه بر کتاب «زنی در حاشیهی روزنامه»اثر «شبنم بزرگی»داستان بلند زنی در حاشیهی روزنامه، آخرین اثر خانم شبنم بزرگی است که از نشر…
وایه درارون مینویسم تا از یاد نبرم. تکهتکه مینویسم، از هرجایی که عمقی احساس کنم و پای برهنهام را درونِ خنکایش بگذارم.تکهی اول:به شبنم گفتم برویم ق…
پیرامونِ عطرِ جهان این روزها، بهخاطر شرایط سرخوسیاه بیشتر قم میمانم. اول هفته میآیم و آخر هفته برمیگردم تهران. اتاقی نزدیک پروژهمان، در هتل ولایت داریم…
یادداشتی کوتاه دربارهی نوولای «نماز میت» دیروقت بود، به گمانم ساعت یک و نیم شب، که نوولای «نماز میّت» از «رضا دانشور» را تمام کردم. قرار نبود بخوانمش. دیروز غروب، همینطور داشتم فا…
گفتگوهای برونی من و رویاسوارها توی ترافیک همت میراندم و دست چپم تا آرنج از پنجره بیرون بود. این را از زاویهی دیدِ پژو نقرهای مینویسم. یعنی او در لینِ کناریام و کمی ع…