سوار ماشين دوستم بودم که به پارکينگ رسيدم. ديدم درب پارکينگ باز شد يدون اينکه نگهباني ايستاده باشه و ريموت کنترلي داشته باشه ازش پرسيدم کسي تو خونه هست که ريموت کنترل درب پارکينگ رو زده گفت نه خانه من هوشمنده بهش نگاهي کردم و ازش پرسيدم چه جالب خانه هوشمند رو به من کرد و گفت جالبتر هم مي شه
ديگه کم کم داشت هوا تاريک می شد بايد می رفتيم خونه و بعدش هم بايد مي رفتيم براي خريد خونه به يک بنگاه املاک سر بزنيم. تو همين فکر بودم که ديدم چراغ هاي خونه از بيرون روشن شد. کم کم داشتم شک مي کردم که اين رفيقمان داره شوخي مي کنه حتما خونشون کسي هست. بهش گفتم ظاهرا يکي تو خونتون هست گفت مگه نگفتم خانه هوشمند شده.
همينجوري که داشتيم راه پله هاي پارکينگ رو به طرف اسانسور مي رفتيم ديدم آسانسور خودش از طبقه 30 داره مياد پايين. بهش گفتم حتما اينم به خاطر اينه که ساختمان هوشمند هست، خنده اي کرد و گفت اره بابا داريم تو عصر ارتباطات زندگي مي کنيم . لذت زندگي به همين استفاده کردن از تکنولوژي هاست ديگه مگه نه!
رو کردم بهش گفتم فکر مي کردم خانه هوشمند يعني اينکه پارکينگ ريموت دار داشته باشه و آسانسور با نماي مدرن داراي استخر و روف گاردن.
گفت نه بابا اين واسه ما قديدمي هاست الان ديگه همه اشيا رو با تکنولوژي يه کاري مي کنند حرف بزنن. حرف هايي که مي زد عين اين فيلم سينمايي ها ي تخيلي بود.
خودم رو داشتم براي اتفاق هاي غير منتظره ديگه با هيجان آماده مي کردم که زمان وارد شدن دوستم به خانه اش ديدم بدون کليد با وارد کردن يک کد وارد خونه شديم . همون اول رو به من کرد و گفت يه دقيقه صبر کن من دزد گير رو خاموش کنم . ديدم هواي اتاق با اينکه تابستان داغ بود خنک بود و داشت موسيقي هم پخش مي شد.
داشت مي خنديد و مي گفت بابا اينا رو قبل از اينکه بيايم از طريق اپيليکيشن خانه هوشمند توي گوشيم سناريوي شب رو فعال کردم. گفت هوا اتاق رو هم که کي بيني سرد شده به خاطر دستوري قبلي است قبل از حرکت از محل کارم به خانه به اپ خانه هوشمند فرستادم تا اسپيلت ها رو روشن بشن تا قبل از اينکه برسيم هواي اتاق ها خنک بشن.
داشت کم کم خوشم ميومد که چه استفاده هايي از تکنولوژي روز دنيا برای هوشمندسازی ساختمان می شه کرد و با اين گوشي های هوشمندی که اين همه هم پول بابتشون داديم چه استفاده هايي مي شه ازشون کرد. حسابي داشتم کيف مي کردم. باورش ديگه برايم سخت نبود وقتي ديدم از راه دور همه چي رو داره کنترل مي کنه. تو همين فکر و خيال بودم که دوستم بهم گفت بريم آشپرخانه تا شامي بزنيم بعد بريم بنگاه براي خريد خونه.
باهاش رفتم آشپزخانه ديدم پرده هاي بالکن اتومات رفتن بالا و يک موزيک لايت هم پخش شد. خيلي رمانتيک بود. صداي موسيقي اين فضا با موسيقي کلاسيک پذيرايي فرق مي کرد. داشتم به خودم مي گفتم حتما اين هم از مزايای خانه هوشمند هست ديگه.
داشتيم شام مي خورديم که دوستم رو به من کرد و گفت که تکنولوژي خيلي خيلي زود تر از اون چيزي که ما فکرش رو کنيم داره پيشرفت مي کنه و تازه اين بخش از امکانات خانه هوشمند که ما داريم تو منزل ها و اداره هامون استفاده مي کنيم. رو به يخچال کرد و گفت همين يخچال رو مي بيني هوشمند شده اش هم هست که هنوز به بازارهاي ايران راه پيدا نکرده اما در دنيا هست و به صاحب خانه ميگه که مثلا تخم مرغ ،شير و گوشت تموم شده و روي گوشي همراه هشدار مي ده و حتي مي تونه برنامه ريزي کنه تا از هايپر مارکت نزديک خانه سفارش دليوري و خريد رو بده.
داشتم شاخ در مياوردم. که خانه هوشمند چطوري تونسته خيلي از نياز هاي مارو حتي در نبود ما مثل سيستم امنيتي و دزدگير، سيستم اعلام حريق، کنترل روشنايي، کنترل سيستم هاي سرمايش و گرمايش از راه دور، آبياري هوشمند، سيستم صوتي، پرده هاي برقي و آسانسور و درب پارکينگ هوشمند را بدون حضور شخص و نياز کمک فردي ديگري در خانه امان مثل آب خوردن انجام بده .
بعد از اينکه شام خورديم رو به من کرد و گفت از روي تاچ پنل سناريوي خروج از منزل رو فعال مي کنم. با خيال راحت بريم بنگاه املاک.
تو راه برگشت از خانه دوستم به بنگاه املاک براي خريد خانه ذهنم داِئم مشغول بود تا اينکه دوستم گفت اينم بنگاه املاک. به خودم آمدم ديدم بنگاه املاک ميگه چه خونه اي براي خريد مد نظرتون هست با چه متراژي کجاي تهران؟ رو به دوستم کردم و بعد به بنگاه املاکي گفتم خونه اي که هوشمند باشه. و تاکيد کردم خانه هوشمند مي خوام بخرم. دوستم رو به من کرد و گفت البته خانه هوشمند به سبک ايرانی.
منبع : خانه هوشمند کوباکو