ویرگول
ورودثبت نام
HOSSEINI7
HOSSEINI7
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

حکایت عقل و سگ

حکایت عقل و سگ

مولانا شرف‎الدین دامغانی بر در مسجدی می‎گذشت.
دید خادم مسجد سگی را ڪه در مسجد پیچیده بود، می‎زد و سگ فریاد می‎ڪرد.

مولانا در مسجد بگشاد و سگ به در جست،
خادم با مولانا عتاب ڪرد.
مولانا گفت: ای یار معذوردار ڪه سگ عقل ندارد، از بی‎عقلی در مسجد می‎آید، ما ڪه عقل داریم هرگز ما را در آنجا می بینی؟

عبید_زاکانی

..........................
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید