شاید این روز ها کار سختی نباشد که کتابی بنویسی 500 صفحه ای و بعد ان را در وبلاگت منتشر کنی و بعد ببینی هرروز هم چند نفر ان را می خوانند اما کار سخت این است که کتابی بنویسی که در وبلاگت با چنان استقبال بی سابقه ای مواجه شود که درخواست چاپش را به تو بدهند و این دقیقا اتفاقی بود که برای دمیتری گلوخوفسکی و کتاب مترو 2033 افتاد و اکنون نه تنها این کتاب به چند زبان زنده دنیا ترجمه شده است بلکه از روی آن یک سری بازی ویدیویی نیز ساخته اند ولی آیا این کتاب ارزشش را داشت؟ با من و نقد این کتاب همراه باشید.(نقد بدون اسپویل است)
از نظر من و بسیاری از منتقدان مهم ترین عنصر برای یک کتاب داستان آن است. داستان بی نقص است که می تواند خواننده را پشت کتاب میخکوب کند و تا اخر هم او را سر جایش نگه دارد ، ولی سوالی که مطرح می شود این است که یک کتاب با داشتن مخاطب زیاد لزوما داستان خوبی دارد؟برای گرفتن جواب فقط کافی است ادامه نقد را بخوانید.خلاصه داستان:پس از وقوع یک جنگ اتمی بزرگ در سال 2013 زمین به ویرانی کشیده می شودو بازماندگان مجبور می شوند در پناه گاه های اتمی زیر زمین پناه بگیرند،یکی از این پناهگاه ها متروی مسکو است.20 سال بعد جوانی به نام آرتیوم متوجه می شود که در کودکی اشتباهی مرتکب شده است که اکنون امنیت کل متر را به خطر می اندازد او با راهنمایی های شخصی به اسم شکارچی راهی سفری مرگبار برای جبران اشتباهش می شود.تا به اینجا فهمیدیم که کتاب از داستانی معماگونه و پیچیده برخوردار نیست ولی چه مسئله ای باعث شده که این کتاب جزو بهترین های ژانر خودش باشد.جواب این است :روایت داستانی فوق العاده و فضا سازی بی نقص.اگر قرار باشد که در همه ی کتاب ها به دنبال داستان نوآورانه و تازه و همچنین یک داستان پیچیده و بی نقص باشیم بدون شک به در های بسته بر خواهیم خورد . اینجاست که مترو 2033 برتری خود را نسبت به هم سبک هایش نشان می دهد که علی رغم داستان ساده چه روایت جذابی دارد،روایتی که در کنار داستان ساده ی ان شما را تا اخر پای کتاب نگه خوهد داشت.اما می رسیم به نکته ای که کتاب در اون حتی بهتر از روایت عمل کرده: اتمسفر سازی. قطعا کتاب های ترسناک نمی توانند مثل فیلم ها سر و ته کار را با یک جامپ اسکر هم بیاورند بنابراین به فضا سازی بی نقص و توصیفات بی نظیر و صد البته ترسناک نیاز دارند که خوشبختانه مترو در این موضوع حتی بهتر از روایت عمل کرده است،کتاب به معنی واقعی ترسناک است و اینجاست که شما با پشت دست عرق سردی که بر پیشانیتان خشک شده است را پاک می کنید و می بینید که کتاب در این ژانر یعنی ترس بسیار قدرتمند ظاهر شده است و این فضا ساز عالی در کنار روایت دست به دست هم خواهند داد که شما را تا اخر پای کتاب نگه دارند.
اما می رسیم به دومین رکن: شخصیت پردازی.شاید خیلی ها شخصیت پردازی را قسمتی از روایت داستان بدانند و حقیقت هم همین است اما به دلیل اهمیت بیش از اندازه، من به شخصه آن را عنصری جدا گانه به حساب می آورم.شخصیت پردازی کتاب بی نقص نیست و تنها چیزی که در شخصیت پردازی ایراد دارد این است که نویسنده شخصیت های بسیاری وارد کتاب می کند که هر کدام از ان ها داستان خود را دارند اما متاسفانه به بعضی پرداخته می شود و به بعضی دیگر نه و اگر بخواهم بگویم که نباید این همه شخصیت را وارد کتاب می کرد هم اشتباه کرده ام ،چرا که همان طور که در خلاصه داستان گفته شد آرتیوم وارد یک سفر می شود بنابراین داستان می طلبد که شخصیت های بسیاری داسته باشد که هر کدام به نوعی جذاب هستند اما در نهایت نکته ای که باعث می شود شخصیت پردازی کتاب از آن وضع اسفناک شخصیت پردازی کارکتر های فرعی و چند تن از کارکتر های اصلی در بیاید شخصیت پردازی فوق العاده پروتاگونیست و آنتا گونیست اصلی کتاب است هر چند که انتاگونیست اصلی کتاب در حقیقت یک نفر نیستند و در واقع دسته ای از موجودات هستند که علی رغم انسان نبودن به خوبی هرچه تمام تر با آن ها اشنا می شویم.
پایان بندی کتاب اما در سطح دیگری سیر می کند!به نظرم یک پایان خوب به یک قلم خوب نیاز دارد و یک پایان تراژیک به قلمی فوق العاده اما پایانی که همه چی را از صد در صد ،صفر کند به قلمی بی نقص و بی نظیر نیاز دارد حقایقی که در پایان برا خواننده اشکار خواهد شد ان چنان شوکه کننده است که از حجم سنگینی آن به جای اینکه کتاب دیگری بردارید و شروع به خواندن کنید تا ساعت ها به آن فکر خواهید کرد.
در نهایت تصمیم اینکه آیا این کتاب را باید بخوانید یا نه با خودتان است ولی اگر از طرفداران این ژانر یعنی ژانر وحشت هستید و دوست دارید که تجربه ای متفاوت را این بار در مترو های متروکه ی مسکو بگذارنید و با یک فضا سازی تاریک و غم زده و سراسر بدبختی و وحشت مواجه شوید این کتاب بدون شک برای شما نوشته شده است.