این نقد حاوی محتوایی است که برای تمام سنین توصیه نمی شود!(انیمه ترسناکه، انتظار دیگه ای داشتین؟)
جونجی ایتو (Junji Ito) را شاید بتوان در عرصه مانگا یکی از استوارترین و محبوب ترین شخصیت ها دانست و نه تنها من، بلکه بسیاری از افراد دیگر نیز متفق القول (عذر خواهی می کنم که از طرف همگی صحبت می کنم!) ایشان را یکی از ستون های ژانر وحشت در مانگا می دانیم. کارهای ایشان سال هاست که همه را ترسانده است و آن هم چه ترساندنی! ترسی که آرام آرام، بزرگ و بزرگتر می شود و در وجود انسان چنان رسوخ می کند که آدم را از خواب و خوراک می اندازد (نه خیر اغراقی در کار نیست!). اینکه چرا همگی جونجی ایتو را با این شدت و علاقه دوست دارند در متن نقد(یا شاید هم نقدها!) مشخص خواهد شد.
اکثر کارهای جونجی ایتو داستان های کوتاه هستند که در مجلات مربوطه به چاپ می رسند و در نهایت مجموعه ای از این داستان های کوتاه در قالب یک جلد منتشر می شوند و البته در این میان چند داستان بلند و ادامه دار وجود دارد که اوزوماکی (Uzumaki) را می توان از این دسته دانست. مانگای اوزوماکی در بیست چپتر(کم و بیش) منتشر شده است و انیمه ی آن نیز برای ۴ قسمت برنامه ریزی شده است. این انیمه هر یکشنبه از Adult Swim پخش خواهد شد و هر یکشنبه شب (به وقت ایران) می توان از طریق پلتفرم های استریم به قسمت های جدید دسترسی داشت. بعد از این همه مقدمه (اونقدر هم نشد البته!) می پردازیم به نقد اولین قسمت از انیمه اوزوماکی، قسمتی که به خوبی یادآوری می کند که جونجی ایتو با هیچ کس شوخی ندارد، مخصوصا اگر پای ترساندن در میان باشد! قبل از شروع نقد این نکته را هم یادآور می شوم که بنده افتخار خواندن مانگای این انیمه را داشته ام، بنابراین تمام تلاشم بر این خواهد بود که تا می توانم (و جان در تن دارم!) مانگا و انیمه را با هم مقایسه کنم!
نقد حاوی اسپویل برای قسمت اول انیمه است!
داستان این انیمه را بدون شک می توانم یکی از بهترین داستان هایی که خوانده ام خطاب کنم، داستانی ساده و در عین حال جذاب، داستانی که تا آخرین دقیقه از این قسمت (و قسمت های دیگر!) سایه ی سیاه و شومش ما را دنبال خواهد کرد. شهری کوچک و مردمی عادی اما چه اتفاقی می افتد، اگر ناگهان هر کدام از این آدم های ساده به اسپایرال ها (مارپیچ ها) علاقه مند شوند، به قدری که از مسیر عادی زندگی خودشان خارج بشوند برای اینکه به این اسپایرال های زیبا برسند! (چرا اسپایرال رو مارپیچ ترجمه نمی کنم؟ چون احساس می کنم کلمه مارپیج متاسفانه حق مطلب رو در این زمینه ادا نمی کنه!). همون طور که می بینید کلیت داستان آنقدرها هم پیچیده به نظر نمی آید ولی روایت هوشمندانه داستان پرده از اسرار تاریک این شهر بر می دارد. داستان دو شخصیت اصلی، Kirie Goshima و Shuichi Saito را دنبال می کند، اولین مورد و نفری که اسپایرال ها تمام زندگیش را می گیرند پدر Shuichi است، مرگ پدر Shuichi و سایر افرادی که در این قسمت ظاهر می شوند به طرز عجیبی به اسپایرال ها گره خورده است، حقیقتی که هیچ کس هنوز حاضر نیست آن را بپذیرد. همانطور که پیداست داستان به صورت پرونده ای روایت می شود، به طوری که هر پرونده را می توان یک داستان جزئی در روایت داستان کلی دانست، از این به بعد این داستان های جزئی را ریزداستان خطاب می کنم، موردی که در مانگا هم به همین صورت است اما با یک تفاوت عمده، در مانگا این ریزداستان ها به صورت پشت سر هم اتفاق می افتند ولی انیمه (به دلایل کاملا واضح و مشخص) ریزداستان ها را به صورت موازی روایت می کند، البته نه کاملا موازی، در طی این یک قسمت بدون اتمام یک ریزداستان، ریزداستان بعدی کلید می خورد، و بعد در طی روایت یک ریزداستان، ریزداستان قبلی به اتمام می رسد. اگر که هر ریز داستان پیچیدگی به خصوصی می داشت شاید می توانستیم این مورد را ایراد به حساب بیاوریم، اما چون ریزداستان ها از پیچیدگی خاصی برخوردار نیستند ما هم از این مورد چشم پوشی می کنیم. نهایتا هم باید مشاهده کرد، که آیا این شیوه ی روایت، حق مطلب، یعنی داستان کلی را به خوبی شیوه ی روایت مانگا ادا خواهد کرد یا خیر!
از لحاظ بصری این اثر هنری، تفاوتی واضح با دیگر انیمه ها دارد (طراحی های زیبا و وفادار به جونجی ایتو سرجاشون!) و آن هم، دو کلمه است، سیاه و سفید! شاید این را بتوان از ایراد های اساسی انیمه های قبلی که از آثار جونجی ایتو اقتباس شده اند، دانست. رنگ ها روح ترس را از کار دریغ می کنند و صرفا یک جلوه ی پوشالی به آن می بخشند، که زود جذابیت خود را از دست می دهد، اما یکی از دلایلی که مانگاهای جونجی ایتو می درخشند استفاده هنرمندانه از رنگ سیاه است رنگی که آن را می توان روح مانگاهای وحشت دانست!
یکی از نکاتی که درباره ی آثار جونجی ایتو وجود دارد و این انیمه هم موفق شده است آن را به خوبی به مخاطب انتقال بدهد طراحی شخصیت ها و طراحی های محیطی است، هرچند که البته برای قسمت اول کمی زود است این موضوع را قضاوت کنیم، چون ریزداستان های اولیه عموما در مکان هایی که از لحاظ بصری پیچیده باشند، اتفاق نمی افتد، غیر از یک مورد که آن هم طراحی اتاق پدر Shuichi است، که انیمه کاملا سربلند از آن بیرون می آید(البته عکسی از اتاق نمی ذارم، چون دوست دارم خودتون ببینیدش!).
شخصیت های انیمه کاملا مثل مانگا گذری هستند و غیر از دو شخصیت اصلی هیچ شخصیت ثابتی وجود ندارد (موضوعی که البته می شد اون رو به راحتی حدس زد!). می توان از همین الان هم البته حدس زد که تمرکز بیشتر بر روی این دو خواهد بود و سنگ بنای رابطه ی آن ها با یکدیگر و با شهر از همین قسمت پایه ریزی می شود، می توان به این فونداسیون وفادار به مانگا اطمینان کامل داشت، البته شاید پیش خودتان بگویید این همه اطمینان را از کجا می آورم، من هم توضیح می دهم، با توجه به آنچه از این قسمت دیده ام و با توجه به آن چه از مانگا خوانده ام، می توانم بگویم غیر از همان یک موردی که در روایت داستان وجود داشت، در پایه ریزی شخصیت ها و روابطشان هیچ گونه دستکاری صورت نگرفته است، موردی که من را به آینده این انیمه (همان سه قسمت باقی مانده!) امیدوار می کند.
صداگذاری به سادگی خوب است! می توانم بگویم که صداپیشه ها تمام تلاش خود را به کار می بندند که شخصیت ها همگی به خوبی بدرخشند، حتی شخصیت هایی که فاقد اهمیت هستند، اما در این میان یک نفر هست که احساسات یک شخصیت را به خوبی و با مهارت هر چه تمام تر منعکس می کند، احساس غمی عمیق و ترسی که به دلایل مختلف در وجود این شخصیت رخنه کرده است، جناب آقای Shinichiro Miki در نقش Shuichi. نقش پر رنگ این شخصیت در قسمت های بعدی واضح تر خواهد شد (هر چه نباشد یکی از دو شخصیت اصلی است!)، اما بازتاب آنچه بر او می گذرد نیازمند غم عمیقی است که به طرزی باور نکردنی ناشی از ترس و اضطراب است، و جناب آقای Shinichiro Miki این کار را با قدرت انجام می دهند. امیدوارم که در قسمت های بعدی شاهد درخشش بیشتر این صداپیشه و این شخصیت باشیم.
موسیقی متن این اثر را می توانم همین حالا کاملا نقد کنم، چون در حال حاضر موسیقی به صورت کامل در دسترس قرار گرفته است، اما این کار را نمی کنم! چون:
یک) باید موسیقی را به همراه انیمه و با توجه به شرایط داستانی گوش بدهم (اسمش موسیقی متنه دیگه!)
و دوم) اینکه دلم می خواهد برای نقد قسمت های بعدی هم حرفی برای گفتن داشته باشم!
موسیقی که در حال حاضر برای قسمت اول تدارک دیده شده بود، بی نظیر بود و شاید یکی از مواردی که پخش شد را بتوانم در دسته ی بهترین موسیقی های ژانر Ambient قرار دهم. داستان و ریزداستان های این انیمه و مانگا بیشتر از آنکه ترسناک باشند (که آن هم هستند، غصه نخورید!)، معمایی هستند، در حقیقت شاید بتوان گفت وظیفه ی اصلی ترساندن در این اثر نه بر عهده ی داستان ترسناک آن بلکه بر عهده طراحی هایی است که در جای جای انیمه و مانگا وجود دارند، و موسیقی بیشتر از اینکه بر این طراحی های هنری تاکید کند بر معمایی بودن داستان تاکید می کند. بنابراین به جای یک موسیقی ترسناک ما انتظار یک موسیقی معمایی را داریم، تا اینکه موسیقی متن مارا با ترک (Track) Obsession غافلگیر می کند، ترکی که هم ترسناک است و هم معمایی و بعد از آن موسیقی به سمت طراحی ها سوق داده می شود، مضطرب و ترسناک! البته که این موضوع با روند کلی انیمه هم تناسب کامل دارد یعنی مطرح شدن یک معما و سپس پرده برداری از حقایق ترسناک مربوط به آن معما بنابراین تا به اینجای کار موسیقی هم گوش نواز است (در اینجا منظور این است که کار خود را به درستی انجام می دهد!) و هم هماهنگ با محتوای داستانی است. صحبت راجب اندینگ این انیمه را می گذارم برای قسمت آخر!
در نهایت، آینده ی این انیمه روشن به نظر می رسد، بعد از سال ها دیدن اقتباس های نه چندان قوی از کار های جونجی ایتو، دیدن این قسمت نور امید را در دلم روشن کرد، اما باید نشست و دید که قرار است سرنوشت این انیمه به چه صورت رقم بخورد، مخصوصا با توجه به نکته ی ظریفی که در رابطه با روایت داستان وجود دارد، نکته ای که می تواند به سادگی این انیمه را یا به سعادت برساند و یا هم در کنار بقیه ی اقتباس هایی که از کارهای جونجی ایتو وجود دارند قرار دهد.