ویرگول
ورودثبت نام
سید مجتبی نبی زاده
سید مجتبی نبی زاده
خواندن ۹ دقیقه·۳ سال پیش

چگونه در دنیای پلتفرم ها زندگی میکنیم، بی آنکه بدانیم!

در طول هزاران سال که از زندگی انسان بروی کره خاکی می گذرد، انسان ها به دنبال ایجاد زیرساخت هایی بوده اند که بتواند سریع تر به امیال و آرزوها و خواسته هایشان (چه خوب و چه بد) برساند. بدون متهم کردن هیچ دین و آیینی، تمامی مذاهب و ادیان، حکومت ها و متفکران و فیلسوفان و همه کسانی که به نوعی دارای اندیشه و هدف هستند، از سوسیالیسم و کپیتالیسم و لیبرالیسم گرفته تا صاحبان کسب و کار و شرکت های تجاری بزرگ. همه و همه به دنبال ایجاد زیرساخت ها یا پلتفرم هایی برای رسیدن به اهداف خود بوده و هستند. اهداف، قوه محرک یک پلتفرم محسوب می شوند. آن چیزهایی که بیشترین اهمیت و انگیزه را برای ذی نفعان آن پلتفرم ایجاد می کند، هدف پلتفرم تلقی می شود. اهدافی که یا فضلیت ها را شکوفا می کند یا زذیلت ها را!

در ابتدا به معنای واژه پلتفرم میپردازیم و می ببینیم که چه معانی و کاربردهایی دارد.

جفری مور در کتاب انقلاب پلتفرم ها، پلتفرم را اینچنین تعریف کرده:

  • پلتفرم یک کسب و کار است.1
  • پلفترم ها از طریق ایجاد تعامل(Interaction) ارزش آفرینی می کنند. ( ارزش به تعبیر ساده یعنی، هر چیزی که از نگاه انسان ارزشمند باشد و بخواهد بابت آن بهایی پرداخت کند.)
  • پلتفرم تعامل را میان تولید کنندگان بیرونی و مصرف کنندگان بیرونی ایجاد و شکل می دهد.
  • بخش مهمی از نقش پلتفرم، ایجاد زیرساخت برای شکل گیری تعامل ها و نیز تعیین چارچوب و قواعد حاکم بر این تعامل هاست.

همانطور که گفته شد مهم ترین ویژگی یک پلتفرم آن است که به جای تولید و عرضه محصول یا کالا یا خدمات، فضا و زیرساختی برای رابطه میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان یک محصول (کالا یا خدمت) فراهم آورد.

برای آنکه بهتر با مفهوم و کارکرد پلتفرم ها (کسب وکار، زیر ساخت و یا هر تعریف دیگری) آشنا شویم، شما را به خواندن بخشی از مقاله ای که چندی پیش در وب سایت ترجمان با عنوان" از دیازپام تا پورنوگرافی" منتشر شده بود جلب می کنم. این مقاله به قلم میکا میدوکرافت و برگرفته از کتاب عصر اعتیاد "The Age of Addiction" با عنوان "چگونه عادات بد، به کسب و کارهای بزرگ تبدیل شد"، نوشته کورترایت، به خوبی توانسته نقش میان کسب و کارها یا همان پلتفرم ها را با اجتماع و آثاری که می گذارند و اهدافی که دنبال می کنند، توضیح دهد.

پتلفرم هایی که با بوجود آمدنشان اخلاقیات را به شکل ویژه ای از میان مردم با یک الگوی پنجگانه برداشت و اعتیاد به لذت را برای انسان با طراحی سیستم ورود اختیاری و خروج اختیاری به جای گذاشت، آن هم با بهره بردن از ضعف انسان، یعنی ضعف در کنترل اراده برای خارج شدن.

توصیه می کنم این مقاله بسیار مفید را مطالعه کنید.

برش هایی از مقاله که می تواند ادامه صحبت های من باشد را در اینجا آورده ام:

" دسترس‌پذیری، به‌صرفگی، تبلیغ، گمنامی و بی‌هنجاری؛ این‌ها پنج سیلندر موتور اعتیاد دسته‌جمعی‌اند». این را دیوید کورترایت در کتاب جدیدش می‌نویسد که می‌شود گفت وسواس خواندنش را به جان مخاطب می‌اندازد. موضوع کتاب " عصر اعتیاد" عادت‌های بدی‌اند که به کسب‌وکارهای بزرگ تبدیل شده‌اند. همۀ ما، همیشه، دست به کارهایی می‌زنیم تا خُلقمان را تعدیل کنیم و یک ذره دوپامین جایزه بگیریم، تا بتوانیم کنار بیاییم. همان دومین فنجان قهوه؛ یا موسیقی‌ای که همیشه، چه در ماشین یا خانه یا هدفون، مشغول پخش است؛ یک بستنی یا یک وعدۀ غذا؛ جواب‌دادن در توییتر یا پست‌گذاشتن در اینستاگرام: این‌ها که کارهای تیم رذل‌ها نیست؛ بلکه حس خوبی به ما می‌دهند، یا اگر هم خوب نه، حداقل طبیعی‌اند. وقتی کافی باشد که فقط یک دکمه را فشار بدهی تا حس واقعاً خوبی پیدا کنی، چه می‌شود؟ چرا نباید آن‌قدر پشت سر هم دکمه را فشار بدهی که در عیش و عشرت جان بدهی، یا در خلسه بمیری؟ بعضی آدم‌ها هم این کار را می‌کنند، طوری که چارچوب شیمیایی مغزشان منهدم می‌شود و مسیرهای دوپامین شبیهِ دره‌هایی تنگ و عمیق می‌شوند. ولی خُب می‌دانیم که نباید این کار را بکنیم. ولی چرا نباید این کار را بکنیم؟ "

" رذیلت را به محض آنکه ببینیم می‌شناسیم. سوابق پرونده‌های دیوان عالی مطمئنمان می‌کنند که چنین است. سیگار یک‌جور رذیلت‌ است، بی‌چون و چرا. سیگار الکترونیک آن‌قدرها جدی به نظر نمی‌آید که برچسب رذیلت بخورد، ولی چون از همان جنس سیگار است باید برچسب بخورد. و رذیلت یک متضاد هم دارد: فضیلت. گویا گمشده‌مان همین است: پاسخ سؤالِ «چرا؟»؛ دلیل اینکه فکر می‌کنیم چیزهایی بهتر از لذت مُدام و چیزهایی بدتر از احساس درد هست. ایدۀ «فضیلت» به تلویح می‌گوید، یا شاید تصدیق می‌کند، که ما ظرفیتی برای درد و لذت داریم پس لابد راه بهینه‌ای برای تجربۀ هر دو هست، یعنی یک شیوۀ عالیِ بودن. مردمی که ما باشیم فراموش کرده‌ایم که حتی پیش از آنکه علم به ما بگوید چقدر شکننده‌ایم و دستگاه کناره‌ای (سامانۀ عصبی احساسی، مجموعه‌ای از ارگان‌های عصبی مغزند که زندگی احساسی ما و برخی فعالیت‌های مغزی مانند یادگیری و خاطرات را شکل می‌دهند) ما چقدر در معرض سوءاستفاده است، خودمان می‌دانستیم که اراده‌ها چقدر ضعیف‌اند و دست‌پروردۀ عادت‌اند، و باید به دنبال میانه‌های طلایی باشیم، نه منتهی‌الیه‌ها. اکنون بین انتخاب فردی و سُستی بشر معلقیم، که زیر پرچم اولی از دومی سوءاستفاده می‌شود. فشار دادن دکمۀ لذت بسیار سودآور است؛ و پیامدهایش هم به جهنم. و در این بیماری دسته‌جمعی‌مان، نه متافیزیکی مانده که مددکارمان باشد، نه الهیاتی دربارۀ بدن داریم که بگوید این گوشت و خون باید در چه راهی استفاده شود."

"از اعتیادهای دیگران هم سوءاستفاده کرده‌ایم. مواد، در وسیع‌ترین معنای ممکن، قابل جایگزینی‌اند. آدم‌ها تشنۀ همان دوپامین‌اند و بس. و در جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، همه‌چیز چنان طراحی شده که همواره به ما دوپامین بدهد. کورترایت این وضع را سرمایه‌داری کناره‌ای۲ می‌نامد: «سرمایه‌داری کناره‌ای یعنی آن نظام کسب‌وکاری که از حیث فناورانه پیشرفته است اما از لحاظ اجتماعی پس‌رفت دارد و در این نظام، صنایع جهانی (اغلب با یاری حکومت‌های همدست و سازمان‌های مجرمانه) مشوّق مصرف اضافه و اعتیادند». کورترایت با نثر شفاف و شاداب و مقادیر زیادی شوخ‌طبعی که البته لازمۀ چنین بحثی است، تاریخچۀ جذابی نوشته است از چیزهایی که می‌پسندیم و دلیل آنکه می‌پسندیمشان: از مزۀ اولین آبجو در خاورمیانۀ باستان تا مخدرها در ویرجینیای غربی."

"به اواخر قرن بیستم که می‌رسیم، نهضتِ جهانیِ ضدرذیلت، توسط پدیده‌ای که منصفانه می‌توان اسمش را نهضتِ جهانی رذیلت‌خواه گذاشت، در جبهه‌‌های گسترده‌ای وادار به عقب‌نشینی شد. نهضت رذیلت‌خواه ماشین‌های چندملیتیِ بازاریابی و توزیعی ساخته بود که گرداگردِ محموله‌ای از محصولات که خطر جدی عادت‌پروری و آسیب به همراه داشتند، داربست‌هایِ محافظی از اقناع به پا کرده و با انبوهی از ممانعت‌های عمومی راهبردی، استتارشان کرده بود."

"اولین رذیلت‌های ما، همان انحطاط‌های کوچک و عادت‌های بد، سازوکارهای سادۀ کنارآمدن با زندگی‌های نسبتاً کم‌بهره از مادیات بودند. و کورترایت(نویسنده مقاله) به قدرت بازرگانی در تسهیل پیشرفت معتقد است و به بازار، که سازنده و آزمون‌گر و نگه‌دارندۀ آن چیزهایی است که جواب می‌دهند و می‌ارزند."

"مشکل آن است که سرمایه‌داری کناره‌ای «برادر دوقلوی شرور» سرمایه‌داری است، قُل دومی که «نه از پا، بلکه از یک نقطۀ عطفِ تاریخی به قُل اول خود متصل است، از آن بُرهه‌ای که علم و فناوری تبدیل کالا به رذیلت را ممکن کردند». یعنی خوراک‌های فکری و تلفن‌هایی که طراحی شده‌اند تا از قلاب جدا نشوید. همچنین علم و فناوری، تبدیل رذیلت به کالا را هم میسّر کردند: فاصله‌تان با هرزه‌نگاری فقط یک کلیک است، و قوّت و پیچیدگی مخدّرها افزایش می‌یابد. ترازویی نمانده که مقیاسمان باشد، و متعاقباً امکان میانه‌روی به‌خاطر کمبود منابع که همیشه به صورت پیش‌فرض وجود داشته از میان رفته است. فضای مشاع «بازارگونۀ» داروینی‌ای که گاهی اسم «اثر لیندی» بر آن می‌گذارند، یعنی آنچه خوب است دوام می‌آورد، و آنچه دوام بیاورد بیشتر دوام خواهد آورد. مشکل آنجاست که هیچ‌چیز به اندازۀ میل به دوپامین دوام نمی‌آورد. اعتیادها از جنس اثر لیندی‌اند." 2

احتمالا تا اینجا به خوبی مفهوم "چگونه در دنیای پلتفرم ها زندگی میکنیم" را درک کرده اید. در ادامه قصد دارم از دو پلتفرم که همه ما بخوبی با آن آشنا هستیم یاد کنم و مبنای وجودی آن ها را شرح دهم.

اولین پلتفرم "بورس" است. همه درباره آن شنیده ایم. بورس پلتفرمی است که در ابتدای ورود به آن شما را با یک اشتباه و خطر تصمیم گیری آشنا می کنند. یعنی ترس و طمع. در بورس می آموزیم که تمام خرید و فروش هایی که انجام می شود، بر همین مبنا هستند. عده ای از ترس سهامی را می فروشند و عده ای دیگر طمع می کنند و سهامی را می خرند. این بازی خرید و فروش بر مبنای تصمیم گیری با ترس و طمع، شرایطی را فراهم می آورد که در آن عده ای از خرید سهامی سود ببرند و عده ای ضرر کنند. اما یک نفر همیشه برنده است. کسی که سهام ها را خرید و فروش می کند، یعنی کارگزار بورس. شرکت های کارگزاری در ازای هر خرید و فروش مبلغی را به عنوان حق کمیسیون خود دریافت می کنند، آن هم برای به وجود آوردن زیرساخت یا پلتفرمی که امکان خرید و فروش سهام را ممکن ساخته است. فکرش را بکن در روز چقدر سهام خرید و فروش می شود.

مورد دومی که می خواهم بگویم، اینستاگرام و یوتیوب است:

سالهایی که هنوز شبکه های اجتماعی تا به این حد گسترش نیافته بودند را به یاد دارید؟! اگر کسی قرار بود یک عکس از عکس های شخصی کسی را ببیند باید هزار زحمت را به خود می داد تا بتواند به آن دسترسی پیدا کند و ببیند. اما حالا هر کسی با اشتیاق و علاقه خود شخصی ترین عکس ها را از خود با افتخار منتشر می کند که بتواند بیشتری لایک و کامنت را بگیرد. هر کسی که بخواهد پیج و ویدیوهایش جزء پربازدیدترین ها باشد، باید هر کاری را انجام دهد، حتی سخیف ترین رفتارها، تا بتواند توجه مخاطب را به خود جلب کند و آمار بازدیدهایش را بالا ببرد. چرا؟ چون از بازدید ویدیوها کسب درآمد می کنند. هر مقدار که ویدیوهایشان بازدیدش بالاتر رود در اینستاگرام از صاحب تبلیغ هزینه بیشتری می گیرند و در یوتیوب نیز به ازای هر هزار بازدید مبلغی را از یوتیوب دریافت می کنند که روش های بسیار دیگری برای درآمدزایی وجود دارد.

و خب از این دست موارد می توان هزاران مثال را آورد اما نکته اینجاست که اگر این پلتفرم ها قرار بود در زندگی انسان جهش شخصیتی و رشد عقلی بوجود آورد چگونه باید طراحی می شدند؟ مثلا هر کسی که بالاترین مدرک دانشگاهی یا رتبه علمی را داشت در صدر جدول مشاهده قرار می گرفت؟! میشود تصور کرد همه کسانی که برای دیده شدن تلاش می کنند، به دنبال تحصیل و دریافت مدارج علمی می رفتند. البته این یک مثال بود که قطعا خالی از خطا نیست و صرفا جهت مقایسه وضعیت فعلی با وضعیت مطلوب ذکر شد.

مثال های فراوانی را می شود ذکر کرد اما تا به همین جا اکتفا می کنم و در پایان راهکاری را برای برون رفت از این پلتفرم هایی که ما را در خود زندانی کرده اند، و هر ثانیه شیره وجودیمان را می خورند، ارائه می دهم. راهکاری بسیار ساده. پلتفرم هایی بسازیم که بر خلاف مسیر جریان فعلی حرکت می کند. یعنی مسیر رشد و تعالی.

می شود این را از کسانی که دارای تخصص، علم و دانش، فناوری، مهارت هستند توقع داشت که تلاش کنند پلتفرم هایی را بوجود بیاورند در مقابل پلتفرم هایی که هستی و ذات آدمی را نشانه گرفته اند.

تصویری از شاخه هایی که پلتفرم ها در حال فعالیت و رشد هستند.
تصویری از شاخه هایی که پلتفرم ها در حال فعالیت و رشد هستند.


پلتفرمزندگیفضیلترذیلتتکنولوژی
مشاور و توسعه دهنده کسب و کار، مدیر بازاریابی و تبلیغات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید