چندسالِ پیش، دوست داشتم که یه کسب و کاری رو راه بندازم و آینده مو باهاش بیمه کنم. از اونجایی که همیشه عاشق فناوریهای جدید و نوظهور بودم، بدیهی بود که تصمیم بگیرم یه نرم افزار کاربردی در حوزه اینترنت اشیا یا همون IOT بسازم. بعد از کلی سرچ، به یه مقاله دکترا از دانشگاه تگزاس رسیدم. موضوع مورد بحثِ این مقاله در مورد نرم افزار SOSبرای پلیس و اورژانس بود. با خودم فکر کردم تو ایران کسی تو این زمینه کار کرده یا نه و با کمی سرچ دیدم به جواب نه رسیدم. روبروم دنیای جدیدی باز شده بود. انگار دنیا رو بهم داده بودن. آرزوهام داشتن عملی میشدن و همش فکر میکردم که چقدر خوب میشه اگه یه همچین سافت ویری، تولید بشه. در اون صورت هر وقت اتفاقی مثل یه تصادف رانندگی برای کسی پیش میومد، دیگه لازم نبود که هم به پلیس زنگ بزنه، هم به اورژانس و هم به امداد خودرو و... . حتی اینجوری می تونست، یواش یواش به سیستم بیمه تصادفات هم وصل بشه. سرتون رو درد نیارم تمام دنیام شده بود این نرم افزار. با چندتا از دوستای برنامه نویسم صحبت کردم و بالاخره یکی از اونا رو متقاعد کردم که برام یه پروتوتایپ از یه مویابل اپی که بشه باهاش دمو داد رو بسازه. یه ماهی طول کشید تا این به اصطلاح ام.وی.پی حاضر شد.
تو این مدت با ابزارهای اولیهای که دمِ دستم بود، یه بروشور و یه پروپزال تهیه کردم و از همه دوستانی که می تونستن منو به پلیس معرفی کنند، خواستم هرجوری میشه یه جلسه برام برای دموی نرم افزار ترتیب بدن. به موازاتش به این فکر کردم که همه خودروسازای کشور و حتی وارد کنندههای خودرو، بدون شک برای حمایت از خریدارانشون، ممکنه به یه همچین چیزی نیاز داشته باشن. فکر جالبی بود و سریع دست به کار شدم.
تا جلسهای ست میشد، با اشتیاق به همراه دموی نرم افزار که توی تبلتم ریخته بودم و یه پروپزال که با پرینتر رنگی اونو آماده کردم بودم؛ آن تایم و بدون تاخیر،سر اون جلسه حاضر میشدم.
روزای اول، تقریبا تو همه جلسات، همه رو تحت تأثیر قرار میدادم. حالا دیگه امیدم به موفقیت بیشتر شده بود و برای همین تصمیم گرفتم که هزینه ساخت نرم افزار رو به دوستم پرداخت کنم و اون هم شروع کرد به تکمیل سامانه.
روزا میگذشتن و جلسه پشت جلسه .... دیگه خودرو سازی نمونده بود که سراغش نرفته باشم... حتی پلیس هم خیلی از طرح و ایده اولیه که برای دمو ساخته شده بود، استقبال کرد، اما کم کم ابرای سیاه بازار داشتن پیدا می شدن . حالا که یواش یواش پای بستن قرارداد مطرح میشد، همه میرفتن تو کار دبه ....
روزا همینجوری میگذشت تا اینکه یهویی فهمیدم که توی سایتِ خیلی از اونایی که پیش شون میرفتم و بهشون دمو میدادم، چنین سرویسی وجود داره. حداقل اینجور ادعا میکردن که اینو ساختن و آماده بهره برداری هستش.
با پیگیریهایی که کردم، یه روز یه دوستی توی یه شرکت بزرگ خودرو سازی بهم گفت که اینجا بیش از 50 نفر برنامه نویس استخدام شدن و به محض اینکه ایدهای مطرح میشه، کمتر از دو هفته اون ایده به محصول تبدیل میشه و دیگه خودروسازای بزرگ قصد ندارن که نرم افزارهاشون رو به بخشهای خصوصی واگذار کنن.
مثل سربازی بودم که اسلحه ش رو ازش گرفتن و روبروی یه تانک تا دندون مجهز وایساده. ولی برای من دیگه کار از کار گذشته بود. هزینه ساخت نرم افزار رو پرداخت کرده بودم و چارهای جز ادامه این راه نداشتم. ولی نه پلیس همکاری میکرد، نه همراه اول در اون زمان، درک درستی از سرویسهای ارزش افزوده بر روی نرم افزار داشت (آخه اون زمان بیشتر از طریق ارسال SMS خدمات محتوایی میفروختن ...از فال حافظ بگیر تا هر نوع چرندیاتی که مردم دوست داشتن... مثلاً باشگاه هواداران فلان تیم ....)
تو اوج ناامیدی توی این حوزه، وقتی که خودم رو به هر در و دیواری میکوبیدم، متوجه بازار اقیانوس قرمز ردیابی خوردو شدم. چندتا رقیب خیلی قدر، توی این حوزه حسابی جا خوش کرده بودن و سالها بود که بدون دغدغه به مشتریان مختلفی سرویس میدادن.
با بررسی اون بازار شلوغ، فهمیدم که همه رقبای اون حوزه از یه مدل توی کسب و کارشون دارن استفاده میکنن و همگی سرویس ردیابی ناوگانهای خودرویی رو به صورت ماهیانه و آبونمان، ارائه میکردن. در ادامه فهمیدم مشتریهای بزرگ هم از اینکه مجبور بودن هر ماه برای ماشین هاشون، این هزینه رو بدن، خسته شده بودن. منم از این فرصت استفاده کردم و با تغییر جزیی در محصول و عوض کردن بیزنس مدل، توی سال اول مشتریهای خیلی بزرگی رو به بدست آوردم. شرکتهای بزرگ حاضر بودن هزینه بیشتری بپردازن تا دیگه مجبور نباشن هر ماه پول شارژ سیم کارت و استفاده از نرم افزار رو پرداخت کنن. اینجا بود که دوباره بهم ثابت شد، حتی توی بازارهای شلوغ هم میشه با دستکاری بیزنس مدل مرسوم، یه راه نجاتی برای خودت پیدا کنی. فقط باید بدونی چی میخوای تا از هر راهی بهش برسی.
دلم میخواست این تجربه خیلی تلخ و درنهایت خیلی شیرین رو با عزیزانی که محصولشون رو با هزار بدبختی میسازن و بعدش میبینن که رقبا قبلاً اونجا حضور پیدا کردن رو، به اشتراک بذارم. البته یادتون باشه، که رقبا همیشه به راحتی بیزنس مدلها رو بعد از مدت کوتاهی کپی میکنند و شما مجبور میشین برای موندن در بازار، تغییر استراتژی بدین. به همین دلیل چندسالی هست که دارم روی استراتژیهای مختلف بازاریابی مطالعه و تحقیق میکنم....