سید محمد بنایی
سید محمد بنایی
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

چیزی به نام «توفیق اجباری» وجود ندارد! - قسمت سوم

درس خواندن توفیق اجباری نیست!!
درس خواندن توفیق اجباری نیست!!

در دو قسمت قبل بیشتر با مفهوم اجبار آشنا شدیم. حال می خواهم نتیجه بگیرم. سوال اول ما این است «آیا چیزی به نام توفیق اجباری وجود دارد؟» و البته به این سوال هم پاسخ خواهم داد «واقعاً مجبور کردن بچه ها به درس خواندن فایده ندارد؟»

توفیق اجباری دقیقا به چه معناست؟ توفیق اجباری یعنی من را مجبور کردند ولی توفیقی حاصل شد و نتیجه به نفع من بود و من از این بابت خوشحالم. البته یک معنای دیگر هم از این اصطلاح وجود دارد. اینکه حادثه ای بر اثر تصادف رخ داده باشد و نتیجه ی آن مطلوب باشد. خب طبعاً این معنا مصداق اجبار با تعریفی که ما گفتیم نیست. معنایی که ما مشغول به نقد آن هستیم خیرِ تحمیل شده است.

با توجه به مقدماتی که در دو قسمت قبل گفتم دلایل خود را بر اینکه اجبار هیچ توفیقی را به ارمغان نخواهد آورد را عرض خواهم کرد.(فعلاً فرض کنید که مخاطب ما بزرگسال است تا بعداً تکلیفمان را با کودکان نیز مشخص کنیم):

  • هدف وسیله را توجیه نخواهد کرد. چه کسی گفته که شما اگر نیت خوبی داشته باشید سپس به عصمت کبری می رسید؟ شما می توانید برای رسیدن به مقاصد خوب وسایل ناسالم اتخاذ کنید. آمدید ابرویش را درست کنید و چشمش را هم کور کردید.
  • اجبار جواب نمی دهد.در انتهای قسمت اول به این حرف اشاره کردم. فرض کنید که فردی دارد می رود که در چاه بیفتد. در اینجا حد مسئولیت ما قابل بحث است ولی اگر هم مسئولیتی بر عهده ی ما باشد قطعاً بریدن پای آن فرد ظلم آشکار است. با توجه به بحثی که عرض شد اجبار، انسان را از انسانیت ساقط میکند چرا که عاملیت را نشانه گرفته است. بی اعتنایی به عاملیت انسان ها، خطرناک است. اگر هم موفق شویم و در نتیجه ی اجبار انسان ها را به تسلیم وادار کنیم یا از آنها شیء ساختیم و انسانیت آنها را سرکوب کردیم یا آتش زیر خاکستری ساختیم که روزی بیرون می آید و دامن خودمان را خواهد گرفت. فردی که سرکوب شده فقط برای اینکه به شما نشان دهد عامل است شروع به سرکشی می کند. سرکشی یعنی جام را سر می کشد. موازین اخلاقی خودش را، احترام شما را، نفع شما و خودش را و همه را یکجا سر می کشد و از روی همه رد می شود. این نتیجه ی اجبار است. شاید موقتاً بگویید کار ما انجام شد ولی اگر در نتایج اجبار سقوط انسانیت و خسارات سرکشی ها را وارد کنیم گمان می کنم با یک حساب و کتاب کوچک می بینیم که اجبار جواب نمی دهد.
این موضوع ربطی به نسل جدید ندارد. هیچ وقت اجبار جواب نمی داده و هیچ وقت جواب نخواهد داد.
  • مطمئنیم که خیر افراد را می خواهیم؟! این چه خیری است که ما نمی توانیم آن را برای افراد توضیح دهیم؟ چه خیری است که نمی توانیم قوه ی شناختی آدم ها را فعال کنیم و اهمیت آن را توضیح دهیم؟ اگر می ترسیم که خیرِ تحمیل شده ی خود را برای افراد توضیح دهیم پس معلوم است خودمان هم خیلی مطمئن نیستیم که واقعاً این موضوع خیر باشد. چه اصراری است که موضوعی که خودمان هم خیر نمی دانیم را بر دیگران تحمیل کنیم؟ با فرض بزرگسال بودن افراد، قوه ی شناختی در آنها تکمیل شده است و آنها مسئولیت اعمال خود را بر عهده دارند. خیر را برایشان توضیح بدهیم. برای آنها میل و اراده ایجاد کنیم. به این می گویند ترغیب نه تحمیل. (توضیح دوگانه ی ترغیب و تحمیل در فرصتی دیگر) اگر ما نمی توانیم میل افراد را به سمت کاری که از آنها می خواهیم جلب کنیم، از کجا مطمئنیم واقعاً خیر آنها در انقیاد آن کار است؟
  • توسل به اجبار از بی مسئولیتی است و اخلاقی نیست. اجبار کردن یعنی من حوصله ی فعال کردن قوه ی شناختی مخاطبم را ندارم پس اجبار می کنم. اجبار کردن یعنی من حوصله ی پرداختن به میل آدم ها را ندارم پس اجبار می کنم. اجبار کردن یعنی اراده داشتن آدم ها برای من خطرناک است همان بهتر که برده باشند. این تحقیر ذات آدمی است و این تحقیر اخلاقی نیست.

پس اگر من اشتباه نکرده باشم اجباری که ما تعریف کردیم هیچ توفیق و خیری در آن نیست و اجبار کردن افراد عامل توهین به انسانیت آنهاست و آرام آرام جامعه را به سمت شیء وارگی سوق می دهد.

اما سوال دوم آیا مجبور کردن بچه ها به درس خواندن هیچ فایده ای ندارد؟

علت آنکه این قسمت را دو بخش کردم در ویژگی خاص عاملیت است. باید اعترافی کرد:

بچه ها عاملیت ندارند. عاملیت در سن بلوغ به صورت حداقلی ظهور خواهد کرد و بعد تا انتهای عمر تقویت خواهد شد. اما کودکان در دوره ی تمهید هستند و مرحله ی پیشا عاملیت را طی می کنند.

بچه ها نمی توانند به لحاظ شناختی تشخیص هایی را بدهند. قوه ی انتزاعی اصلاً در ذهن آنها پدیدار نشده است. (گویی تفکر انتزاعی در 12 سالگی ظهور خواهد کرد.) البته که امور شناختی صرفاً انتزاعی نیستند ولی به هرحال شناخت در کودکان کامل نیست. اراده نیز در کودکان بسیار ضعیف است. کودکان پیش از سن بلوغ متکی به تقلید از بزرگتر ها می شوند. آنها با تقلید کردن از دیگران زندگی را می آزمایند. حتی میل در کودکان که شاید اولین بخش از عاملیت باشد که در انسان فعال میشود بسیار ضعیف است. کودک گاه میل خود را نمی داند.

با این توضیح بگذارید نکاتی در پاسخ به سوال دوم عرض کنم:

  • کودکان باید مسیر تقویت عاملیت را تا سن بلوغ طی کنند. اگر بچه ها دوره ی تمهید را به درستی طی کنند عاملیت تقویت شده و می توانند افرادی عامل باشند ولی اگر دوره ی تمهید به درستی طی نشود کودکان دچار ضعف جدی در چندی از عوامل عاملیت خود خواهند شد. پرداختن به مهارت های بچه ها و سوالات کند و کاوی برای تقویت شناخت، پرسیدن از امیال بچه ها و توجه به آنها در کنار روبرو کردن آنها با عواقب ترجیح میل نزدیک به میل دور برای تقویت میل، و مواجهه با پیامد های طبیعی و منطقی و همین طور مسئله آفرینی و رویارویی طبیعی با مشکل در حد سن بچه ها برای تقویت اراده مفید بنظر می رسد.
  • پس از سن بلوغ رفتار ما با بچه ها در مدرسه بر اساس تعامل باشد. حواسمان باشد که آنچه الان مطرح می کنیم طبعاً به صورت تشکیکی اتفاقی می افتد. اگر گمان می کنیم که کودک ما از جهت عاملیت به نقطه ی شروع رسیده است باید با او تعامل کنیم و نگاه کودک نگر خود را کنار بگذاریم. کودکان در دبیرستان ها عمدتاً به بلوغ رسیده اند و این نشان دهنده ی آن است که رویکرد حاکم بر مدرسه نیز باید تعامل باشد.
  • ما عاملانه رفتار کنیم. حتی اگر عامل نیستند روی شناخت ، میل و اراده ی آنها کار کنیم و درس خواندن را موجه، دوست داشتنی، و منتخب بچه ها قرار دهیم. آرام آرام می توانیم عمق این ارتباط را افزایش دهیم تا به یک تعامل تبدیل شود. گام های آموزش را متناسب با مهارت بچه ها تنظیم کنیم و پرداختن به سوالات بچه ها را وقت تلف کردن نپنداریم. شرایط تحصیل را مطلوب کنیم و اراده را در آنها تقویت کنیم. هرچند ما در دوره ی پیشا عاملیت مواجه هستیم که بچه ها به علت روحیه ی تقلید یا هر نکته ی دیگری که هست مشتاق درس خواندن و کشف تجربه های جدید هستند. ما باید در کنار آنها مسیر را برایشان هموار کنیم.
  • تاکتیک اجبار یا استراتژی اجبار؟!. اگر در جایی نمی توانستیم شناخت، میل، اراده بچه ها را ملاک عمل آنها قرار دهیم طبعاً یک محیط اجباری ساخته می شود و از آن گریزی نیست ولی این اجبار به معنای تاکتیک فرعی استفاده شده است نه به معنای استراتژی اصلی. باید عاملیت بچه ها در این دوره تمهید شود.

پس در نهایت باید گفت منهای نکاتی که برای بچه ها در دوره ی دبستان مطرح است درس خواندن باید عمل بچه ها باشد. مسئولیت درس خواندن بر عهده ی بچه هاست و منسوب به آنهاست.

نمی توانیم به جای بچه ها درس بخوانیم. اجازه دهیم خودشان درس بخوانند.

وقتی به جای بچه ها تصمیم می گیریم و اراده را از آنها می گیریم، طبعاً در مقابل سوال «چرا درس نخوندی؟» بهانه می آورند که «اتاق گرم است یا سرد است» «من تو این کشور چرا باید درس بخونم؟» «من می خواهم اینفلوئنسر شوم» ... بعداً هم که رشته ی دانشگاهی را رها کرد می گوید «این رشته را پدر و مادرم برایم انتخاب کرده بودند نه من»

بهانه آوردن یعنی فرد عمل را به خود منسوب نمی داند و مسئولیت آن را نمی پذیرد. چه انتظاری داریم وقتی به عاملیت بچه ها احترام نمی گذاریم آنها به دنبال پیشرفت باشند؟! از احساس مسئولیت بیش از حد خود داری کنیم و اجازه دهیم بچه ها خودشان زندگی کنند. به آنها اعتماد کنیم.

توفیق اجباریاجبارانتخابعاملیت انسانآموزش
فکر می کنم که تعلیم و تربیت ما بیشتر از هر چیز دیگه ای به بررسی مبانی نیاز داره و دوست دارم در این مسیر سهمی داشته باشم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید