در دنیای فناوری، بسیاری از شرکتهای بزرگ بر مقیاسپذیری (Scale) و رشد سریع تأکید دارند؛ اما رویدادهای اخیر نشان دادهاند که تابآوری (Resiliency) یا توان پایداری در برابر اختلالات نیز به همان اندازه اهمیت دارد. هرچند فناوریهای دیجیتال و مدلهای کسبوکار نوین امکان رشد انفجاری و صرفهجوییهای کلان را فراهم کردهاند، اما همین مقیاس بزرگ در عمل میتواند نقطهضعفی برای پایداری باشد. در این نوشتار، به تفاوت میان مقیاسپذیری و تابآوری میپردازیم. سپس بررسی میکنیم چرا این مفاهیم در دنیای غولهای فناوری (مانند اپل، گوگل، آمازون و اوپنایآی) مهماند، چگونه مدلهای کسبوکار مبتنی بر مقیاس ممکن است در برابر نوسانات و بحرانها آسیبپذیر باشند، و این مسائل چه تأثیری بر سیاستگذاری و آیندهی صنعت تکنولوژی خواهند داشت. همچنین در انتها نگاهی گذرا به نمونههای مشابه در فضای فناوری ایران خواهیم داشت تا ببینیم این مفاهیم در مقیاسی بومی چگونه نمود پیدا میکنند.

مقیاسپذیری به زبان ساده یعنی توانایی یک سیستم یا کسبوکار برای رشد و ارائهی خدمات در ابعاد بسیار بزرگ، بدون افت کیفیت یا افزایش چشمگیر هزینهی واحد. شرکتهای فناوری همواره به دنبال مقیاسپذیری هستند تا بتوانند با هزینهی کمتر، به کاربران بیشتری خدمات دهند و حاشیهی سود خود را افزایش دهند. برای مثال، شرکت آمازون با سرویسهای ابری AWS نشان داد که متمرکز کردن زیرساختها و ارائهی خدمات ابری به صورت انبوه تا چه حد میتواند کارآمد و سودآور باشد[3]. هرچه یک پلتفرم کاربران یا مشتریان بیشتری داشته باشد، مزیت مقیاس ایجاد میشود؛ یعنی هزینهی ارائهی خدمات به ازای هر کاربر کاهش مییابد و درآمد کل افزایش پیدا میکند. این همان مدلی است که بسیاری از غولهای سیلیکونولی دنبال کردهاند: از شبکههای اجتماعی گرفته تا موتورهای جستوجو و ارائهدهندگان زیرساخت. رشد نمایی کاربران و دادهها برای این شرکتها نه تنها به معنای سلطه بر بازار است، بلکه منجر به ایجاد اکوسیستمهای گستردهای میشود که رقبای جدید به سختی میتوانند به آنها نفوذ کنند.
با این حال، چشم دوختن صرف به مقیاس میتواند چشمانداز مدیریت ریسک را تار کند. سیستمهای بسیار بزرگ پیچیده میشوند و اگرچه در تئوری ممکن است توزیعشده و امن به نظر برسند، در عمل ممکن است به چند نقطهی حساس و مشترک وابسته شوند[2]. شرکتهایی که سریع رشد میکنند گاه از ایجاد زیرساختهای پشتیبان یا طراحیهای افزونه (redundant) غافل میشوند، چرا که این امور هزینهبر است و در کوتاهمدت بازدهی اقتصادی ندارد. نتیجه این است که یک معماری متمرکز و عظیم شکل میگیرد که در شرایط عادی عملکرد عالی دارد، اما در مواجهه با اختلالات پیشبینینشده ممکن است به شکلی غیرمنتظره زمینگیر شود. در بخشهای بعد، به این روی تاریک مقیاسپذیریبیشتر خواهیم پرداخت و نشان میدهیم چگونه تکیهی صرف بر مقیاس میتواند تابآوری را تضعیف کند.
تابآوری به معنی ظرفیت یک سیستم برای تحمل شوکها، اختلالات و بحرانها و ادامهی فعالیت یا بازگشت سریع به حالت عادی است. در دنیای فناوری، تابآوری مترادف است با پایداری خدمات در شرایطی که همهچیز بر وفق مراد نیست: قطعی مراکز داده، اختلالات شبکه، بحرانهای زنجیرهی تأمین، حملات سایبری، و حتی تغییرات ناگهانی در بازار یا مقررات. یک سیستم تابآور شاید به اندازهی یک سیستم متمرکز کارا و کمهزینه نباشد، اما در عوض دارای حاشیهی امنی است که امکان تحمل طوفانها را به آن میدهد.
تابآوری معمولاً از طریق افزونگی و توزیع ایجاد میشود. برای مثال، اینترنت در بدو طراحی (در قالب آرپانت) به نیت تابآوری در برابر حملهی نظامی شکل گرفت؛ پروتکل بستهگردانی (Packet Switching) تضمین میکرد که از کار افتادن یک گره، شبکهی کلی را از کار نمیاندازد[4]. در فضای کسبوکار نیز، شرکتها با تنوعبخشی در تأمینکنندگان قطعات، توزیع مراکز داده در مناطق جغرافیایی مختلف، و طراحی سیستمهای پشتیبان فعال، تلاش میکنند تابآوری خود را افزایش دهند. تابآوری اطلاعاتی هم نمونهی دیگری است: به این معنا که جریان آزاد اطلاعات از منابع و کانالهای گوناگون برقرار باشد تا در صورت مسدود شدن یا جهتدهی نادرست توسط یک مرجع، حقیقت کاملاً دفن نشود.
اهمیت تابآوری زمانی آشکار میشود که اتفاقات غیرمنتظره رخ میدهد. در شرایط بحرانی – از همهگیریها گرفته تا تحریمها، از قطع اینترنت و برق گرفته تا جنگ و حملات فیزیکی – سیستمهایی که صرفاً بر اساس کارایی در شرایط عادی بنا شدهاند آسیبپذیرتر از آنهایی هستند که برای روز مبادا نیز آماده شدهاند. به عبارت دیگر، تابآوری وجه مکمل مقیاسپذیری است: اگر مقیاسپذیری موتور رشد و سرعت در روزهای آفتابی است، تابآوری چتر نجات در روزهای بارانی محسوب میشود. چالش اساسی مدیریت مدرن آن است که میان این دو پدیده توازن برقرار کند.
بن تامپسون در مقالهی خود اشاره میکند که بهبود فناوریهای حملونقل و ارتباطات در دهههای اخیر، در تئوری میبایست تابآوری را افزایش میداد، زیرا امکان توزیع منابع و فعالیتها را در نقاط مختلف جهان فراهم کرده است[1]. برای مثال، اینترنت پرسرعت و دیتاسنترهای ابری به شرکتها اجازه میدهند دادهها و خدمات خود را در هر نقطهای از جهان میزبانی کنند؛ از سوی دیگر، کشتیهای کانتینری عظیم و ارتباطات لحظهای، شرکتها را قادر کرده تا زنجیرههای تأمین خود را بین کشورهای متعدد توزیع کنند. منطق نظری چنین پیشرفتی آن است که وابستگی به یک نقطهی خاص کاهش مییابد و اگر جایی دچار مشکل شد، جای دیگر جبران کند. اما واقعیت عملی مسیر دیگری را نشان داده است: کاهش هزینههای ارتباطات و لجستیک اگرچه انتخابهای بیشتری به وجود آورده، اما رفتار اقتصادی شرکتها را به سمت تمرکز حداکثری سوق داده است[1][5].
در ادامه، سه نمونه از این چالش تئوری و واقعیت را بررسی میکنیم:
۱. تمرکزگرایی در زیرساخت اینترنت: همانطور که اشاره شد، اینترنت ذاتاً یک شبکهی توزیعشده و تابآور طراحی شد. با این حال، در عمل شرکتهایی مانند آمازون با خدمات ابری خود، زیرساخت اینترنت را به چند قطب اصلی متمرکز کردهاند. منطقهی «US-East-1» در ویرجینیا که نخستین دیتاسنتر بزرگ AWS است، مثالی بارز در این زمینه است. این مرکز داده به دلیل برخورداری از برق ارزان و پایدار و نزدیکی به نقاط تبادل اینترنتی، از ابتدا رشد خارقالعادهای داشت[6][7]. به مرور زمان، بهخاطر بیشترین ظرفیت و ارزانترین هزینه، US-East-1 تبدیل به انتخاب پیشفرض بسیاری از استارتآپها و شرکتها شد و حتی خود آمازون نیز برخی سرویسهایش را وابسته به آن بنا کرد[7][8]. این مقیاس عظیم و inertia (اینرسی) در نهایت کار خود را کرد: امروز اختلال در همین یک منطقهی ابری معادل اختلال در بخش وسیعی از اینترنت است[2]. رویدادی که اکتبر ۲۰۲۵ رخ داد این نکته را عیان ساخت؛ یک مشکل DNS در US-East-1 باعث شد سرویسهایی که بسیاری از ما حتی خبر نداشتیم وابسته به آن هستند، از کار بیفتند و عملاً احساس شود که «اینترنت قطع شده است»[9][4]. این اتفاق یادآور آن است که یک ابرسیستم متمرکز تا چه حد میتواند شکننده باشد. هرچند از نظر فنی، هنوز همان اینترنت توزیعشده وجود دارد، اما تمرکز ترافیک و خدمات در چند دیتاسنتر اصلی موجب شده تابآوری واقعی شبکه کاهش یابد[2]. به بیان دیگر، کاهش هزینه و مقیاسپذیری ابر که میتوانست تابآوری را زیاد کند (چون داده را میتوان همهجا برد)، در عمل با وسوسهی صرفهجویی اقتصادی، تابآوری را ویران کرده است زیرا همه دادهها و سرویسها را در ارزانترین نقطه جمع کردهایم[2]. نمونههای مشابهی در دیگر غولهای فناوری هم دیده میشود؛ مثلاً خدمات گستردهی گوگل به دلیل یکپارچگی سیستم احراز هویت آن، در سال ۲۰۲۰ دچار یک قطعی جهانی ۴۵ دقیقهای شد که نتیجهی یک اشکال داخلی در سهمیهبندی حافظه سیستم لاگین بود[10][11]. در آن زمان، بسیاری از کسبوکارها و کاربران متوجه شدند که وابستگی بیش از حد به یک شرکت (گوگل) تا چه حد میتواند مخاطرهآمیز باشد، چرا که تمرکز دیجیتالی به این معناست که اختلال در یک نقطه، حجم عظیمی از فعالیتهای آنلاین را متوقف میکند[10]. همین مسئله دربارهی سرویسهای ابری آمازون، مایکروسافت و دیگر ارائهدهندگان بزرگ نیز صادق است؛ هر کدام به ستون فقرات زیرساخت دیجیتال تبدیل شدهاند و سقوط موقتی هر ستون، تکانهای شدید در سطح اینترنت ایجاد میکند.
۲. جهانیسازی زنجیرهی تأمین و وابستگی به چین: صنعت فناوری در عرصهی سختافزار و تولید فیزیکی نیز مسیری مشابه را طی کرده است. طی دهههای اخیر، شرکتهای بزرگ فناوری برای تولید محصولات خود به شدت به زنجیرههای تأمین جهانی تکیه کردهاند که عمدتاً حول محور کشور چین میچرخد. در نگاه اول، این روند جهانیسازی باید تابآوری را بالا ببرد، چون در تئوری شما میتوانید قطعات را از هر جای دنیا تأمین کنید؛ اما در عمل، صرفهی اقتصادی و مقیاس کار در چین چنان جذاب بوده که تقریباً همهی راهها به چین ختم شده است[1][5]. شرکت اپل را در نظر بگیرید که شاید مشهورترین مثال این پدیده باشد. اپل با هدایت تیم کوک طی دو دهه چنان زنجیرهی تأمین کارآمد و عظیمی در چین ایجاد کرده که اکنون ساخت یک آیفون در آمریکا نه از نظر هزینه بهصرفه است و نه از نظر توان صنعتی ممکن[12][5]. به گفتهی استیو جابز در سال ۲۰۱1، اپل نیاز به ۳۰ هزار مهندس در نزدیکی خطوط تولید داشت و چنین ظرفیتی در آمریکا وجود نداشت، در حالی که در چین تأمین آن آسان بود[13][14]. نتیجه آن شده که امروز اپل بزرگترین و کارآمدترین زنجیرهی تأمین دنیا را در اختیار دارد که کیفیت بالا را با تولید انبوه ترکیب کرده است[15]. اما روی دیگر سکه این است که اپل بخش اعظم این توان را در کنترل خود ندارد. بن تامپسون با طعنه اشاره میکند که علیرغم تأکید تیم کوک بر اهمیت «مالکیت فناوریهای کلیدی» برای اپل، در واقع مهمترین «فناوری» اپل همان ظرفیت تولید در مقیاس نجومی است که معمارش شخص تیم کوک بوده – و این فناوری در اختیار چین قرار دارد، نه اپل[5]. وابستگی اپل (و بهطور کل صنعت الکترونیک ایالات متحده) به چین آنچنان شدید است که اگر روابط تجاری دو کشور مختل شود یا چین صادرات کلیدی را ممنوع کند، تأمین محصولات حیاتی دچار بحران میشود[1][16]. نمونهی اخیر، عناصر نادر خاکی (Rare Earth) است که برای ساخت تقریباً تمام محصولات پیشرفته الکترونیک لازماند. چین با تولید نزدیک به ۸۰٪ از این عناصر، دست بالایی در این بازار دارد. در اکتبر ۲۰۲۵ دولت چین محدودیتهای جدیدی بر صادرات عناصر نادر اعلام کرد که زنگ خطری برای صنایع تکنولوژی بود[9]. این وضعیت نشان میدهد که جهانیسازی افسارگسیخته – که قرار بود هرکشوری از مزیتهای نسبیاش بهره ببرد – در عمل کشورهای مصرفکننده را ازتابآوری صنعتی تهی کرده است، چرا که تقریباً تمام تخممرغها در سبد چین گذاشته شده است[1][17]. به تعبیر تامپسون، در تئوری تجارت آزاد باید تنوع و انعطاف در زنجیره ایجاد کند اما واقعیت این است که تجارت آزاد (در کنار میل به کاهش هزینه)تابآوری را از بین برده است[1].
۳. تمرکز اطلاعات و پلتفرمها: جنبهی دیگری از مقیاس و تابآوری را میتوان در حوزهی اطلاعات و شبکههای اجتماعی دید. یک دهه پیش، امید میرفت که اینترنت، انتشار اطلاعات را دموکراتیک و متنوع کند؛ هر صدایی میتوانست شنیده شود و انحصار رسانهای بشکند. اما تا سالهای پایانی دهه ۲۰۱۰، عمدهی جریان اطلاعات آنلاین در دست چند پلتفرم غولپیکر مانند فیسبوک، توییتر و یوتیوب متمرکز شد. این تمرکز اگرچه انتشار محتوا را در مقیاس عظیم ممکن ساخت، اما تابآوری اکوسیستم اطلاعات را کاهش داد. همهگیری کووید-۱۹ نمونهی آشکاری بود که طی آن سیاستهای محتوایی این پلتفرمها عملاً محدودهی بحث عمومی را تنگ کردند و اجازه ندادند برخی دیدگاههای خارج از جریان رسمی بهراحتی انتشار یابد[18][19]. در نتیجه، فرصت یادگیری جمعی از اطلاعات متنوع از دست رفت و شاید اگر تکثر رسانهای بیشتری وجود داشت، درک عمومی از واقعیتها سریعتر و صحیحتر شکل میگرفت[20][19]. پس از اینکه ایلان ماسک در ۲۰۲۲ توییتر (اکنون ایکس) را خریداری کرد و رویکرد متفاوتی در پیش گرفت، جرقهای برای شکلگیری شبکههای اجتماعی جایگزین مانند تردز (Threads)، مستودون (Mastodon) و بلواسکای (Bluesky) زده شد[21]. هر کدام از این شبکهها فرهنگ و قواعد خاص خود را دارند، اما نکتهی مهم این است که اکنون چندین عرصهی نسبتاً بزرگ برای بحثهای آنلاین شکل گرفته و انحصار یک پلتفرم شکسته شده است[22]. ممکن است هیچیک از این شبکهها به تنهایی حقیقت مطلق را ارائه نکنند – و چه بسا گاهی حقایق متناقضی در آنها جریان یابد – اما همین وضعیت از دید تامپسون یک مزیت است نه ایراد، چرا که تنوع منابع به تابآوری اطلاعاتی جامعه میافزاید[22]. به عبارت دیگر، اگر رویدادی مشابه کووید امروز رخ دهد، احتمالاً روایتهای متعددی در شبکههای مختلف شکل میگیرد و در مجموع، شانس این که جامعه سریعتر به تصویر درستی از واقعیت برسد بیشتر از زمانی است که همه چیز زیر چتر یک شبکهی واحد بود[22]. این مثال نشان میدهد گاهی شکستن مقیاس انحصاریخود راهی برای افزایش تابآوری است، حتی اگر به قیمت از دست رفتن مقداری کارایی یا ارزش بازار باشد[23][24] (همانطور که افت ارزش توییتر پس از خرید توسط ماسک رخ داد).
مفاهیم مقیاسپذیری و تابآوری را میتوان به وضوح در استراتژیها و مدلهای کسبوکار شرکتهای بزرگ فناوری مشاهده کرد. هر یک از این شرکتها به نحوی میان این دو رویکرد در حرکت بودهاند و نقاط قوت و ضعفی را تجربه کردهاند:
اپل (Apple): استراتژی اپل در دو دههی اخیر نمونهای کلاسیک از اولویت مقیاس بر تابآوری است. همانطور که اشاره شد، اپل با اتکا بر شبکهی عظیم تولیدکنندگان آسیایی – خصوصاً در چین – توانست دستگاههایی با کیفیت بالا را در مقیاسی عظیم تولید کند و حاشیهی سود خیرهکنندهای به دست آورد[15]. نقطهی قوت این راهبرد، کارایی فوقالعاده و هزینهی تولید پایینتر برای هر واحد محصول است؛ به طوری که اپل اکنون میتواند در فصل اوج، دهها میلیون آیفون را بدون افت کیفیت روانهی بازار کند. اما نقطهضعفبزرگ آن، ریسک تمرکز جغرافیایی و ژئوپلیتیک است. بخش اعظم مونتاژ محصولات اپل در چین انجام میشود و این کشور اکنون اهرم فشاری بر اپل دارد که نمیتوان نادیده گرفت[5]. رویدادهایی نظیر جنگ تجاری آمریکا و چین، قرنطینههای سختگیرانهی چین در دوران کووید، یا تنشهای سیاسی پیرامون تایوان، همگی میتوانند زنجیرهی تأمین اپل را مختل کنند. خود اپل این خطر را دریافته و اخیراً شروع به تنوعبخشی جغرافیایی کرده است؛ برای مثال افزایش تولید در هند و ویتنام. با این حال، کارشناسان معتقدند که انتقال کامل ظرفیت تولید از چین سالها زمان و سرمایهگذاری هنگفت میطلبد، زیرا چین طی سالیان دارای مزیت مقیاس و تجربهی انباشتهای شده که جایگزینی فوری آن ممکن نیست[12][1]. علاوه بر این، اپل برای تابآوری در برابر نوسانات بازار، در بخشهای دیگر نیز تلاشهایی کرده است (مثلاً سرمایهگذاری در خدمات آنلاین مثل اپاستور و محتوای دیجیتال برای کاهش وابستگی به فروش دستگاه)، اما همچنان تکیهی اصلی کسبوکارش بر سختافزار فیزیکی ساخت چین است که پاشنهی آشیل تابآوری آن به شمار میرود.
گوگل (Google): گوگل به عنوان غول خدمات آنلاین، از ابتدا بر زیرساخت ابری فوقمقیاس (hyper-scale) متکی بوده است. نقطهی قوت گوگل در این است که یکی از پیشرفتهترین شبکههای مراکز داده در جهان را در اختیار دارد و برای سرویسهای خود اغلب طراحی توزیعشدهای به کار برده که خطرات را کاهش دهد. برای مثال، سرویس جستوجوی گوگل یا جیمیل و یوتیوب در مراکز دادهی متعدد در سراسر جهان میزبانی میشوند و گوگل با استفاده از سیستمهای تکرار داده و شبکه اختصاصی فیبرنوری خود، تا حد زیادی از وابستگی به یک نقطه کاسته است. این زیرساخت گسترده باعث شده که خدمات گوگل معمولاً پایدار و در دسترس باشند و بتوانند بار ترافیکی عظیمی را بدون وقفه تحمل کنند. با این حال، حوادثی مانند قطعی جهانی ۱۴ دسامبر ۲۰۲۰ نشان داد که حتی گوگل نیز از نقاط شکنندهی پنهان در امان نیست[10]. در آن واقعه، یک اشتباه پیکربندی در سیستم احراز هویت که تمامی خدمات را به هم متصل میکند، باعث از کارافتادن اکثر سرویسهای گوگل (به جز خود موتور جستوجو) شد[10]. این نشان میدهد که ماهیت یکپارچهی خدمات – هرچند از نظر مقیاس بسیار کارآمد است – میتواند یک نقص فنی کوچک را به مشکلی جهانی تبدیل کند. درس گوگل این است که برای تابآوری بیشتر، لازم است وابستگی سرویسهای حیاتی به یک زیرسیستم مشترک (هرچند قدرتمند) کاهش یابد یا حداقل مکانیزمهای پشتیبان پیشبینی شود. گوگل از آن زمان سرمایهگذاری زیادی روی زیرساخت ابری گوگل (GCP) برای مشتریان خارجی و بهبود قابلیتهای چندمنطقهای کرده است تا مشتریان سازمانیاش بتوانند روی چند منطقه جغرافیایی مختلف سرویس داشته باشند – تلاشی در جهت افزایش تابآوری. از منظر امنیت داده و مقررات نیز، گوگل با چالشهایی مواجه است؛ مثلاً قوانین حریم خصوصی اروپا (GDPR) یا مطرح شدن بحث حاکمیت داده در کشورها، این شرکت را وادار کرده مراکز دادهی محلی راهاندازی کند یا با ارائهی تعهدات حقوقی، اعتماد کشورها را جلب نماید. اینها نمونههایی هستند که نشان میدهد حتی اگر یک شرکت در مقیاس جهانی عمل میکند، برای حفظ تابآوری کسبوکار باید به شرایط محلی و عدم تمرکز نیز توجه کند.
آمازون (Amazon): آمازون در واقع دو کسبوکار بزرگ دارد که هر دو موضوع مقیاس و تابآوری را به خوبی تصویر میکنند: یکی خردهفروشی آنلاین و شبکهی لجستیک آن، و دیگری خدمات ابری AWS. در کسبوکار خردهفروشی، آمازون با ساخت صدها انبار و مرکز توزیع، یک شبکهی لجستیکی عظیم به وجود آورده که امکان تحویل سریع کالاها را فراهم میکند. قوت این مدل در اقتصاد مقیاس آن است: انبارهای بزرگ منطقهای با موجودی وسیع، هزینه ارسال و زمان تحویل را کاهش میدهند. اما تجربه نشان داده که اختلال در هر یک از این مراکز بزرگ میتواند دردسرساز شود. برای مثال، در جریان بحران کووید، اگرچه فروش آنلاین آمازون سر به فلک کشید، اما ابتلای کارکنان و الزامات بهداشتی باعث تعطیلی موقت برخی انبارها شد و زنجیرهی ارسال کالا به چالش خورد. آمازون از این تجربه آموخت و اکنون برای تابآوری بیشتر در فصلهای شلوغ، از چندین مرکز ذخیره احتیاطی و حتی همکاری با خردهفروشان محلی بهره میگیرد تا وابستگی به یک مرکز خاص کم شود. در حوزهی AWS که پیشتر دربارهاش صحبت کردیم، آمازون پیشگام ارائهی زیرساخت یکپارچه ابری بوده است. مزیت مقیاس AWS آن است که هزاران کسبوکار کوچک و بزرگ بهجای سرمایهگذاری در سرورهای خود، به راحتی از آمازون ظرفیت میخرند و آمازون نیز به لطف ابعاد بزرگش، میتواند کارآمدتر و ارزانتر از هر شرکت دیگری این خدمات را ارائه دهد[25][3]. اما پاشنهی آشیل این مدل، همین اشتراک زیرساخت است: اگر بخشی از زیرساخت آسیب ببیند، دهها یا صدها سرویس مختلف همزمان مختل میشوند. آمازون سعی کرده با تفکیک جغرافیایی خدمات به «مناطق» مختلف (Regions) و ایجاد «مناطق در دسترس» (Availability Zones) در هر منطقه، احتمال اختلال سراسری را کم کند. با این وجود، همانطور که دیدیم، محبوبیت و ارزان بودن یک منطقه (مثل US-East-1) خود باعث شکلگیری یک تمرکز خطرناک شده است[8][2]. برخی منتقدان معتقدند آمازون و دیگر ارائهدهندگان ابری باید مشوقهایی برای توزیع بار کاری بین مناطق مختلف ایجاد کنند یا دستکم شفافیت بیشتری درخصوص وابستگیهای داخلی خود ارائه دهند تا کسبوکارها از ریسکها آگاه شوند[26][2]. با افزایش رقابت در بازار ابر (از سوی مایکروسافت Azure و گوگل Cloud) و حساسیت مشتریان سازمانی، احتمالاً آمازون نیز ناچار خواهد بود تابآوری را بیش از پیش در اولویت قرار دهد، حتی اگر به قیمت کمی کاهش سرعت رشد یا افزایش هزینههای عملیاتی باشد.
اوپنایآی (OpenAI): شرکت اوپنایآی را میتوان نسل جدیدی از غولهای تکنولوژی برشمرد که حوزهی هوش مصنوعی گسترده (Generative AI) را رهبری میکند. مدلهای زبانی عظیم مانند GPT-4 که محصول اوپنایآی هستند، خود نمود بارزی از مقیاس در بُعد فنیاند – میلیاردها پارامتر و حجم غیرقابل تصوری از داده که برای آموزش آنها استفاده شده است. از منظر کسبوکار نیز، اوپنایآی در مدت کوتاهی میلیونها کاربر را جذب سرویس ChatGPT کرد و به سرعت در حال تجاریسازی مدلهای هوش مصنوعی خویش است. اما آیا این موفقیت مقیاسپذیر، تابآور نیز هست؟ نقطهی قوت اوپنایآی طبیعتاً سرمایهگذاری عظیمی است که روی زیرساخت محاسباتی خود (عمدتاً از طریق شراکت با مایکروسافت) انجام داده است. این شرکت به کمک مایکروسافت Azure، به یکی از قدرتمندترین شبکههای ابررایانهی جهان برای آموزش و اجرای مدلهایش دسترسی دارد[27]. مایکروسافت ۱۳ میلیارد دلار در اوپنایآی سرمایهگذاری کرده و ارائهی خدمات ابری انحصاری به آن را بر عهده گرفت[27]. این اتکا به یک شریک قدرتمند از یک سو مزیت بود (چون اوپنایآی را از صرف هزینهی زیرساخت بینیاز کرد و امکان رشد سریع را داد)، اما از سوی دیگر، تابآوری بلندمدت آن را زیر سوال میبرد. در واقع اوپنایآی تا همین اواخر دیتاسنتر اختصاصی خود نداشت و کاملاً به مراکز دادهی مایکروسافت وابسته بود[27]. اگر هر دلیلی باعث کاهش منابع Azure برای اوپنایآی میشد – از تغییر شرایط قرارداد گرفته تا کمبود تراشههای تخصصی – اوپنایآی بلافاصله با محدودیت مواجه میشد. شاید به همین دلیل است که گزارش شده اوپنایآی اکنون در فکر ساخت دیتاسنترهای اختصاصی خود با هزینهی هنگفت ۱۰ میلیارد دلاری است تا استقلال و تابآوری بیشتری به دست آورد[28][27]. چالش دیگر مقیاس در کسبوکار اوپنایآی، هزینهی عظیم اجرای مدلهای هوش مصنوعی است. هر پرسوجو به ChatGPT نیازمند توان پردازشی و الکتریسیتهی قابل توجهی است؛ اگر تعداد کاربران ناگهان چند برابر شود یا قیمت انرژی و سختافزار افزایش یابد، آیا مدل کسبوکار آن تابآوری دارد؟ این سؤالها زمانی جدیتر شد که در اواسط سال ۲۰۲۳ برخی منابع خبر دادند اوپنایآی ماهانه میلیونها دلار صرف هزینهی سرور میکند تا پاسخگوی کاربران باشد. راهحل کوتاهمدت شرکت، معرفی اشتراک پولی و کنترل نرخ استفاده بود (در دورههایی کاربران رایگان با پیام "مشغول بودن سرورها" مواجه میشدند). اما در بلندمدت، برای تابآوری مالی نیاز است یا بهرهوری مدلها افزایش یابد (مدلهای بهینهتر و کمهزینهتر) یا درآمدزایی رشد مقیاس را جبران کند. از منظر رقابتی نیز، تمرکز قدرت محاسباتی در دست چند شرکت (اوپنایآی و شرکایش، یا رقبای مثل گوگل DeepMind) نگرانیهایی را دربارهی تابآوری اکوسیستم AI ایجاد کرده است. عدهای استدلال میکنند که اگر تنها یکی دو مدل بزرگ و منبعبسته (Closed-source) میداندار باشند، پیشرفت و نوآوری تابعی از تصمیمات آنها خواهد بود و ریسک تک نقطهای (Single point of failure) در مقیاس دانش و نوآوری بهوجود میآید. تلاشهایی برای متنباز کردن مدلهای زبان (مانند پروژههای BigScience یا Meta با مدل LLaMA) را میتوان کوششی برای افزایش تابآوری اکوسیستم هوش مصنوعی قلمداد کرد، هرچند این مدلهای متنباز فعلاً از نظر مقیاس و کارایی عقبتر از مدلهای تراز اول تجاری هستند.
تمرکز شدید بر مقیاسپذیری و کارایی در دهههای گذشته اکنون پیامدهای خود را نشان میدهد و نه تنها شرکتها، بلکه دولتها و سیاستگذاران را واداشته تا برای بازگرداندن تابآوری چارهاندیشی کنند. به تعبیری، زنگ خطر به صدا درآمده است: اگر مسیر کنونی بدون تغییر ادامه یابد، ممکن است بهای سنگینی بابت آسیبپذیری سیستمهایمان بپردازیم[29]. در نتیجه، روندهایی در سیاستگذاری و راهبردهای صنعتی به چشم میخورد که مستقیماً در پی تقویت تابآوری – حتی به قیمت قربانی کردن بخشی از مقیاس یا کارایی اقتصادی – هستند.
یکی از بارزترین عرصهها، بازسازی زنجیرههای تأمین فناوری است. طی سالهای اخیر و بهویژه پس از همهگیری کووید و تشدید رقابت آمریکا و چین، دولت آمریکا و متحدانش تلاش گستردهای را برای کاهش وابستگی به چین آغاز کردهاند. نمونهی مهم، «قانون CHIPS» در ایالات متحده است که با تخصیص میلیاردها دلار، میخواهد تولید داخلی نیمهرساناها (تراشهها) را احیا کند تا صنعت فناوری آمریکا در تأمین تراشهی موردنیاز خودکفا یا دستکم متنوع شود. اتحادیه اروپا نیز برنامههایی برای ایجاد ظرفیت تولید تراشه در اروپا و حمایت از صنایع راهبردی بومی به جریان انداخته است. این سیاستها عملاً پذیرفتن هزینهی اضافه برای تابآوری بیشتر است؛ چرا که تولید تراشه در آمریکا یا اروپا قطعاً گرانتر از واردات آن از شرق آسیاست، اما صرفهجویی مالی فدای امنیت راهبردی میشود. مثال دیگر در این زمینه، مسئلهی عناصر نادر خاکی است که در مقالهی تامپسون نیز برجسته شده است. ایالات متحده و اروپا اکنون به دنبال سرمایهگذاری در استخراج و فرآوری این عناصر در خاک خود یا کشورهای همپیمان هستند، تا انحصار چین در این حوزه شکسته شود[30]. البته تمام این تلاشها با چالش زمان و هزینه همراه است؛ همانگونه که تامپسون اشاره میکند، جبران چند دهه مزیت مقیاس و تجربه که چین اندوخته، فرآیندی «بسیار دردناک و پرهزینه» خواهد بود[31]. اما در نهایت، چارهای جز این نیست؛ قیمت واقعی ارزانسازی جهانی، از بین رفتن تابآوری ملی بوده است و تنها راه بازیابی آن، پرداخت دوبارهی بخشی از آن هزینهها است[29].
در حوزهی اقتصاد دیجیتال و خدمات ابری نیز، سیاستگذاران به موضوع تابآوری توجه نشان میدهند. برای مثال، در برخی کشورها مقرراتی در دست بررسی است که شرکتها و سازمانهای حیاتی (بانکها، خدمات درمانی، دولت الکترونیک) را ملزم میکند در استفاده از خدمات ابری تنوع فراهمکننده داشته باشند و صرفاً به یک شرکت (مثلاً فقط AWS یا فقط Azure) متکی نباشند. این حرکت، گرچه ممکن است بهرهوری را اندکی کاهش دهد یا مدیریت را سختتر کند، اما خطر وابستگی تکنقطهای را کم میکند. همچنین بحثهایی پیرامون مقررات ضدانحصار در فضای ابری شکل گرفته است؛ بدین معنا که غولهای ابری نتوانند با قیمتشکنی یا قراردادهای انحصاری، همهی بازار را قبضه کنند و رقبای کوچکتر را حذف نمایند، چرا که وجود چند بازیگر در زیرساخت ابری خود به تابآوری کلی شبکه کمک میکند. نمونهی ملموستر، سازمانهای ناظر بر خدمات مالی در برخی کشورها هستند که از بانکها میخواهند اگر سیستمهایشان روی یک سرویس ابری است، یک راهکار بکآپ (پشتیبان) برای انتقال سریع به سرویس دیگر در مواقع بحرانی داشته باشند. این الزام، بانکها را مجبور میکند هزینهی اضافی برای پشتیبان نگهدارند – که دقیقاً مصداق قبول هزینه به خاطر تابآوری است.
آیندهی صنعت تکنولوژی احتمالاً در گرو یافتن تعادل جدید میان مقیاسپذیری و تابآوری است. دوران وفور سرمایه و رشد بیوقفه که در آن صرفهی اقتصادی حرف اول را میزد، با رخدادهای دهه ۲۰۲۰ میلادی اندکی مهارشده به نظر میرسد. اکنون مدیران عامل و رهبران فناوری بیش از پیش از خود میپرسند: اگر فلان قطب ابری از کار بیفتد، کسبوکار من چه میشود؟ اگر فلان کشور که تأمینکنندهی اصلی قطعهای حساس است دچار بحران شود، خط تولید من چه سرنوشتی خواهد داشت؟ این پرسشها قبلاً شاید در سایهی هیجان نوآوری و رشد قرار داشت، اما دیگر نمیتوان آنها را نادیده گرفت. سرمایهگذاران نیز پس از تجربهی سقوط برخی استارتاپهای تکشاخ که بر پایه فرضیات همیشگی بنا شده بودند (مثلاً همواره دسترسی به سرمایهی ارزان یا بازار در حال رشد)، اکنون در ارزیابی طرحهای کسبوکار به resilience توجه بیشتری نشان میدهند. حتی در حوزهی نوآوری باز (Open Innovation) و جامعهی متنباز، استدلال میشود که اتکا به چند پلتفرم و پروژهی متنباز بزرگ (مثلاً هستهی لینوکس، یا کتابخانههای پرکاربرد) میتواند یک ریسک تابآوری باشد، مگر اینکه حمایت و سرمایهگذاری لازم برای نگهداشتن پایایی آنها انجام گیرد.
نکتهی مهم آن است که تابآوری هزینه دارد – چه هزینهی مالی و چه هزینهی فرصت – و این هزینه در کوتاهمدت ملموس است، در حالی که منافع تابآوری بلندمدت و نامحسوس مینماید. همین امر اتخاذ راهبردهای تابآوری را دشوار میکند. ممکن است نیاز باشد دولتها با مشوقها یا مقررات، شرکتها را به این مسیر سوق دهند. اما از سوی دیگر، مصرفکنندگان و افکار عمومی نیز نسبت به موضوع آگاهتر شدهاند. برای مثال، وقتی اختلالات گستردهای رخ میدهد (چه در اینترنت، چه در عرضه محصول)، مشتریان نهایی هم متوجه میشوند که پشت صحنه چه ریسکی نهفته بوده است. این آگاهی میتواند به نوعی مطالبهی بازار برای تابآوری تبدیل شود؛ یعنی مشتریانی که از یک خدمت حیاتی انتظار دارند همیشه در دسترس باشد، حاضر باشند برای اطمینان از آن، هزینهی بیشتری متقبل شوند یا به سراغ ارائهدهندهای بروند که زیرساخت مطمئنتری دارد.
هرچند تمرکز این نوشتار بر شرکتها و روندهای جهانی بود، بد نیست اشارهای نیز به وضعیت تابآوری در فضای فناوری ایران داشته باشیم. ایران از جهاتی متفاوت از سیلیکونولی است – اندازهی بازار، میزان سرمایهگذاری، و سطح دسترسی به فناوریهای پیشرفته – اما مفهوم تابآوری در زیرساختهای تکنولوژیک ایران نیز آزمونهای جدی خود را پس داده است.
یکی از شکنندهترین نقاط فناوری ایران، زیرساخت شبکه و مراکز دادهی کشور است. طی سالهای اخیر چندین حادثه نشان داده که تمرکز زیرساختی تا چه حد خدمات آنلاین و حتی اتصال کل کشور را آسیبپذیر کرده است. برای نمونه، در اسفند ۱۴۰۰ (مارس ۲۰۲۲)آتشسوزی در یکی از مراکز مهم «شرکت ارتباطات زیرساخت» که هستهی توزیع اینترنت کشور است، منجر به قطع چندساعتهی اینترنت در بسیاری از نقاط و از دسترس خارج شدن تعداد قابل توجهی وبسایت و سرویس ایرانی شد[32]. گزارشها حاکی بود که این آتشسوزی در سالنcoloکیشن (میزبانی مشترک) مرکز LCT تهران رخ داده و بخشی از ارتباطات اینترنت بینالملل ایران به دلیل نقص در سیستم برق و آتش گرفتن UPSها قطع گردیده است[33][34]. هرچند با تلاش متخصصان، سیستمهای پشتیبان وارد مدار شدند و مشکل برطرف شد[33]، اما در آن چند ساعت بسیاری از کاربران خانگی (ADSL) و حتی پلتفرمهای داخلی اختلال را به وضوح حس کردند. این حادثه دقیقاً یادآور همان بحثی است که دربارهی AWS در آمریکا گفتیم: وقتی بخش عمدهای از ترافیک و سرویسها از گلوگاه یک مرکز اصلی عبور میکند، آن مرکز تبدیل به پاشنهی آشیل شبکه میشود. در ایران، به علت ملاحظات حاکمیتی و نیز صرفهجویی اقتصادی، توزیع جغرافیایی مرکزهای اصلی اینترنت بسیار محدود است و تهران (و تا حدی چند شهر بزرگ دیگر) نقطهی تمرکز محسوب میشود؛ لذا یک حادثهی فنی یا حتی طبیعی (مثل زلزله) در تهران میتواند بر کل کشور اثر بگذارد.
نمونهی دیگر قطع برق مراکز داده در فصل تابستان است که بارها سرویسهای دیجیتال کشور را مختل کرده است. برای مثال، در مرداد ۱۴۰۲ گزارش شد که به دنبال خاموشی گسترده برق در برخی مناطق تهران، چند دیتاسنتر بزرگ خصوصی (مانند افرانت، ابرآروان، آسیاتک و ... که میزبان بسیاری از کسبوکارهای آنلاین هستند) به دلیل از کار افتادن سیستمهای تهویه و برق پشتیبان، دچار خاموشی شدند[35][36]. این اتفاق باعث شد تعدادی از کسبوکارهای اینترنتی عملاً برای ساعتها از دسترس خارج شوند[36]. هرچند وقوع خاموشی برق سراسری یک معضل کلی است، اما انتظار میرود مراکز دادهی حیاتی مولد برق اضطراری و سوخت کافی برای ساعات قطعی داشته باشند؛ رخدادهای اخیر نشان میدهد که در برخی موارد تمهیدات کافی وجود نداشته یا شدت بحران فراتر از ظرفیت پیشبینیشده بوده است[37][36]. در هر حال، پیامد چنین حوادثی لطمهی مستقیم به اعتماد کاربران و کسبوکارها به زیرساخت داخلی است.
از منظر مدیریتی، مسئولان ICT کشور متوجه شدهاند که برای تابآوری شبکهی ملی اطلاعات باید سرمایهگذاریهای بیشتری صورت گیرد. طی سالهای گذشته طرحهایی مثل ایجاد مراکز دادهی جدید در نقاط مختلف کشور (مثلاً در شمالغرب، جنوب و شرق) مطرح شده تا ترافیک داخلی در صورت مشکل در تهران، مسیرهای جایگزین داشته باشد. همچنین توسعهی شبکههای تحویل محتوا (CDN) داخلی توسط شرکتهایی مانند ابرآروان، ستون و ... به توزیع محتوا در مراکز مختلف کمک کرده است. با این وجود، واقعیت آن است که بسیاری از خدمات پرمخاطب ایرانی (از پیامرسانها تا فروشگاههای آنلاین) هنوز به تعداد محدودی دیتاسنتر مرکزی متکیاند. حتی طرح شبکهی ملی اطلاعات – که فلسفهی وجودی آن حفظ ارتباطات داخلی در زمان قطع اینترنت بینالملل است – خود اگر به چند گره اصلی محدود بماند، در برابر حوادث فیزیکی یا حملات خرابکارانه آسیبپذیر خواهد بود. برای مثال، کارشناسان بارها هشدار دادهاند که در صورت وقوع جنگ یا حملات موشکی، مراکز دادهی بزرگ و درگاههای اصلی ارتباطات، اهداف بسیار حساسی هستند و باید پراکندگی و پشتیبان برای آنها پیشبینی شود. سناریوی تلخی را تصور کنید که در آن یک حملهی نظامی، چند مرکز دادهی اصلی ایران را تخریب کند؛ اگر ما از قبل دادهها و سرویسهای حیاتی را در مراکز دومی یا سومی نسپاریم، خسارت دیجیتال چنین حملهای میتواند فلجکننده باشد. پس حتی در مقولهی دفاع سایبری و پدافند غیرعامل نیز تابآوری زیرساخت دیجیتال یک مؤلفهی کلیدی است.
خوشبختانه، برخی شرکتهای ایرانی نیز به اهمیت تابآوری پی بردهاند. برای نمونه، بانکها و مؤسسات مالی بزرگ معمولاً یک دیتاسنتر پشتیبان (Disaster Recovery Site) در شهر دیگری دارند تا در صورت بروز مشکل در دیتاسنتر اصلی، سرویسهای حیاتی قطع نشود. در صنعت پرداخت الکترونیک نیز شرکتها سعی کردهاند سامانههای خود را در چند نقطه توزیع کنند. با این حال، این موارد هنوز به یک استاندارد عمومی تبدیل نشده و بسیاری از کسبوکارهای آنلاین کوچکتر توان مالی یا دانش فنی لازم برای پیادهسازی زیرساخت تابآور را ندارند. شاید یکی از راهحلها این باشد که شرکتهای ارائهدهندهی خدمات ابری داخلی (مانند شرکتهای هاستینگ و زیرساخت داخلی) خودشان امکانات چندمنطقهای را توسعه دهند و مشتریان را تشویق به استفاده از آنها کنند.
در نهایت، تجربهی ایران نیز گواه همان اصل جهانی است: تابآوری هزینه دارد، اما بیتوجهی به آن هزینهی بسیار سنگینتری در پی خواهد داشت. در شرایطی که کشور با تهدیدهای گوناگون (از تحریم و حملات سایبری گرفته تا بحران انرژی و بلایای طبیعی) مواجه است، شاید بیش از هر زمان دیگری لازم باشد تا در کنار توسعهی مقیاس فناوری، به پایداری و استحکام آن نیز نیمنگاهی جدی داشت.
مقیاسپذیری و تابآوری را میتوان دو نیروی متضاد اما مکمل در دنیای فناوری دانست. مقیاس به شرکتها قدرت رشد، سلطه بر بازار و کاهش هزینهها را میدهد، در حالی که تابآوری تضمین میکند آن قدرت و دستاوردها با یک تندباد از میان نخواهد رفت. طی دهههای اخیر، بسیاری از ما – چه در مقام مدیر، مهندس یا کاربر – مجذوب جادوی مقیاسپذیری شده بودیم: از شبکههای اجتماعی با میلیاردها کاربر گرفته تا مراکز دادهای که ضربآهنگ اینترنت را تعیین میکنند و زنجیرههای تأمینی که در چهار گوشه جهان تنیده شدهاند. اما رخدادهای غیرمترقبه یک بار دیگر به ما یادآوری کردند که بهای پنهان کارایی و تمرکز بالا، کاهش تابآوری است[29]. همانطور که بن تامپسون اشاره میکند، ما به ازای هر واحد صرفهجویی که از تمرکز و مقیاس به دست آوردهایم، شاید واحدی از resiliency را از دست داده باشیم[29].
اکنون زمان بازنگری است. این به معنای چشم پوشیدن از مزایای مقیاس نیست – هیچکس منکر دستاوردهای شگرف مدلهای مقیاسپذیر نیست – بلکه به معنای بازتعریف اولویتها و معیارهای موفقیت است. شرکتهای بزرگ فناوری آغاز به سرمایهگذاری جدیتر روی افزونگی و توزیع کردهاند؛ دولتها برای صیانت از منافع ملی در صدد تنظیم روابط پیچیدهی زنجیرههای تأمین برآمدهاند؛ و حتی کاربران نیز آگاهتر شدهاند که خدمات پایدار و امن را به خدمات صرفاً گسترده ترجیح دهند. ممکن است در این مسیر، ارزش و سود اقتصادی کوتاهمدتی از بین برود[23][29] – نظیر هزینهای که برای ایجاد ظرفیتهای جایگزین یا انتقال بخشی از تولید از مناطق کمهزینه به مناطق امنتر صرف میشود – اما این بهایی است که برای آیندهای مطمئنتر باید پرداخت.
در عصر جدید فناوری، موفقترینها لزوماً آنهایی نخواهند بود که فقط بزرگتریناند، بلکه آنهایی خواهند بود که در کنار بزرگی، انعطافپذیری و دوام نیز دارند. همانگونه که طبیعت به ما میآموزد، بقای بلندمدت از آن گونههایی است که خود را با شرایط متغیر وفق میدهند. سازمانها و سیستمهای تکنولوژیک نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آیندهی صنعت فناوری احتمالاً شاهد رویکردهای ترکیبی خواهد بود: شبکههایی هم وسیع و هم مستحکم، زنجیرههایی هم کارا و هم چندمنبعی، و اکوسیستمهایی هم گسترده و هم متنوع. چنین ترکیبی آسان به دست نمیآید، اما ارزشمند است؛ چرا که تضمین میکند دستاوردهای خیرهکنندهی دنیای دیجیتال بر پایههایی لرزان بنا نشود.
در پایان، شاید بهترین جمعبندی، همان هشداری باشد که اگر تنها به دنبال کارایی حداکثری امروز باشیم، ممکن است پایداری فردا را به خطر بیندازیم[29]. هنر راهبری در دنیای فناوری این است که امروز را دریابیم، بیآنکه از فردا غافل شویم. این درس بزرگ مقیاس و تابآوری است.
منابع و مراجع:
· Thompson, Ben. "Resiliency and Scale." Stratechery, October 22, 2025[4][1].
· Isaacson, Walter. Steve Jobs. Simon & Schuster, 2011[13][14].
· گزارش ایرنا: اختلال اینترنت تهران و البرز به دلیل آتشسوزی مرکز داده LCT تهران (۲۴ آذر ۱۴۰۴)[38][39].
· دنیای اقتصاد: قطع اینترنت به دلیل آتشسوزی در شرکت زیرساخت (۱۴ آبان ۱۴۰۴)[32][33].
· روزنامه تعادل: کسبوکارهای اینترنتی در خاموشی (۱۸ مرداد ۱۴۰۲) – اختلال گسترده دیتاسنترها به دلیل قطعی برق[36].
· Hern, Alex. "Google suffers global outage with Gmail, YouTube and majority of services affected." The Guardian, Dec 14, 2020[10][11].
· Mellor, Chris. "OpenAI eyes $10B datacenter buildout as it loosens Microsoft ties." The Storage Stack, April 3, 2025[27].
[1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24] [25] [26] [29] [30] [31]Resiliency and Scale – Stratechery by Ben Thompson
https://stratechery.com/2025/resiliency-and-scale/
[10] [11] Google suffers global outage with Gmail, YouTube and majority of services affected | Google | The Guardian
[27] [28] OpenAI eyes $10B datacenter buildout as it loosens Microsoft ties
https://chrismellor.substack.com/p/openai-eyes-10b-datacenter-buildout
[32] [33] [34] قطع اینترنت به دلیل آتشسوزی در شرکت زیرساخت
[35] [36] قطعی برق باز هم دیتاسنترها را خاموش کرد - ایستنا | خبر فارسی
https://khabarfarsi.com/u/150948673
[37] قطع برق دیتاسنترها؛ مشکل همیشگی شبکه اینترنت ایران چرا رخ میدهد؟
https://digiato.com/iran-technology-news/datacenters-turn-off-internet-problem-in-iran
[38] [39] آتشسوزی علت اختلال اینترنت در برخی مناطق تهران و البرز اعلام شد - ایرنا