smtaba67
smtaba67
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

موضع قدرت

سر ‌­چهار ‌راه، ‌پشت ‌چراغ ‌قرمز ‌ایستاده ‌بودم. ‌منتظر ‌سبز ‌شدن ‌چراغ. ‌مثل ‌چند ‌نفر ‌دیگر. ‌هر ‌چند ‌تعداد ‌ما ‌نسبت ‌به ‌کسانی‌که ‌از ‌بین ‌ماشین ‌ها ‌با ‌افتخار ‌جولان ‌می‌دادند ‌و ‌از ‌عرض ‌خیابان ‌رد ‌می ‌شدند ‌خیلی ‌کمتر ‌بود. ‌ماشین ‌ها ‌زورشان ‌را ‌می‌زدند، ‌گاز ‌می‌‌دادند ‌و ‌سعی ‌می‌کردند ‌حقشان ‌را ‌با ‌بوق ‌ممتد ‌بگیرند، ‌اما ‌به ‌عابران ‌که ‌می‌رسیدند، ‌ترمز ‌می‌گرفتند ‌و ‌توقف ‌می‌کردند. ‌درست ‌مثل ‌کسی ‌که ‌فریاد ‌می‌زند ‌اما ‌نمی‌‌تواند ‌حقش ‌را ‌بگیرد.

انگار تفکرِ همیشه حق با عابر پیاده است، ریشه عمیقی دارد.
فکر ‌که ‌کردم ‌دیدم ‌نمونه ‌این ‌حق ‌طلبیِ ‌لحظه ‌ای ‌و ‌سکوت ‌مطلقِ ‌بعد ‌از ‌آن ‌را ‌زیاد ‌دیده ‌ام.
- ‌پسرکی ‌که ‌مجبور ‌میشود ‌تا ‌خوراکی ‌و ‌لوازم ‌التحریرش ‌را ‌به ‌قلدر ‌کلاس ‌بدهد ‌تا ‌بعد ‌از ‌تعطیلی ‌مدرسه ‌...
- ‌دخترک ‌نوجوانی ‌که ‌ناآگاهی ‌و ‌شروع ‌یک ‌رابطه ‌او ‌را ‌به ‌جایی ‌می ‌رساند ‌که ‌از ‌ترس ‌پخش ‌شدن ‌یک ‌کلیپ ‌ویدیویی ‌...
- ‌دانشجوی ‌جوانی ‌که ‌از ‌ترس ‌خشم ‌استاد ‌و ‌حذف ‌درس ‌و ‌هزینه ‌اش ‌در ‌برابر ‌اشتباه ‌استاد ‌سکوت ‌می‌کند ‌و ‌...
- ‌ارباب ‌رجوع ‌اداره‌‌ای ‌که ‌از ‌ترس ‌انجام ‌نشدن ‌کارش ‌در ‌برابر ‌کارمندی ‌که ‌لم ‌داده ‌و ‌با ‌موبایل ‌خود ‌بازی ‌می‌کند ‌دست ‌به ‌سینه ‌ایستاده و ...
- ‌کارگری ‌که ‌هر ‌چه ‌روزها ‌به ‌پایان ‌ماه ‌نزدیک ‌می‌شود ‌برای ‌دریافت ‌حقوق ‌چند ماه ‌عقب ‌افتاده‌‌اش ‌در ‌برابر ‌زیاده‌‌خواهی ‌کار‌فرما ‌بیشتر ‌سکوت ‌می‌کند.
- ‌مدیر ‌کارگاه ‌تولیدی ‌که سکه‌‌های ‌از ‌پیش ‌خریده‌‌اش ‌را ‌لای ‌سر‌رسید ‌مخفی ‌کرده ‌و ‌منتظر ‌لبخند ‌تایید ‌مامور ‌اداره ‌مالیات ‌است.
و ‌هزاران ‌نمونه ‌دیگر.
از ‌خود ‌سوال ‌و ‌جواب ‌میکنم ‌و ‌تنها ‌تفسیری ‌که ‌به ‌خودم ‌می‌گویم ‌این ‌است:
آدم ‌ها ‌وقتی ‌در ‌موضع قدرت ‌قرار ‌می‌گیرند ‌چه ‌خطرناک ‌می‌شوند.
اصلا ‌انگار ‌انسان ‌و ‌حیوان ‌ندارد.
گاهی ‌چه ‌ترسناک ‌میشویم.
✍سیدمحمدحسن ‌طباطبایی

علوم اجتماعیمعضل اجتماعیخردورزی
سیدمحمدحسن طباطبایی هستم، تحصیل کرده رشته مهندسی برق و مدیریت بازرگانی گرایش بازاریابی. تجربه چند ساله مربیگری ورزشی در رده های پایه و مطالعه در خصوص نظام های آموزشی و پرورشی کودکان و تربیت اجتماعی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید