انسان از گذشته تا به امروز ، از همان روزی که به عنوان خلیفه ی خدا در اوج کرامت خلق شد.به دنبال تعالی بخشیدن بوده ، به دنبال اینکه رشد کند ،بهترین نوعِ سطحِ زندگی خود را تجربه کند. همیشه در طول تاریخ در جستجو و کشف و شهود بوده به دنبال که صدایی از درون او را به حرکت وامی داشته و از ایستایی و سکون منع می کرده.
در واقع از همان ابتدای خلقت انسان متعالی خلق شده و صاحب کرامت و اصالت بوده و آنچه که جستجو کرده تجربه ذات حقیقی خویش بوده .
در طول مسیر حرکت ، انسان برای حفظ بقا و ادامه حیات به نقطه ای رسید که تجربه ذات حقیقی خود را در تکامل و متعالی ساختن زندگی خودش دانست و رؤیای آرمان شهر را پرورش داد و اصالت انسانی و حفظ کرامت بشر در رسیدن به آرمان شهر تعریف شد.و از همان نقطه بود که داستان اصلی زندگی اش کم کم فراموش شد.
آرمان شهری که انسان با چیدن قطعاتش مثل یک پازل در جستجویش است ، در آن ،خودشکوفایی و تکامل یعنی تلاش برای صرفا رسیدن به اهداف، پیشرفت تکنولوژی ،رسیدن به سرمایه و اعتبار و قدرت و شهرت و رفاه و ...ماشینی شدن...
عمده تعاریف از کرامات انسانی بهم خورد و هدف نهایی از تکامل دجار تغییر شد.
در واقع تکامل جای خود را به بقا داده.حتی اگر به بهای از دست دادن و دست کشیدن از کرامات انسانی باشد.
از جایی که انسان فراموش کرد تا زمانی صاحب ارزش های ذاتی درون خود خواهد بود که آن ها را اشاعه و نشر بدهد ...
و برای رسیدن به تمام ارزش های جدید آرمان شهرش حاضر شد دروغ هم بگوید...زیرآب دوست و همکار خود راهم بزند....احتکار و اختلاس هم بکند...تبعیض نژادی و قومی قائل شود...از ترس کم شدن سرمایه اش دست کسی را نگیرد... حتی برای اثبات و رسیدن به قدرت و زنده ماندن حاضر شد جان انسان دیگری را بگیرد ...عدالت را قربانی منفعت و قدرت کند...معنویات را بگذارد کنج دنیا که چشمش به آن نیافتد و ....
ترس جای عشق را گرفت...
کرامت انسانی ،اخلاق اجتماعی و تمام ارزش های انسانی در میان هیاهوهای دنیای ماشینی که ساخته و پرداخته خود بشر است گم شد و در میان دویدن های انسان برای فقط حفظ بقا زیر پا ماند !
این جنگل ماشینی محصولش، انسان ماشینی هست که ؛
آنچنان رنگ و لعاب لذایذ این سبک از زندگی چشمش را گرفته
آنقدر حواسش جمع بعد مادی و جسمانی و نفسانی اش بوده و به آن پرداخته
آنچنان از جلوی چشمان خودش دور افتاده که ؛
صدای تمنای اصلی وجود خود را در طول تاریخ گم کرده و این همان تکه ی گمشده ی پازل اصالت و کرامت بشرِ امروز است.
شاید باید هر کدام از ما انسان ها در سکوت بنشینیم و نگاه کنیم و از خود بپرسیم :
آیا حقیقتا نهایت تکامل و خودشکوفایی یعنی پیشرفت درتکنولوژی،کسب مقام و شهرت و سرمایه کلان و ....؟همین؟؟
چرا با وجود رسیدن به پیشرفت تکنولوژی و بالا بردن سطح زندگی هنوز،تکامل رخ نداده و اگر این تکامل است چرا جنگ و بی عدالتی و کشتار و عدم وجود آرامش و صلح عالم را فراگرفته ؟؟
اوج تعالی و خودشکوفایی من کجاست؟؟
ارزش های والای انسانیِ نهفته در ذات انسان چقدر شباهت دارند به ارزشهای نوپدید بشرامروز؟؟
آیا آنقدر که به بعد مادی و نفسانی خودم پرداخته ام به نیاز روح خود پاسخ داده ام ؟
چقدر برای شنیدن صدای درخواست حقیقی و عمیق درونم زمان و انرژی صرف کرده ام ؟؟اصلا صدایش را شنیده ام؟؟
آنقدر از خود بپرسیم تا به پاسخی برای نیاز و خواست اصلی درون خود برسیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"هرگز در تعالی بخشیدن به خود تردید نکن،آن را امتحان کن،
آن را بپروران،به آن ایمان داشته باش،
زمان در اختیار ما نیست،ولی راز این است؛هستی درخواست ها را اجابت می کند.
هیچ چیزی در زندگی ما بیهوده و غیر ضروری نیست.
تا موقعی که به رفتن ادامه می دهیم و به دنبال عمیق ترین تمنای قلبمان می رویم،هیچ چیز جزئی (حتی تارمویی یا دانه ای پَر ) گم نمی شود.
در وجود همه ی ما این تمنا هست که گوش دهیم ،هدایت را دریافت کنیم،آن را به عمل درآوریم و چیزی بیشتر از آن بشویم که در عمرمان فکر می کردیم می توانیم باشیم.
این اصل داستان است که باید آن را تعریف کنیم.
اگر تغییربزرگی در درون ما رخ ندهد هرگز نمی توان حتی شروع به تعریف داستان زندگی مان کنیم."
(بخشی از کتاب تولد دوباره؛دونالد والش)
واقعا صدای تمنای عمیق بشر چیست ؟؟