ویرگول
ورودثبت نام
سعید بهزادی
سعید بهزادی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

تو در و دیوار این شهر ...

سکانس اول: من،پُل،صحرا

یادم می آید وقتی کلاس دوم دبستان بودم گاهی اوقات دلمون پر می کشید واسه اینکه با برو بچه ها از مدرسه جیم بزنیم،حالا نمیدونم طالب علم نبودیم یا خیلی دنبال ثروت بودیم! برای فرار از مدرسه باید به سمت صحرا(بیابان بی آب و علف) می رفتیم،اما یک مشکل بود،صحرا اون طرف جاده و خیابان بود و ما از جاده می ترسیدیم که بین این همه ماشین رد بشویم.اما واسه یک حسن یزدانی همه جا تُشک کشتی هست و تسلیم نشدیم. یک پُلی آن جا بود که محل عبور آب بود و اگر از آن رد میشدیم به هدفمان می رسیدیم،اینقدر دهانه پل کوتاه بود که به زور می توانستیم رد شویم،خیزان خیزان انگار شرایط جنگی بود و اگر سرمان را بلند می کردیم سرمان به سقف پل میخورد و دردمان می گرفت.بالاخره خط شکنی انجام شد و راه رسیدن به هدف را از مدرسه به واسطه این پل یاد گرفتیم.


سکانس دوم: من،ریاضی،دیوار!

یادمه کلاس دوم راهنمایی بود،تصور کن یک پسری که تازه پشت لبش سبز شده و متنفر از درس ریاضی،همیشه زنگ ریاضی میخواستم جیم بزنیم،اما این بار خبری از پل نبود. اما مدرسه یک دیواری داشت که پشت اون باغ بود،تو دبستان هدف صحرا بود الان هدف باغ بود،اما مشکل اینجا بود دیوار حدود 3 متر بود و باید برای فرار از دیوار 3 متری بالا می رفتیم و می پردیم،خلاصه دلمون و به دریا زدیم و بعد از چندین تلاش نافرجام به واسطه دیوار به هدفمان رسیدیم.

سکانس سوم:ایلام،پیکان،مِلک!

تصور کن اتفاقای زیر افتاده،چه راه کاری برایش داری؟

- کل شهر ایلام که حدود 600 هزار نفر هست بیکار هستند و می خواهی برایشان شغل پیدا کنی!

- کل استان خراسان رضوی که حدود 7 میلیون جمعیت دارد بخواهند کل خانه هایشان را بفروشند!

-2 برابر ورزشگاه آزادی تهران آدم نشسته و همشون پیکان دارند و میخواهند بفروشند!

اگه من جای شما بودم...

شاید اگر من جای شما بودم از همون پل دبستان و دیوار مدرسه راهنمایی که بهتون گفتم فرار می کردم با این سناریوهایی که مطرح کردم ولی اگر حسام آرماندهی بود،شاید برنامه ای درست میکرد که:

-600 هزار نفر صاحب شغل شوند و استخدام شوند.

-7 میلیون نفر بخواهند خانه هایشان را بفروشند

-176 هزار نفر بخواهند پیکانشان را بفروشند

و اسم این برنامه را "دیوار" می گذاشت.


این دیوار گویای مرا برد به دوران ابتدایی و مدرسه، اپلیکیشن "دیوار" نقش همان پل و دیوار مدرسه را برای من ایفا می کند تا به هر هدفی که می خواهم برسم.از فروش جوجه خروس هندی تا خرید ویلای لاکچری 500متری توی چالوس!

به این دیوار میشود تکیه کرد؟

  • روزی که حسام آرماندهی و دوستش رضا دانشجو بودند هیچوقت فکرش رو نمی کردند از طوطی(چاپ تصاویر روی تی شرت) برسند به روزی که دیوارش روی گوشی هوشمند نصف ایران(44 میلیون گوشی ) نقش ببندد!
  • مدیر دیوار اگر میدانست 5 سال بعد از خشت گذاری دیوار، در ۱۸ دی ماه سال ۱۳۹۶ نشان امین الضرب رو به عنوان 10 کارآفرین برتر دریافت می کند،شاید زودتر از این ها دیوار را بنا میکرد.
  • به افتخار دیواری که، کارنامهِ ماشین های دست و دوم را بدون هیچ پارتی بازی، قبل از خریدن به خریداران تحویل می دهد.


  • داریم از تفکری حرف میزنیم که بر خلاف خیلی از شرکت های ایرانی رئیس بازی معنی ندارد،همه در کنار یکدیگر،حتی اتاقی تحت عنوان مدیر عامل نیست و این یعنی دیوار هیچ مرزی ندارد.
  • اگر اشکان مدیر عامل دیوار (پسر عموی حسام) می تواند 950 کارمند را بدون هیچ دستگاه حضور و غیابی برای کنترل ورود و خروج مدیریت کند،یعنی راحت به این دیوار تکیه کن.
  • اگر هر یک از آگهی های دیوار میخواست به صورت تراکت چاپ شود،باید روزی 600 اصله درخت قطع می شد،یعنی روزی 5 میلیون تراکت و اگر همه این تراکت ها دور ریخته شود چند نفر برای جمع کردن این 5 میلیون تراکت باید دست به کار شوند؟
اگر چین بزرگ ترین دیوار دنیا را دارد و به آن می نازد،ایران بزرگ ترین دیوار نیازمندی ها را دارد؛از شمالی ترین نقطه ایران قوش آذربایجان غربی تا پساندر سیستان در جنوبی ترین نقطه،از بچه روستایی، گوشی باز تا تهرانی بالا شهری
ماشین باز می توانند روی دیوار با هر خطی که دوست دارند بنویسند.

اگر دیوار را به یک بچه مدرسه ای تشبیه کنیم حالا 9 ساله هست؛ از اولی های شلخته،دومی های پاتخته،سومیای پلیس، رسیده به چهارمیا رئیس.ریاستی که برازندگی دیوار را دارد،به شرطی که آجر به آجر،خشت به خشت، دُرست بَندکِشی شود و مَلات به اندازه کافی ریخته شود.

ازدیواربگودیوارحسام آرماندهیاین طرف دیوار
دوست دار هک رشد+بیگ دیتا+بیزینس بلاگینگ+اقتصاد رفتاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید