سلام راستش خیلی وقت بود که قصد داشتم راجع به کلمه "مینیمال" یه تحقیق کنم چون این روزا زیاد اسمش رو میشنویم. شاید برای شما هم اتفاق افتاده وقتی خریدی میکنید فروشنده به شما میگه این کار مینیماله یا حتی تو تبلیغات وسایل خونه و چیدمان منزل هم این کلمه رو خیلی شنیدیم. در واقع روی صحبت من در این مقاله سبک زندگی مینیمال هست که میخوام راجع بهش مطالبی رو با شما به اشتراک بذارم.
قبل از اینکه بریم سراغ اصل ماجرا بیاید کمی واژه شناسی کنیم، کلمه مینیمال (Minimal) در فرهنگ لغت آکسفورد به معنی حداقل در مقدار یا اندازه معنی شده و مفهوم مینیمالیسم (Minimalism) کمینهگرایی یا سادهگرایی هم گفته میشود. اما سوال اینجاست که آیا واقعا مفهوم این سبک از زندگی این هست که از همه چیز به مقدار کم داشته باشیم؟ اگر این طوری باشه که وقت خودم رو تلف کردم و الکی رفتم راجع بهش تحقیق کردم :(
بیاید اول راجع به ایدهآل پردازی صحبت کنیم و کم کم به موضوع مورد بحث خودمون نزدیک بشیم. طبق گفته دکتر مجتبی شکوری، تصویری که دنیا از یک انسان ایدهآل میشناسه بسیار اسباب رنج میتونه باشه. اگر نمودار توزیع نرمال، که تصویر اون در پایین آورده شده، رو نگاه کنیم متوجه میشیم که شکلی شبیه به زنگوله داره. هرچقدر از اطراف این زنگوله به مرکز نمودار نزدیک بشیم جامعه آماری ما افزایش پیدا میکنه. سادهتر بخوام بگم، زیر قله این زنگوله آدماهای بیشتری با مشخصات شبیه به هم وجود دارند.
رسانهها معمولاً در دو طیف انتهایی این نمودار به دنبال سوژه میگردن. درواقع "ترین"های دنیای ما در این دو طیف کناری نمودار قرار میگیرند، منظور بهترینها و بدترینها میباشد. و بمباران این افکار هست که به ما تحمیل میکنن که بدترینها و بهترینها هستند که اهمیت بسیار زیادی دارند اما اگر بخواهیم رو راست باشیم اکثر ما در طیف وسط این نمودار نرمال قرار گرفتیم یعنی اگر برآیند زیستن خودمون رو بگیریم نه بهترین هستیم نه بدترین. منظور از برآیند کل زیستن این هست که ممکن هست من در کار خودم بهترین باشم (که این خیلی خوبه) اما در سایر حوزههای زندگی شخصی و اجتماعی خودم یک انسان کاملاً معمولی به شمار میریم. تو این بخش از مقاله من میخوام از ستایش معمولی بودن صحبت کنم چون به نظرم "ترین" شدن در زندگی روزمره باعث ایجاد اختلال در آرامش ما میشه.
حتما شده که با روانشناسی موفقیت رو به رو شده باشید که دائماً تاکید بر خاص بودن دارد و از جملاتی مانند "قزلآلا درونت را بشناس"، "خاص باش" دارند. ولی باید بپذیریم که بسیاری از ما انسانهای معمولی هستیم و صد البته این چیز بدی نیست و به نظرم این مفهوم زندگی رو بهتر نشون میده تا سلبریتی که براش سخته وارد یک سوپر مارکت بشه و یک آب معدنی خریداری بکنه. اکثر ما هم ناخودآگاه این ساده بودن رو انتخاب میکنیم میگید چطوری؟ بذارید از شما یه سوال ساده بکنم. اگر مجبور باشید از کل دنیا تنها چند صدا رو با خودتون ببردی داخل یک جزیره چه صداهایی رو انتخاب میکنید؟
تو برنامه کتاب باز، آقای سروش صحت گفتن صدای باران و دکتر شکوری گفتن که دقیقا همین قدر ساده و حتی کسی بود که من اگر بخوام صدایی رو با خودم ببرم صدای خر و پف پدرم هست که دیگه ندارمش. برای خود من هم صدای مادرم که صدام میکنه و همچنین صدای آتشی که داره کنده درختی رو میسوزونه و هر از چندگاهی جرقههای آتش به بیرون کنده پرت میشن. دقت کردید که اگر بخوایم با دقت نگاه کنید متوجه میشیم ارزشهای ما در همون چیزهای سادهای هست که داریم. کمتر کسی هست که بخواد در مثال ما بگه من صدای پرتاب شاتل چند میلیون دلاری رو با خودم میبرم. شما چه صدایی رو با خودتون میبرید؟ برام تو کامنتها بگید لطفا.
مثال دیگهای که بخوایم از ارزش این سادگی بزنیم مفهوم عشق هست. اگر بخوایم این مفهوم رو بهصورت هالیوودی نگاه کنیم، عشق یک پدیده بسیار فانتزی و احتمالاً پر از رنگ قرمز هست اما عشق در دنیای واقعی ما مفهوم خیلی سادهتری داره, عشق اون کلاه پشمی هست که همسر یک راننده موتور روی سر شوهرش میکشه تا سینوزیتهاش اذیت نشه یا پدری که با لباس کهنه خودش بچههاش رو در آغوش میکشه که لباس جدید خریدن. خیلی اوقات حس میکنیم که رابطه و عشق ما دارای نقصان هست چون هیچ شباهتی به عشقهای سینمایی نداره در حالی که این طوری نیست و دنیای حقیقی ما مفاهیم رو خیلی سادهتر تعریف میکنه و به اونها ارزش میده. البته ممکن هست که اوایل یک رابطه عاطفی مفهوم فانتزی که بالاتر بهش اشاره کردم بیشتر خودش رو نشون بده ولی رفته رفته در یک زندگی 40 ساله این مفهوم شکل خیلی متفاوتتر به خودش میگیره و از اون مفهوم فانتزی خودش فاصله میگیره و بیشتر از جنس دوست داشتنهای عمیق میشه.
برای ستایش سادگی کتابی معرفی شده به نام "حواس پرتی مرگبار" از جین واینگارتن که یک داستان خیلی جالب رو ذکر میکنه که پایینتر به اون اشاره میکنم.
یه روزی یکی از بزرگترین ویالونیستهای دنیا به نام جاشوا بل تصمیم میگیره یک آزمایشی انجام بده. ایشون بهصورت ناشناس با ویولون 3.5 میلیون دلاری خودشون وارد یک ایستگاه مترو میشن و 6 تا از سختترین و زیباترین قطعههای موسیقی دنیا رو اجرا میکنن. هدف از این آزمایش این بود که آیا اگر یک زیبایی رو در هیاهو زندگی روزمره مشاهده کنیم آیا تشخیص میدهیم؟ اما در کمال نا باوری بعد از نواختن 6 قطعه تنها 36 دلار جمع میکنه. جاشوا بل کسی بود که برای یک دقیقه نواختن ویولون 1000 دلار درآمد داشته نتونست در عرض 1 ساعت نواختن بهترین قطعهها 100 دلار درآمد داشته باشه. درواقع انسانهای معمولی به یک کنسرت رایگان دعوت شدن اما هیچ کسی توجه نمیکنه و حتی کسانی که پولی پرداخت کردن هم برای گوش دادن به این قطعهها توقف نکردند.
جالب اینه که بدونید تنها طیفی که به این نواختن توجه کردند بچهها بودن. انگار ارتباط بچهها با این نواختن و موسیقی بیشتر از بزرگسالان بود.
مقصود از گفتن این داستان این هست که گاهی همچین موارد درخشانی در امور روزمره زندگی ما دفن میشن. دقیقا درخشانترین موارد در معمولیترینها هستند. و ما فراموش میکنیم چون بمباران شدیم با "ترین"ها.
ای در طلب گرهگشایی مرده
در وصل بزاده در جدایی مرده
ای در لب بحر تشنه در خواب شده
ای بر سر گنج و از گدایی مرده
حرفی که میخوام تو این مقاله بهش تاکید کنیم همین نگاه معمولی به دنیای پیرامونمون هست که خودش رو در مفهومی به نام مینیمالیسم نشون میده. گاهی وقتا کمتر داشتن به معنای بیشتر داشتن هست و بالعکس. یکی از مهمترین مواردی که باعث عدم پذیرش معمولی بودن خودمون به عنوان یک ارزش میشه همین شبکههای اجتماعی هستن که بیشتر تمرکز اونها به دو قسمت ابتدایی و انتهایی نمودار توزیع نرمالی هست که اول مقاله به اون اشاره کردم.
قبلاً تو مقاله آشفتگی ذهنی راجع به مضرات شنیدن اخبار صحبت کردم راه حل این که بتونیم خودمون رو از معیارهای سختگیرانه رسانهها برای "ترین" شدن حفظ کنیم ایجاد یک رژیم رسانهای مینیمال یا کمینهگرا هست. مرحله اولی که برای این رژیم مینیمال پیشنهاد شده حذف تمام فناوریهای اختیاری از زندگی به مدت 30 روز هست. شاید کسی کارش با شبکههای اجتماعی گره خورده باشه با این حالت کاری نداریم ولی اکثر ما صفحاتی رو دنبال میکنیم که هیچ فایدهای ندارن به اصطلاح آدامس چشم ما هستن، میجویم ولی فایدهای برای ما ندارن. پس اولین کار پاکسازی هست.
دکمه لایک شبکههای اجتماعی به یک اعتیاد تبدیل شده که تاییدطلبی اجتماعی را به همراه دارد. راستی راجع به تاییدطلبی اجتماعی یه مقاله مفصل دارم که اگر دوست داشتی از اینجا میتونی مطالعه کنی. خوش حال میشم نظرت رو بدونم. ما باید آگاهی و نگرش خودمون رو نسبت به این مفاهیم ساختگی تغییر بدیم.
همون طور که گفته شد برای رسیدن به این مرحله باید بخشهای انتخابی زندگی رسانهای خودمون رو به مدت 30 روز پاکسازی کنیم تا مجدد خلوت خودمون رو پیدا کنیم. بعد از 30 روز اگر خواستید مجدد اینها رو برگردونید.
توصیه بعدی که میشه پیادهروی هست. شاید متعجب بشید اما بسیاری از مغزهای بزرگ دنیا، افکار خودشون رو در پیادهروی شکل میدادن. پیادهروی شکلی از خلوت و انزوا ذکر شده البته بدون هدفون :)
شکل دیگهاش اینه که یک کار بدنی بکنیم. کاری که با دستمون انجام میدیم. مثل ساختن پازل، رنگ کردن و... برای خودم جالب بود وقتی دستها کار میکنن فکر یک خلوت و سکون را تجربه میکنه.
راه دیگه رژیم مینیمال دیجیتال یک کاسه کردن پیامهای متنی هست. حتما شما هم دقت کردید که نحوه ارسال پیام ما به شکل زیر هست:
سلام
خوبی؟
چه خبر؟
.
.
.
برای اینکه یک حرف ساده رو بشنویم 20 دقیقه پیامهای متنی رد و بدل میشه که اونقدر هم عمیق و مفید نیست پیشنهاد میشه تمام این متنها تو یک پیام واحد و یکپارچه ارسال بشه.
اگر میخواید راجع به مینیمالیسم دیجیتال بیشتر بدونید توصیه میشه کتاب مینیمالیسم دیجیتال: یافتن زندگی متمرکز در یک جهان پر هیاهو اثر کال نیوپورت رو مطالعه کنید. روشی هم که بالا ذکر شد از همین کتاب هست.
خود من هم بعد از نوشتن این مقاله به صفحههای مجازی خودم رجوع میکنم و شروع میکنم به پاکسازی بهنظرم شما هم امتحانش کنید و تجربتون رو بعد از 30 روز با من به اشتراک بذارید.
بالاتر راجع به مفهوم مینیمالیسم دیجیتال صحبت کردیم و گفتیم اولین قدم پاکسازی هست. پاکسازی به معنی کمیت پایین نیست پاکسازی به معنی حذف موارد غیر مفید و نگه داشتن موارد ضروری هست. این دقیقاً همون مفهوم مینیمالیسم هست.
مینیمالیسم به معنی اضافه کردن مواردی هست که مفهومی را به زندگی ما اضافه میکنه. مینیمالیسم جنبههای خیلی مختلفی داره حتی در یک سبک معماری نمای ساختمان هم شناخته میشه که من عاشق این سبک از معماری و هنر هستم. راستش رو بخواید تصمیم گرفتم بیشتر سبک زندگی خودم رو از مصرفگرا بودن به سمت سبک زندگی مینیمال تغییر بدم. هر کسی از این تغییر هدفی داره و هدف من کاهش آشفتگی ذهنی خودم که یکی از بزرگترین مشکلاتم بوده هست. هدف هر کس میتونه متفاوت باشه.
اما من از مقایسه دو تصویر زیر به این مفهوم علاقهمند شدم و سبک مینیمال آرامش بسیار زیادی رو به من منقل کرد.
در زندگی روزمره ما تمامی تبلیغات و محتواها بر این پایه استوار است که بیشتر بخر و اگر محصول ما رو تهییه کنی موفقیت رو به ارمغان میاری. این دقیقاً مفهومی هست که مینیمالیسم با اون مخالفت میکنه.
یه جمله از پیتر کوک (peter cook) شنیدم راجع به مینیمالیسم که میگه:
minimalism emphasizes that, by eliminating distractions and getting rid of life's excess , you can focus on things that are truly important. so you can find happiness, fulfillment, and freedom.
مینیمالیسم به این موضوع تاکید میکند که با حذف حواس پرتیها و خلاص شدن از شر مازاد زندگی، میتوان روی چیزهایی تمرکز کنیم که واقعاً مهم هستند. بنابراین می توانیم شادی، رضایت و آزادی را پیدا کنیم.
البته کوچ کردن از زندگی مصرفگرا به سمت زندگی مینیمال ترسناک هم میتونه باشه. بهعنوان مثال جوشوا بکر (Joshua Becker) نویسنده چندین کتاب تخصصی راجع به مینیمالیسم، وقتی متوجه شد که زندگی مینیمالی را شروع کرده که ساعتهای بسیاری را صرف مرتب کردن گاراژش کرده بود. این نکته رو دقت کنید که مینیمالیسم برای همه مناسب نیست. حتما قبل از انتخاب این سبک از زندگی از ویژگیهای شخصیتی و علاقههای خودتون اطلاع کافی داشته باشید.
مینیمالیسم مفهومی است که از قرن 20 معرفی شد و خودش رو تو زمینههای مختلف نشون داد مثلاً معماری، موسیقی، طراحی داخلی و هنر. بهطور مثال طراحیهای مفهومی میس وان در روه (Mies von der rohe) بر اساس عبارت "کمتر، بیشتر است" انجام میشد. یعنی همون مفهوم کمینهگرایی که اول مقاله بهش اشاره کردم. حذف موارد غیر ضرور حتی در طراحی معماری. یا موسیقیهای مینیمال، شکلی از موسیقی کلاسیک هست که مربوط به سال 1960 میلادی میشه. تو این سبک از موسیقی از المانها و مواد محدود استفاده شده که این موارد در سراسر موسیقی تکرار میشوند. مقیاسهای دایاتونیک (گام موسیقی)، هارمونیها و تمپوهای یکسان در این سبک از موسیقی مشاهده میشوند.
یک نقاش سبک مینیمال به نام فرنک استلا جمله معروفی داره که میگه:
هر آنچه که میبینید، همان چیزی است که میبینید.
دوست دارم حالا که بحثمون به مینیمالیسم در هنر رسیده یک نمونه از نقاشیهای سبک مینیمال رو براتون بذارم:
راستش رو بخواید هدف اصلی مینیمال شدن برای من برای تغییر فضای خونه و محیط کار هست. دوست دارم در این مورد سه نکته رو با شما به اشتراک بذارم
طبق تحقیقی که تا الان راجع به این سبک از زندگی داشتم، متوجه شدم که مینیمالیسم راهی سریع نیست. پس برای اینکه مینیمالیسم در زندگی شما تاثیرگذار باشد و همچنین مداوم باید چرایی محکمی داشته باشیم.
چرا شما به سمت زندگی سادهتر کشیده شدید؟ آیا شما هم مثل من این احساس رو دارید که در تمام چیزهایی که اطرافتون هست غرق شدید؟
پیشنهاد میشه روی برگه کاغذ تمام چراییهایی که باعث میشه شما به این سبک از زندگی متمایل بشید رو یاد داشت کنید.
برای خود من این چراییها به صورت زیر بود:
الف) احتیاج به تمیزکاری کمتر
ب) پس انداز بیشتر
ج) تمرکز بیشتر روی موارد مهم و ضروری
د) کاهش آشفتگی ذهنی
ه) زندگی ساده
خیلی دوست دارم چراییهای شما رو هم تو کامنت ها بخونم.
این نکته رو توجه کنید که مینیمالیسم بیشتر یک حالت ذهنی هست و راهی خاص برای انجام اون وجود نداره.
2. اول اتاق رو مرتب بکن (یا ساماندهی کن)
قبلاً راجع به روش 5s که روشی ژاپنی برای نظم دادن به محیط زندگی و کاری بود صحبت کردم. اگر دوست داشتید میتونید از اینجا این مقاله رو مطالعه کنید.
نمیدونم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه به محض اینکه تصمیم میگیرید خونه رو مرتب کنید گیج میشید که دقیقا باید از کجا شروع کنم؟ به جای اینکه بیایم کل خونه رو مرتب کنیم که فلان چیز جاش کجاست بیایم و از یک اتاق شروع کنیم و بهترین اتاق برای شروع کوچکترین اتاق هست. من خودم اگر بخوام شروع کنم از تخت خوابم شروع میکنم. وقتی شروع به مرتب کردن میکنید دائماً از خودتون بپرسید که این وسیله چه حسی به من میده؟ آیا با دیدن این وسیله احساس لذت دارم؟ یا حسی خنثی نسبت به اون دارم؟ یا اینکه با دیدن اون حس وحشت به من دست میده؟
تنها وسایلی رو نگه دارید که با قلبتون حس میکنید و بقیه رو رها کنید. اگر براتون امکان داره اون وسایلی که حس مفید بودن و لذت ازشون دریافت نمیکنید رو به خیریه اهدا کنید یا اونها رو بفروشید تا کس دیگهای بتونه با اونها زندگی دیگهای رو بسازه.
3. یکی داخل، یکی خارج
بعد از اینکه از یک اتاق شروع کردید و تبدیل به یک اتاق با چیدمان مینیمنال کردید حالا باید این سبک رو به تمام محل زندگی یا کار خودتون منتقل کنید. به طور کلی این قانون بیان میکنه که برای هر آیتم و شیئی که میخواید وارد فضای خودتون بکنید آیتم و شیئی مشابه باید خارج شود. این قانون مطمئن میشود که فضای اضافی که بدست آوردهاید را از دست نمیدهید.
مطالبی که تو صفحه خودم قرار میدم تجربههای خودم و صحبت افراد صاحب نظر هست که صرفاً برای من مفید بودن و فکر میکنم انتشار این مطالب شاید به یک نفر دیگر مثل من کمک کنه.
منابع:
گفتههای دکتر مجتبی شکوری پیرامون رنج، زندگی ساده، مینیمالیسم
کتاب حواس پرتی مرگبار
کتاب مینیمالیسم دیجیتال
peter cook's pitch about minimalism