
سلام،
خیلی خوشحالم که مقاله من رو برای مطالعه انتخاب کردی.
مدتی از آخرین مقالهای که نوشتم گذشته و یکی از اصلیترین دلایلش مشغله و درگیریهای شغلی مربوط به تأسیس بزرگترین صندوق سرمایهگذاری جسورانه کشور بود که به لطف خدا، با موفقیت انجام شد و اولین مرحله پذیرهنویسی آن هم به پایان رسید. در آینده بیشتر درباره این صندوق و مأموریتهای آن صحبت خواهم کرد.
اما بیایید از موضوع اصلی دور نشیم. در فضای اکوسیستم کارآفرینی و دانشبنیان، یکی از مهمترین موضوعاتی که همیشه مورد بررسی بوده، علاقه و ترجیح سرمایهگذاران به سرمایهگذاری روی استارتاپهاست. یادم میآید زمانی که تصمیم گرفتم وارد فضای استارتاپی بشم و کسبوکار خودم رو راه بندازم، اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، این بود که روی چه موضوعی تمرکز کنم تا برای سرمایهگذاران جذاب باشه. بعد از جستجو و مشورت، تصمیم گرفتم وارد حوزه تکنولوژی واقعیت افزوده (AR) بشم که حاصلش یک استارتاپ به نام «پریفما» بود و در چند مقاله قبلی در موردش صحبت کردم. اگر دوست داری داستان فراز و نشیب این کسبوکار رو بدونی، میتونی از اینجا مطالعه کنی.
همونطور که برای من خیلی مهم بود که در چه حوزهای سرمایهگذاری کنم، مطمئناً برای خیلیهای دیگه که قصد راهاندازی استارتاپ دارند، همین موضوع اهمیت داره.
بعد از چند تجربه موفق و ناموفق در استارتاپهای مختلف و تغییر نقش من از سرمایهپذیر به سرمایهگذار، جزئیات بیشتری از روندهای سرمایهگذاری، ارزشگذاری و ... برای من روشن شد. یکی از نکات خیلی مهم برای من، مدل رفتاری سرمایهگذاران در انتخاب یک کیس سرمایهگذاری و ترجیحات آنها بود. بعد از مطالعه مقالات مرتبط و تجربه شخصی، به نتایج جالبی رسیدم که دوست دارم با تو در میان بذارم.
همانطور که در مقالات قبلی مفصل دربارهاش صحبت کردیم، سرمایهگذاری خطرپذیر یکی از اصلیترین ابزارهای تأمین مالی در اکوسیستم استارتاپی به شمار میرود و بخش بزرگی از موفقیت کسبوکارهای شناختهشده امروز، مدیون این نوع سرمایهگذاری است.
سرمایهگذاری خطرپذیر از دهه ۱۹۸۰ تاکنون رشد چشمگیر و سریعی داشته است؛ بهطوری که حجم سرمایهگذاری سالانه از حدود ۶۰۰ میلیون دلار به بیش از ۵۰ میلیارد دلار رسیده است. بر اساس دیدگاه آیزنمن و کندال (Aizenman & Kendall, 2008)، سرمایهگذاری خطرپذیر نهتنها منافع اقتصادی فراوانی دارد، بلکه نقشی اساسی در توسعه اجتماعی و پیشرفت اقتصادی ایفا میکند. ورود صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر به شرکتها این امکان را فراهم میکند که از تخصص حرفهای، شبکههای گسترده و منابع مالی قابلتوجه بهرهمند شوند.
هرچند ورود سرمایهگذار ممکن است منجر به کاهش سهم مالکیت و کنترل تیم کارآفرین شود و هزینههایی به همراه داشته باشد، اما بهرهمندی از راهنماییهای تخصصی در حوزه راهبردی کسبوکار، دسترسی به شبکههای ارتباطی مؤثر و منابع فراتر از سرمایه مالی، میتواند تأثیری عمیق و مثبت بر مسیر رشد و موفقیت شرکتها داشته باشد.
نقش ساختار GP و LP در خلق ارزش
یکی از ساختارهای کلیدی برای ایجاد تعادل میان سرمایهگذاران و شرکتها، مدل LP (Limited Partners) و GP (General Partners) است؛ مدلی که تأمین سرمایه، مدیریت و رشد کسبوکارها را تسهیل میکند. به زبان ساده، LPها، GPها و تیم کارآفرین مثل اعضای یک تیم هستند که عملکرد هر یک، در موفقیت یا آسیب کل تیم تأثیرگذار است.
در این چارچوب، کاهش نسبی کنترل تیم کارآفرین به معنی تضعیف کسبوکار نیست، بلکه این جابهجایی کنترل با هدف تقویت شرکت و بهرهمندی از تخصص و تجربه GPها صورت میگیرد.
باتازی و همکاران (Bottazzi et al., 2008) در پژوهشی پیرامون راهکارهای خلق ارزش و سود توسط GPها، تأکید میکنند که مهمترین مسیر ایجاد ارزش توسط GPها، هدایت هدفمند شرکتها در مسیر رشد، تأمین منابع مالی در مواقع بحرانی و در نهایت کسب سود از طریق عرضه اولیه سهام (IPO) یا ادغام و تملک (Acquisition) پس از افزایش سرمایه شرکت است.
طبق تحقیقاتی که متریک و یاسودا (Metrick & Yasuda, 2011) انجام دادهاند، رفتار سرمایهگذاران خطرپذیر در هر کشور میتواند متفاوت باشد. برای مثال، در کشورهای توسعهیافتهای مثل ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، شرکتهای فناوریمحور معمولاً محور اصلی سرمایهگذاریهای خطرپذیر هستند. اما در کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور، بسیاری از شرکتهای مورد حمایت سرمایهگذاران فناوریمحور نیستند و بدون حمایتهای دولتی، توسعه برخی حوزهها سخت و جذب سرمایهگذار در آنها چالشبرانگیز است.
در قرن بیست و یکم، با پیشرفتهای چشمگیر فناوری، صنایع پیشرفته و فناوری اطلاعات جایگاه بهتری پیدا کردهاند و به همین دلیل، سرمایهگذاران تمایل بیشتری به سرمایهگذاری در این حوزهها دارند. از طرف دیگر، سرمایهگذاران جسورانه معمولاً در صنایعی سرمایهگذاری میکنند که تجربه قابلتوجهی در آن دارند؛ این موضوع باعث تمرکز بیشتر سرمایهگذاری در این صنایع و شکلگیری چرخههای «رونق و رکود» در سطح صنعت میشود. ریشه این پدیده هم در تجربهای است که سرمایهگذاران از هر سرمایهگذاری کسب میکنند و این روند ناشی از یادگیری عملی و تدریجی (Learning by Doing) است. به همین دلیل، استارتاپها نگرانی بیشتری درباره جذب نظر سرمایهگذاران و جذب سرمایه دارند.
مطالعات نشان میدهند که بین توانایی تأمین منابع مالی و احتمال موفقیت شرکتها رابطه مستقیمی وجود ندارد؛ بلکه میزان موفقیت تا حد زیادی به شرایط محیطی و پذیرش بازار وابسته است. برای بررسی ترجیحات سرمایهگذاران و عوامل مؤثر بر موفقیت استارتاپها، بهتر است این موضوع را از دو جنبه نگاه کنیم: اول، شناخت عواملی که سرمایهگذاران را جذب میکند و دوم، اقداماتی که کارآفرینان میتوانند برای افزایش شانس جذب سرمایه انجام دهند.
استارتاپها در مسیر رشد خود نگرشی تدریجی و پویا نسبت به جذب سرمایهگذاری خطرپذیر دارند. در مراحل اولیه، تأمین مالی بیشتر از منابع شخصی یا ارتباطات نزدیک انجام میشود، اما با بزرگتر شدن نیازهای مالی و پیچیدهتر شدن شرایط، کارآفرینان به دنبال منابع رسمیتر مثل سرمایهگذاران خطرپذیر میروند. این تغییر نگرش باعث میشود که آنها تلاش کنند وابستگیشان به تأمین مالی رابطهای کمتر شود، شفافیت اطلاعات را بالا ببرند و منابع مالیشان را متنوع کنند.
همچنین، وقتی استارتاپها وارد فرآیند جذب سرمایه میشوند، باید قواعد و قراردادهایی را بپذیرند که نمایانگر ویژگیها و استراتژیهای سرمایهگذاران خطرپذیر است. صندوقهای سرمایهگذاری جسورانه با تجربه معمولاً خواهان مشارکت راهبردی در مدیریت هستند و با حمایتهای ارزشافزا، نیاز به ضمانتهای سنگین را کاهش میدهند. در این بین، سیاستهای دولتی هم میتوانند نقش مکملی داشته باشند و با ارائه مشوقها، جذب سرمایه را راحتتر و ریسک را برای استارتاپها کم کنند.
برای اینکه بهتر بفهمیم طرز فکر، رفتار و ترجیحات سرمایهگذاران چگونه است، آقای ژنگ (Zeng, 2023) ابتدا دادههای جهانی سرمایهگذاری را از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۰ تحلیل کردهاند. تمرکز این تحلیل روی نحوه توزیع سرمایه در مراحل مختلف جذب سرمایه است.
هر کارآفرینی به دلایل خودش استارتاپی راهاندازی میکند، اما بیشتر سرمایهگذاران فقط یک چیز برایشان اهمیت دارد: اینکه سرمایهای که میگذارند، در آینده چقدر سودآور خواهد بود. چون در مراحل اولیه هنوز موفقیت شرکت مشخص نیست، سرمایهگذاران مجبورند خیلی محتاط باشند. به همین دلیل، مقدار سرمایهای که در دور اول جذب میشود، بسیار متفاوت است؛ بعضی شرکتها سرمایه زیادی جذب میکنند و برخی دیگر کمتر.
در جدول زیر، توزیع اندازه سرمایه جذب شده در هر دور (برحسب میلیون دلار آمریکا) نشان داده شده است:

در این جدول میبینیم که بهطور متوسط در هر مرحله چقدر سرمایه به استارتاپها اختصاص داده میشود. همانطور که انتظار میرود، در مراحل اولیه مقدار سرمایه کمتر است، اما با رشد و پیشرفت استارتاپ، میزان سرمایه دریافتی افزایش پیدا میکند. بهعنوان مثال، در دور چهارم سرمایهگذاری، میانگین سرمایه جذبشده به حدود ۱۴ میلیون دلار میرسد.
اما نکته مهم اینجاست که تعداد استارتاپهایی که به مراحل بالاتر میرسند، بسیار کمتر از آنهایی است که در مراحل ابتدایی جذب سرمایه قرار دارند. یعنی سرمایهگذاران فقط به تعداد محدودی از شرکتها ادامهی سرمایهگذاری میدهند.
در واقع، بسیاری از استارتاپها پس از دریافت سرمایه در دور اول، دیگر موفق به جذب سرمایه در مراحل بعدی نمیشوند. از میان بیش از ۶۶ هزار شرکتی که مورد بررسی قرار گرفتند، تنها حدود ۳ هزار شرکت توانستند پنج دور یا بیشتر سرمایه جذب کنند، و فقط ۱۹۸ شرکت موفق به دریافت سرمایه در بیش از ۱۰ مرحله شدند.
یکی از نمونههای قابلتوجه در این میان، شرکت Solarflare Communications است که توانسته طی ۱۹ مرحله تأمین مالی جذب کند. بررسی این نمونههای خاص میتواند به ما کمک کند تا بهتر درک کنیم چرا برخی استارتاپها بارها مورد توجه سرمایهگذاران قرار میگیرند و پیوسته از حمایت آنها برخوردار میشوند.
برای اینکه یک استارتاپ بتواند نظر یک سرمایهگذار خطرپذیر را جلب کند، باید بهخوبی بداند که آن سرمایهگذار بهدنبال چه چیزی است. عواملی مانند میزان تمایل به ریسک، تجربههای قبلی، دسترسی به اطلاعات باکیفیت و شرایط کلی بازار، تأثیر مستقیمی بر تصمیمگیریهای سرمایهگذار دارند.
مطابق با پژوهش نیلسن و رولی (Nilsen & Roveli, 2001)، هرچه حساسیت سرمایهگذار نسبت به ریسک بیشتر باشد، احتمال بروز شوک در بازار مالی نیز افزایش مییابد. بهعبارتی، ترجیحات سرمایهگذار تنها بر انتخابهای فردی او تأثیر نمیگذارد، بلکه بر ثبات و رفتار کلی بازار نیز اثرگذار است.
از سوی دیگر، تجربهی سرمایهگذاری نقش بسیار مهمی در کیفیت تصمیمگیری ایفا میکند. سرمایهگذارانی که سابقهی بیشتری در سرمایهگذاری دارند، معمولاً توانایی بهتری در شناسایی فرصتها و کاهش خطاها دارند.
همچنین، پژوهش ریلی و هتفیلد (Reily & Hatfield, 1969) نشان میدهد که سرمایهگذاران باتجربه در فرآیند عرضه اولیه سهام (IPO) با اطمینان بیشتری وارد عمل میشوند، زیرا بهتر میتوانند ریسکها، فرصتها و بازده احتمالی را تحلیل کنند. در مقابل، افراد با تجربه کمتر ممکن است بیشتر تحت تأثیر هیجانات بازار قرار بگیرند و تصمیمات شتابزده یا اشتباه بگیرند.
در این میان، دو عامل دیگر نیز نقش تعیینکنندهای در ترجیحات سرمایهگذاران دارند: نوع صنعت و منطقه جغرافیایی. در ادامه، به بررسی دقیقتر این دو عامل پرداخته خواهد شد.
مطالعات نشان میدهند سرمایهگذاران در حوزه سرمایهگذاری جسورانه، بیشتر بهسمت صنایعی گرایش دارند که هم نوآور باشند و هم پتانسیل رشد بالایی داشته باشند؛ صنایعی مانند فناوری، زیستفناوری، نیمههادیها و انرژیهای پاک. بر اساس پژوهش جان و ژنگ (2022)، ویژگیهای خاص هر صنعت نقش مهمی در شکلگیری ترجیحات سرمایهگذاران دارد، بهویژه زمانی که سرمایهگذار تجربه بالایی داشته و توانایی تشخیص درست فرصتها و ریسکها را داشته باشد.
در یک مطالعه گسترده روی اطلاعات مربوط به ۶۶٬۳۶۸ استارتاپ از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۰، مشخص شد که از نظر حجم سرمایهگذاری، صنعت زیستفناوری بیشترین جذب سرمایه را داشته، اما از نظر تعداد دفعات سرمایهگذاری، صنعت نرمافزار در جایگاه نخست قرار دارد. صنعت نیمههادی نیز از جمله حوزههایی است که هم از نظر تعداد سرمایهگذاریها و هم از نظر مبلغ جذبشده، در رتبههای بالایی قرار گرفته است. نکته جالب توجه درباره صنعت انرژیهای پاک آن است که با وجود جذب سرمایه قابل توجه، تعداد دفعات سرمایهگذاری در آن کمتر بوده؛ موضوعی که میتواند نشاندهندهی احتیاط بیشتر سرمایهگذاران در این حوزه به دلیل ریسکهای ادراکشده بالاتر باشد.
در مجموع میتوان گفت سرمایهگذاران همواره به دنبال ایجاد تعادل بین ریسک و بازده هستند. سرمایهگذاران باتجربه معمولاً توانایی بالاتری در یافتن این تعادل و انتخاب صحیح میان صنایع مختلف دارند.
بر اساس دادههای بهدستآمده از تحقیق ژنگ (Zeng, 2023)، ده صنعت جذاب برای سرمایهگذاران جسورانه به شرح زیر است:


موقعیت جغرافیایی نقش مهمی در توزیع سرمایه و موفقیت استارتاپها ایفا میکند. نزدیکی به مراکز سرمایهگذاری، مانند سیلیکونولی، موجب دسترسی آسانتر به سرمایهگذاران، کارآفرینان باتجربه و شبکههای نوآوری میشود. در این چارچوب، انتخاب بستر و مکان استقرار استارتاپ از اهمیت بالایی برخوردار است. یکی از بسترهای مناسب برای حضور مؤثر در اکوسیستم نوآوری و تعامل نزدیک با سرمایهگذاران، پارکهای علم و فناوری دانشگاههای مطرح، پردیسهای فناوری و شتابدهندهها هستند.
زیرساختها و منابع انسانی
زیرساختهایی نظیر سیستم حملونقل کارآمد، فناوریهای ارتباطی پیشرفته و محیط کسبوکار حمایتی، نقش چشمگیری در توسعه فعالیتهای کارآفرینانه و جذب سرمایه دارند. همچنین، مناطقی که از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی برجسته برخوردارند، با جذب نیروی انسانی متخصص، توجه بیشتری از سوی سرمایهگذاران را به خود جلب میکنند.
عوامل اجتماعی و سیاستهای محلی
اندازه بازار محلی، پتانسیل رشد مصرفکنندگان، قوانین و مقررات، و همچنین سیاستهای تشویقی مانند معافیتهای مالیاتی، از جمله عواملی هستند که در جذب سرمایه جسورانه نقش مؤثری دارند. مناطقی با رویکردهای حمایتی، زمینهساز رشد سریعتر استارتاپها و افزایش نرخ بازگشت سرمایه برای سرمایهگذاران خواهند بود.
مطالعه دادهها و نمونه سیلیکونولی
بررسی دادههای مربوط به بیش از ۶۶ هزار استارتاپ طی سالهای ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۰ نشان میدهد که منطقه خلیج سانفرانسیسکو (از جمله سیلیکونولی) بیشترین میزان جذب سرمایه را به خود اختصاص داده است. این منطقه، با اختلاف قابل توجه نسبت به شهرهایی مانند نیویورک، بوستون و لندن، در صدر قرار دارد. تمرکز بالای شرکتهای فناوریمحور، توسعهدهندگان، و سرمایهگذاران، نقش کلیدی در شکلگیری این موفقیت ایفا کرده است.
انتخاب سرمایهگذاران پیشرو در سرمایهگذاری خطرپذیر
برخی از شرکتهای پیشرو در سرمایهگذاری جسورانه، نظیر بلکاستون، علیبابا، گوگل، اینتل، تنسنت و تایموارنر، تمایل زیادی به سرمایهگذاری در حوزه اینترنت و استارتاپهای مرتبط با موبایل دارند. برای نمونه، شرکت علیبابا در سپتامبر ۲۰۱۲ موفق به جذب پنج سرمایهگذاری عمده به ارزش مجموع ۱۰ میلیارد دلار از شرکتهایی مانند Boyu Capital، CICC، CITIC Capital، Glade Brook Capital و Primavera Capital شد.
بررسی سوابق این سرمایهگذاران نشان میدهد که اغلب ترجیح میدهند در صنایعی سرمایهگذاری کنند که با حوزه تخصصی خود آنها همراستا باشد. برای مثال، تمرکز عمده سرمایهگذاریهای علیبابا در حوزه تجارت الکترونیک بوده است. همچنین شرکت بلکاستون بیشتر بر صنایع نرمافزار، نیمههادیها و فناوریهای پیشرفته متمرکز است.
ضرورت انتخاب هدفمند سرمایهگذار توسط استارتاپها
یکی از نکات کلیدی برای استارتاپها آن است که جذب سرمایه از شرکتهایی که در همان صنعت فعالیت دارند، میتواند علاوه بر افزایش شانس موفقیت، موجب دسترسی به منابع تخصصی، کانالهای بازار و شبکههای صنعتی شود. بر همین اساس، انتخاب آگاهانه سرمایهگذار توسط تیم کارآفرین، متناسب با حوزه فعالیت استارتاپ، عاملی مؤثر در تسریع روند رشد و توسعه شرکت خواهد بود.
بدر راستای بررسی و تحلیل عوامل مؤثر بر موفقیت استارتاپها، ژنگ (Zeng, 2023) مدلی رگرسیونی را طراحی و اجرا کرد. این مدل با استفاده از نرمافزار R Studio توسعه یافت و متغیرهایی نظیر موقعیت جغرافیایی استارتاپ، تعداد دفعات جذب سرمایه، و نوع سرمایه دریافتی را در تحلیل لحاظ کرد.
در این مدل، برای بررسی وضعیت نهایی استارتاپها، حالتهای «فعال»، «تملکشده/خریداریشده» و «عرضه اولیه سهام (IPO)» با عدد ۱ و حالتهای «شکستخورده» یا «بستهشده» با عدد ۰ کدگذاری شدند. بهعبارت دیگر، هدف مدل، شناسایی عوامل مؤثر بر بقای موفق استارتاپها بود.
یافتههای کلیدی تحقیق
این مطالعه که با تحلیل دادههای مربوط به ۶۶٬۳۶۸ استارتاپ در بازه زمانی ۱۹۵۰ تا ۲۰۲۰ انجام شد، به نتایج زیر دست یافت:
ترجیحات صنعتی سرمایهگذاران
سرمایهگذاران جسورانه تمایل دارند در صنایع نوآور و مبتنی بر فناوری نظیر نرمافزار، زیستفناوری و انرژیهای تجدیدپذیر سرمایهگذاری کنند. این تمرکز صنعتی، نقش مهمی در تخصیص منابع مالی و موفقیت بلندمدت استارتاپها ایفا میکند.
اهمیت موقعیت جغرافیایی
استارتاپهایی که در مناطق فناوریمحور مانند سیلیکونولی مستقر هستند، به دلیل نزدیکی به منابع سرمایه، شبکههای نوآوری و زیرساختهای حمایتی، احتمال بیشتری برای جذب سرمایه و تداوم فعالیت دارند.
تحلیل مدل رگرسیون
دادهها نشان میدهد استارتاپهایی که در مراحل مختلف رشد (Seed، سرمایهگذاری خصوصی، و Private Equity) بهطور پیوسته جذب سرمایه داشتهاند، شانس بقای بیشتری داشتهاند. در مقابل، اتکای بیش از حد به تأمین مالی جمعی (Crowdfunding) میتواند نشاندهنده چالشهای مالی یا ریسک بالای شکست باشد.
توصیه به کارآفرینان
انتخاب سرمایهگذاران همراستا با صنعت استارتاپ و بهرهگیری از تجربههای کارآفرینانه مؤسسان، عوامل کلیدی در موفقیت محسوب میشوند. همچنین سرمایهگذارانی که صرفاً تأمین مالی نمیکنند، بلکه در رشد، راهبری و نظارت نیز نقش فعالی دارند، ارزش افزوده بالاتری برای استارتاپ ایجاد میکنند.