سبحان عابدین نژاد
سبحان عابدین نژاد
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

وصیت بابای یزید


بلاخره رسیدیم به محرم امسال، ماهی که علاوه بر حزن جانسوزش، درس‌های خیلی بزرگی هم داره. مطالعه این وقایع قطع به یقین در تصمیمات بزرگ و کوچک ما تاثیر گذار هست. میدونم نوشتن راجع به واقعه عاشورا سرور و سالار شهیدان برای امثال من خیلی لقمه بزرگی به حساب میاد اما من هم دوست دارم با عقل ناچیز و تحلیل‌های ناقصم در این جریان عظیم دست و پا بزنم. این خاندان ثابت کردن که کَم ما همیشه به چشمشون اومده و کم بودنش رو به رو نیاوردن.

قبل از این که بریم سراغ بحثمون، دوست دارم شما رو به یک دوبیتی دلبرانه مهمون کنم:

یارب دلم از غم حسین محزون کن
در سیـــــنه ی ما محبتش افزون کن
جز مهر حسین هر آنچه باشد به دلم
خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن

قلم زدن راجع به قیام کربلا خیلی کار حساسی هست و من نمیتونم از خودم چیزی بگم برای همین منبع اصلی این مقاله مقتل نفس المهموم از مرحوم حاج شیخ عباس قمی هست. قبل از بحثمون راجع به کتاب و نویسنده این کتاب میخوام صحبت کنم. این کتاب به شیوه مقتل نگاری از زمان ولادت امام حسین (ع) تا وقایع بعد از واقعه عاشورا را تشریح می‌کنه. جایی میخوندم نامگذاری این کتاب از حدیث امام صادق (ع) بوده که میفرمایند:

«نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبیحٌ وَ هَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ وَ کِتمانُ سِرّنا جِهادُ فی سَبیلِ اللهِ»
نَفَس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود تسبیح است، اندوه بر ما عبادت است و کتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست.

مَقْتَل یا مقتل‌نویسی نوعی تاریخ‌نگاری است که به چگونگی قتل یا شهادت شخصیت‌های مهم می‌پردازد.

عباس بن محمدرضا قُمی (۱۲۹۴ق-۱۳۵۹ق) مشهور به شیخ عباس قمی و محدّث قمی عالم شیعه در قرن چهارده هجری قمری است. او محدّث، مورخ و خطیب بود و تحصیلات و کارهای علمی خویش را در سه حوزه قم، مشهد و نجف گذراند و کتاب‌های پرشماری نگاشت. مفاتیح الجنان، سفینة البحار، نفس المهموم و منتهی الآمال از مشهورترین تألیفات شیخ عباس قمی به‌شمار میره. محدث قمی در سال ۱۳۱۹ ش در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابیطالب(ع) دفن شد.

و اما بریم سراغ بحث اصلی خودمون. پس از تسلط کامل بر جهان اسلام، معاویه تصمیم گرفت بدعتی جدید را در جهان اسلام پایگذاری کند و آن هم اعلام ولیعهدی پسر نالایق خودش یعنی یزید بود. اما برای تسهیل این کار می‌بایست صلحی بزرگ رو با دشمنان وقت اسلام (امپراطوری رم) اعلام کند. به نظرم شاید به این موضوع فکر می‌کرد که با این کار بتونه از فشار این بدعت، حداقل در فضای خارج از اسلام کم بکنه و تنها فشار وارده از داخل خود فضای بلاد اسلامی باشه تا اگر هم نیاز به مقابله بود درگیر دو تا جنگ (خارجی و داخلی) نشه. البته با این پیمان صلح، یک متحد نیرومند برای تاج و تخت پسرش فراهم آورده بود. در داخل فضای اسلامی هم بسیاری از سران رو مجبور به دادن دست بیعت با یزید کرد.

همیشه در جریان کربلا در رابطه با وقایع روز عاشورا و اسارت گفته شده اما کم‌تر اتفاق افتاده که راجع به تحرکات پیش از واقعه کربلا صحبت بشه. به نظرم یکی از جذاب‌ترین بحث‌ها میتونه پیرامون حاکمیت وقت باشه. مناسبات، مکاتبات، خدمات و خیانت‌هایی که به بدنه نظام حاکم بر جهان اسلام وارد شد. همیشه گفتن تاریخ تکرار میشه و من هم خیلی به این جمله اعتقاد دارم، مطالعه جریان حاکمیت دید باز تری در مورد نظام‌های حاکم به ما میده تا راحت‌تر حق و باطل رو تشخیص بدیم.

اما وصیت معاویه به یزید این بود:

ای پسر جانم! من سختی و رنج کوچ کردن رو از تو برداشتم، کار‌ها را برایت هموار کردم و دشمانت را رام کردم و همچنین بردگان رو به زیر فرمان تو آوردم. آنچه کسی برایت نکرده بود رو برایت فراهم کردم.
به مردم حجاز توجه و اهتمام داشته باش که اصل و نسب تو هستند. هر کسی از حجاز به تو مراجعه کرد را گرامی بدار و کسانی که غایب بودند را احوالپرسی کن. همچنین به مردم عراق نیز اهتمام داشته باش و اگر روزی خواستی حاکمی از آن‌ها عزل کنی دریغ نکن!!! عزل یک حاکم آسان‌تر است از برابری با صدهزار شمشیر کشیده.
به مردم شام توجه ویژه داشته باش اطرافیان تو و ذخیره‌ای خوب برای تو هستند. اگر از دشمنی در هراس افتادی از آن‌ها یاری بخواه و چون به هدفت رسیدی آن‌ها را به وطن خودشان برگردان چرا که اگر در بلاد دیگر بمانند اخلاقشان برگردد.
من نمی‌ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر چهار تن: حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی‌بکر. اما عبدالله بن عمر مردی است که عبادت او را شکسته کرده است و اگر جز او مخافی نماند، با تو بیعت خواهد کرد. اما حسین ابن علی مرد سبک سری است و عراقی‌ها دست از اون بر نمی‌دارند تا مجبور به قیامش کنند. اگر قیام کرد و بر اون پیروز شدی از او بگذر که خویشی نزدیک دارد و حقش بزرگ است و از نزدیکان پیغمبر است.
و اما پسر عبدالرحمن بن ابی بکر تحت تاثیر اصحاب خودش است و با آن‌ها همکاری دارد و همتی جز برای زن و بازی ندارد. آن که چون شیر در کمین است و چون روباه با تو بازی می‌کند و در پی فرصت است که به تو بپرد، عبدالله بن زبیر است. اگر بر تو پرش کرد و بر او پیروز شدی رهایش کن تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کنی.

در نفس المهموم به این مورد اشاره شده که در روایت بالا برای وصیت معاویه، ذکر نام عبدالرحمن بن ابی‌بکر صحت نداره چون این فرد قبل از معاویه مرده است. چیز خیلی زیادی راجع به این فرد نتونستم پیدا کنم اما در مورد مرگ این فرد چند مورد ضد و نقیض دیده میشه.

همون طور که گفته شد معاویه به هر قیمتی که بود در محیط اسلام بیعت یزید را به مسلمانان تحمیل کرد ولی از رجال و پیشوایان حجاز که مرجع احکام اسلامی بودند بسیار نگران بود. مخالفت این رجال که سه تن از آن‌ها خلیفه زاده بودند به این دلیل بود که اگر خلافت به ارث می‌رود، ایشان هم باید وارث خلافت باشند و اگر به سابقه و لیاقت باشد هزاران مسلمان سابقه دار تر و لایق‌تر از یزید هستند که خلافت را بر عهده بگیرند و هیچ منطقی با خلافت این چنین آدمی موافقت ندارد (این اعتراضات در دل اکثر مسلمانان وجود داشت).

جالب اینه که معاویه برای به خلافت رسوندن بچه خودش هر کاری کرد حتی اواخر عمر خودش سفری به مدینه و مکه کرد و موافقت سکوتی از این افراد اخذ کرد و در میان مسلمانان منتشر کرد ولی مثل روز براش مشخص بود که بعد از مرگش این سکوت شکسته خواهد شد و از بین مخالفان حسین ابن علی (ع) از همه بیش‌تر مورد توجه است و حق به جانب‌تر است.

اون جوری که بر میاد، یزید روحیه‌ای شاعرانه هم داشته و در هنگام مرگ معاویه در شام نبود و وقتی خبر مرگ پدرش اعلام کردند شعر زیر و سرود:

پٌست و آمد و یک نامه شتابان آورد وز کاغذ او دل بطپید و خون شد
گفتیم که وای بر تو در پاکت چیست گفتا که زدی خلیفه دیگرگون شد
...

در مورد وصیت معاویه به یزید چند نکته به نظرم اومد. معاویه از سال‌ها قبل به دنبال ایجاد این بیعت (حکومت موروثی) بوده و خودش هم در وصیت نامه از مشقت‌هایی که برای هموار کردن این بدعت تحمل کرده گفته. اما از اتفاق‌های بعد از اعلام ولیعهدی یزید مطمئن نبوده به خصوص از قیام مردم عراق واهمه زیادی داشت که حتی پیشنهاد عزل و نصب حاکمان رو بدون تعلل به یزید داده و این موضوع رو ترجیح بر مقابله با مردم عراق داده. اما نکته بسیار مهم در نفراتی هست که وصیت نامه ذکر کرده.

برای معاویه روشن بود که اگر بنا بر حکومت موروثی باشد فرزندان خلافای پیشین ارجحیت خواهند داشتند و این افراد ذکر شده قطعا نسبت به این بدعت واکنش نشان خواهند داد. و اما نکته جالب راجع به شخصیت یزدید این است که حتی به وصیت‌های پدرش عمل نکرد. در ادامه راجع به اقدامات خلاف وصیت صحبت می‌کنیم.

یزید بعد از مرگ معاویه به مدت 3 سال و هشت ماه حکومت کرد و در این مدت دست به سه جنایت بزرگ زد.

  • در سال 61، واقعه کربلا را رقم زد و بر خلاف وصیت پدرش فجایع روز عاشورا و اسارت اهل بیت اما حسین (ع) را باعث شد.
  • در سال 63، به مدینه حمله کرد و هزاران نفر را به خاک و خون کشید که به واقعه حره معروف شد.
  • در سال 64، به مکه حمله کرد و با منجنیق کعبه را مورد هدف قرار داد.

در کتاب بامداد اسلام از عبدالحسین زرین کوب گفته شده است که:

در تاریخ خلفا هیچ نامی از نام یزید شومتر و نفرت انگیزتر نیست. خلافت کوتاه او فقط سه سال و نیم طول کشید ... یک سال حسین بن علی(ع) را کشت، یک سال مدینه را غارت کرد و یک سال هم کعبه را به سنگ و آتش بست. هر یک از این سه واقعه می توانست یک خلیفه و یک خاندان را ننگین کند. اما، از شور بختی ننگ هر سه گناه بر گردن او افتاد.

محدوده حجاز که در وصیت معاویه ذکر شده است به منطقه غرب عربستان گفته میشه که شهر های مهم مکه و مدینه در این منطقه قرار گرفته است که یزید عکس وصیت پدر خود عمل کرد و جنایت‌های حره و حمله به کعبه را باعث شد.

برای گرفتن بیعت از نفرات نامبرده شده، یزید به ولید بن عتبه در نامه‌ای مرگ معاویه را گزارش داد و نوشت:

از حسین، عبدالله و ابن زبیر بیعت بگیر و مهلت مده تا بیعت کنند.

بعد از این نامه، مروان پیشنهاد داد تا قبل از اعلام سراسری مرگ معاویه از این نفرات بیعت گرفته شود و اگر نپذیرفتند (بدون توجه به آنچه در وصیت معاویه ذکر شده است) آن‌ها را بکشند.

همون‌طور که برامون گفتن، امام حسین (ع) بیعت با یزید رو نپذیرفتن و مروان پیشنهاد کشتن امام حسین (ع) رو به ولید داد اما در اینجا ولید به مروان جمله خیلی جالبی رو گفت:

تو برای من راهی را انتخاب کردی که دینم را تباه کنی. به خدا نخواهم آنچه آفتاب بر آن می‌تابد مال و ملک من باشد و من قاتل حسین (ع) باشم. سبحان الله! برای آن که حسین بگوید: بیعت نمی‌کنم، او را بکشم.

البته امام حسین (ع) با درگیری اصحابشون از این مجلس خارج شدند چراکه مروان به جلاد دستور زدن گردم امام حسین (ع) را داد و گفت خون او بر گردن من اما اصحاب که صدای درگیری را شنیدند هجوم آوردند و امام حسین (ع) را خارج کردند. بعد از این اتفاقات یزید ولید را عزل کرد و مروان رو جای ولید قرار داد. بعد از این اتفاقات بود که امام حسین (ع) تصمیم گرفتند که به مکه بروند و در نهایت این سفر نا تمام ماند و به سمت منزل نهایی خودشون که قبله‌گاه تمام عاشقان و آزادگان جهان است رهسپار سدند.

دشمنان امام حسین (ع) آشکارا نشان دادند که دشمنی اون‌ها ریشه‌ای بسیار تنومند دارد و برای این دشمنی حاضر هستند که از وصیت و توصیه‌های بزرگان خودشون هم عبور کنند.

امیدوار هستم که این مقاله اطلاعات مختصر و مفیدی رو راجع به وقایع پیش از قیام عاشورا به شما منتقل کرده باشه. البته جزئیات اتفاقات بسیار زیاد هست و اگر علاقه‌مند هستید شما رو ارجاع میدم به کتاب‌های زیر:

در کربلا چه گذشت؛ ترجمه نفس المهموم؛ تالیف حاج شیخ عباس قمی

لهوف؛ تالیف سید ابن طاووس

عاشورامحرمامام حسینبدعت
دانشجوی سابق شهید بهشتی، می‌نویسم که بماند www.abedinnejad.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید