یک اصفهانی در نصف جهان
یک اصفهانی در نصف جهان
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

داستان های حسنی

اینکه اصلا وقت ندارم به یه طرف و اینکه مجبوری باید بیای سر کلاس هم بشینی یه طرف. باور بفرمایید از فرط بیکاری و استیصال دارم مینویسم. اول بذارین یه شرحی از بقیه آدمای سر این کلاس بدم: اکثرا یا در حالت نیم چرتن( نیم چرت به حالتی از چرت گفته میشه که نیم چرتی..) یه سری که کامیپوتراشون بازه من از ردیف یکی به آخر دارم میبینم که هرکی یه کاری داره میکنه ولی خب آنچه که واضحه کسی کاری مرتبط با کلاس انجام نمیده. یه دختری هست توی همون بخشیه که منم هستم. اسمش ماریا س( ماریا حکم فاطمه/زهرا را برا ما ایرانیا داره) بی برو برگرد از هر دو/سه نفری یکی اسمش ماریاست.این بشر هی تپ تپ دستشو میگیره بالا.. یعنی دستش نه ها.. انگشتشو میگیره بالا.. شبیه این بچه دبستانیا که با انگشتششون نشون میدادند سوال دارند. مدل سوال پرسیدنش هم شبیه سربازاس. کوبنده و خشن. اصن خندم میگیره این دنیش ها چرا اینقدر یخ و ترشی اند.


علی الحساب بسس.. زیاددون میشد.

پنگوئن/ ۱۰ فوریه/ شهر ساحلی


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید