ویرگول
ورودثبت نام
sobi
sobi
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

چطور اینطوری شد!

بگذریم که چی شد تو این مدت. از پس فردا (شنبه) دونفر جدید به تیممون اضافه میشه و احتمالا برای یکی دو هفته هم دو سه‌تا بچه ۱۵ ساله بیان پیشمون یه تایمی رو مشغولشون کنیم و چیزایی یاد بگیرن. موضوع اینه که حس میکنم شخصیت جدی دارم که سخت با آدما ارتباط دوستانه میگیرم، برای همین طبق معمول سرچ کردم که سر نخ بدست بیارم.

سه تای اول رو باز کردم و چشمام اذیت میشد از نور سفید صفحات. میدونستم ویرگول دارک مود داره چون سالهای قبل زیاد می‌نوشتم توش، برای همین اومدم سراغش. خوشبختانه نمیشد بدون وارد شدن سیاهش کرد برای همین ورورد رو زدم، یکی از شماره‌هام رو وارد کردم و اکانت فراموش شده‌م رو پیدا کردم.

سرچم رو کلا فراموش کردم. کامنتی دیدم که واقعا شادم کرد ‌و حرفایی رو خوندم که دوسال پیش نوشته شده بود ولی هیچ وقت نمیتوانست موثر تر از امشب واقع بشه :)

امشب و فردا میخواستم دورنمایی که از آینده دارم رو عمیق‌تر کنم، هدفامو شفاف‌تر کنم و عملکردم رو بازبینی کنم.

یه دلیل پیدا کردم که اینجا رو دوست داشته باشم و بخشی از خودم رو توش جا بذارم؛ شاید یه روزی مثل امشب توسط کلمات اتفاق خاص و ساکتی برام بیوفته که برای تاثیرش فعلا کلمه مناسبی پیدا نمیکنم، بعضی از کلمات زیاد و بعضی دیگه کم هستن.



به این فکر میکردم که فردا از نتیجه این افکار چی بنویسم؟!

+ دورنمای زندگیمو؟

- قطعا نه

+ اهدافمو؟

- فکر نکنم

+ یه کوچولو از برنامه؟

- شاید

حالا بذار فردا بشه بعد....


شروعکنکورذهن آشفتهویرگولاحساس ترمیم
مشغول یادگیری و کار SEO، تولید محتوا و UX البته اینجا قراره دلی باشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید