soh112
soh112
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

خیابان ، یاداز دیالوگهای ماهی سیاه کوچولو

خیابان
و گرامیداشت یاد جاودان صمدبهرنگی در سالروز درگدشت او ،

- اصلا چه ربطی دارد ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی ! ابن چه جور یادداشت و بزرگداشت است ؟
- خیلی خب حالا ، بگذار دیگران هم بخوانند ،
~~~~~~~
ماهی سیاه کوچولو گفت : چراخیابان که همه چیز دارد ، بازهم خسته کننده است ، حتما جای دیگری هم هست که باید بروم و آنجارا ببینم .
بعد کمی مکث کرد و باخودش گفت :
نه این خیابان که نباید مثل همان جویبار باریک باشد نباید محدود و تکراری باشد !!!
درست است که هر روز مغازه هایی که اجناس و نیازمندیها را گران می‌فروشند ، باز میشوند و صاحبانشان ازهم می پرسند امروز باید چقدر گرانتر بفروشیم تا ضرر نکنیم .
مادرش پرسید ، پسرم داری درباره خیابان حرف میزنی ؟
ماهی سیاه کوچولو ادامه داد :
بله مادر ، درخیابان هر روز و هرشب همه میآیند و همدیگرو نگاه میکنند، ، به هم حسرت میخورند ، گروهی باتکبر به بقیه نگاه میکنند ، گروهی التماس امیز با بقیه حرف میزنند ، به تن و بدن و لباسهای هم خیره میشوند ، بعضی هاهم گاهی هم بهم دست میزنند ولی اکثرا بهم دروغ میگویند وعموما میدانند که کلاه سرشان رفته و زیر لب به جد وآباء هم فحش میدهند .
خیابان سینما دارد ، ماشینهای زیاد ودور دور دارد ، بستنی ، پیتزا ، زیرزمین دارد بالکن دارد ، لوازم آرایش دارد ، خیابان پر از بینی های چسب خورده و کیف و ریموت وموبایل است ، برج ، روف گاردن ، ساقی و سیگارو مقنعه و ساپورت هم دارد ، مالامال از ژست و روزنامه و نمایشگاه و مال و مزون و اوزون برون ....

تا ماهی سیاه کوچولو به اینجا رسید ، مادرش بانگرانی حرفش راقطع کرد و گفت : پسرم بس کن ، دیروقت است ، خسته شدیم ، الان دیگه وقت استراحت است باید بخوابیم ، فرداهم روز خداست ، میتوانیم بعداً هم درباره خیابان حرف بزنیم
ماهی سیاه کوچولو لبخندی زد و به مادرش گفت : نه ،مادر جان ، نه ، ببین اینها که گفتم همه خیابان هست ولی اینها همه ی خیابان نیست .
من از خیابان یک تلقی و انتظاردیگری دارم ، فکرمیکنم این خیابان فضای مهمی است که در چگونه بودن ما نقش دارد اصلاً به نوعی درحیات و مرگ ما ماهیها دخالت دارد !
مادرش گفت : پناه میبرم به خدا از این حرفایی که تو میزنی !!! من که خوابیدم و سرش را زیر جلبگها فرو برد و سعی کرد که بخوابد .

چندی گذشت ولی همچنان صدای ماهی سیاه کوچولو بگوشش می‌رسید :
خیابان یک فضاست ، باید آنرا شناخت ، نباید خسته کننده شود ، خیابان محل ظهور و بروز است ، نمایشگاه واقعی اکشن ها و ری اکشنهاست ، میتواند پر از نکته باشد پر از پیام پر از هدف ، پر از جنبش ، پر از ماهیهای آرزومند و هدفمند و غیرتمند و مند های دیگر ...
مادر ماهی سیاه کوچولو خواب آلود سرش را از پشت جلبگها بیرون آورد و نگاهی به پسرش کرد و با قدری عصبانیت گفت : نمیخواهی بخوابی ؟
ماهی سیاه کوچولو گفت : نه میخواهم همینطور زل بزنم به این نوری که از خیابان به خانه مان می تابد ، مادر ، بنظرم خیابان شبهایش هم با ماهی ها حرف میزند ؛ فکر میکنم خیابان همچنان بیدار است .

سهراب مظاهری ، پژوهشگر فرهنگی اجتماعی ،
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید