ویرگول
ورودثبت نام
یک زن بابا
یک زن بابا
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

برای همسرم هم سخت بود

۱.من ادم کمال گرا و در عین حال مودب و اهل احترام بودم البته برای دیگران.

تو خونه کمی متفاوت، از اون مدل ادما که به قول همشهریا (کوچه روشن کن ،خونه خاموش کن)

دارم فک میکنم حتما برای همسری که خودش هم تا حدی اینجوری بود، سخت بوده تحمل ادمی مثل من.

همین طور که برای من سخت بود.

دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود گفته بود وقتی داری از کسی ایراد میگیری ، این ایراد در خودت هم وجود داره فقط بنا به شرایط، فرستادی در قسمت سایه وجودت.

و من این رو تو این مدت کم ازدواجم کاملا درک کردم ولی نمیدونم چقدر درسته؟

چون گاهی فکر میکنم بعضی از مواردی که من در درون همسرجان تشخیص میدم، در درون من وجود نداره؟؟!!

۲.تو این مدت سعی کردم تحت هر شرایطی خودم رو قوی نشون بدم ولی دیشب توی ی پیج خوندم سازگار شدن با شرایط و پذیرش عیب و نقص خیلی بالاتر از قوی نشون دادنه.

احساس میکنم این درست تره و احساس آسودگی و راحتی بیشتری دارم.

۳.بچه ها تو این چند روز بهتر رفتار میکنند تعجب کرده بودم که چی شده ،دیشب به همدیگه میگفتند مگه ما به مامان(اصلیشون) قول ندادیم دختر پسرای خوبی باشیم تا ما رو دوست داشته باشه .

خنده ام گرفته بود از حرفاشون، بهشون میگم شما که دوست داشتنی هستید همه جوره.دلم براشون سوخت که واسه دوست داشتن مادر دارن باهم خوب رفتار میکنند و حتی بازی هم نمیکنند

ولی گفتم بی خیال به نفع تو....

بی خیال پیغامی که به ذهنشون میده که ممکنه تو بزرگسالی اثر بذاره.

یاد خودم می افتم که به ذهنم تو کودکی این پیام داده شده بود که فقط با دیگران خوب باش تا دوستت داشته باشند و سعی کن از همه بهتر باشی تا مورد احترام قرار بگیری.

و حالا دارم این پیغام های اشتباهی که سالها روی زندگیم اثر گذاشت رو پاک میکنم.

دعام کنید .ممنونم.

من یک دختر مجرد دهه شصتی بودم، از حالا یک زن بابای دهه شصتی هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید