سلام
دی ماه هم دیگه داره تمام میشه و بهتره بگم کم کم سال ۴۰۳ داره به پایان میرسه..
چقدر زود میگذره روزهای زندگی امیدوارم عاقبت بخیری پایان این روزها باشه به قول پدرشوهرم دلِ خوش داشته باشیم انشاله
براتون گفتم که ی دلخوری پیش اومد و مامان شب یلدا دعوتی نگرفت.
خلاصه ۶دی ما رفتیم خونه مامان مهمونی ...
شنبه بعدش هم برادر شوهر دعوتمون کرد که بعد از اومدن از خونه شون دچار بدخوابی شدم.
این بدخوابی من مربوط به جمع ها میشه مثلا وقتی از عروسی برمیگردیم دیگه مغز من بیدارِ بیداره انگار میلی به خوابیدن نداره و متاسفانه میزنم به فکر و خیال و نشخوار ذهنی.
خیلی آزاردهنده است الان دیگه قرص میخورم ولی خوب اون شب هم قرص خیلی اثرگذار نبود فک کنم چون دیر خوردم.
همیشه بعد از اومدن از مهمونی یا عروسی سریع قرص میخورم تا دچار بدخوابی نشم ولی با خودم گفتم شاید خوابم ببره قرص نخورم..
به مناسبت روز زن میم نقدی باهام حساب کرد🙃من خودم هدیه رو بیشتر از نقدی دوست دارم ولی خوب اینجوری راحت تره براش.
چهارشنبه ای رفتم موسسه ای که قبلا کار میکردم ی بخشی دارن که همسریابیه برا خواهرا هم چند مورد گفتن ولی مناسب هم نبودن.
میگن دیگه معرفی نمیکنیم😳خوب چی کار کنیم که آدم های مناسب برامون سخت پیدا میشه حالا من که خدا نیستم دلیل این کار رو بدونم.
بعضیا واقعا خوش شانسن تو ازدواج ،همین اول ی مورد مناسب خوب براشون پیدا میشه و میرن پی بخت و زندگی شون...
حالا خانواده ما در امر شوهریابی هلاک میشن😂
ی مورد زنگ زد گفتن که حالا معرفی کنید دهه شصتی داریم😇به دوستم میگم طفلی ما دهه شصتیا باید شکست های دیگران رو ترمیم کنیم🥺
بعد از تلویزیون سورپرایز دخترجان در آذرماه، پسرجان گفته منو واسه تولدم سورپرایز کنی فعلا که تمام برنامه ریزی هام به هم میریزه.
مثلا خواستم تولد امام جواد که روز پسر گذاشتن البته خارج از تقویم براش جشن بگیرم ولی مدرسه ها رو تعطیل کردن و اونا هم پیش مامانشون موندن.
دیروز روز پدر هم برادرشوهر و خواهرشوهر رو دعوت کردم و عصرش هم رفتیم دوره قرآن.
واسه روز مرد میخواستم ی ماگ شیشه ای بخرم برا میم که واقعا فرصت خرید پیش نیومد .
البته روز مرد کیک بارون شدیم. خودم ی کیک خامه ای کوچیک درست کردم با همکاری همه اعضای خانواده😉 همسایه هم برامون کیک آورد، خواهرشوهر هم واسه باباش کیک خریده بود که ببره روستا ولی چون برف اومده بود راه ها بسته بود واسه همین آوردن خونه ما...
میم میگه کیک ما از همه شون بهتر بود👍
صبح هم اومدم خونه مامان، برم خرید اسباب بازی، شب هم خونه داداش دعوتیم. پسرجان مرغ اسباب بازی میخواست از اینایی که صدا میده رفتم مغازه نداشت.
با باباش رفتار متناقضی داره ی جاهایی بد رفتار میکنه اینکه میگم بد واقعا بد و ی جاهایی مهربون و عاشقونه.
چند شب پیش باباش به شدت عصبانی شد از دستشون،همون موقع طفلی رفته رو وایت برد ی قلب کشیده و توش نوشته بابا دوستت دارم 😍
متاسفانه میم خودش هم همینجوریه تو خوبی خوبه ولی خدا نکنه به بی صبری برسه بدجور ناراحت و عصبانی میشه ..
پسرکوچولو هم اخلاقای بد رو ازشون یاد میگیره مثلا بهش یاد دادن بگو گ.و.ه و ایشون هم اول هر جمله ای میگه ..
دیگه سپردم به خدا و امیدوارم بزرگتر که میشه اخلاقای بهتری پیدا کنه..
برای نی نی هم رفتم متخصص گفت ذخیره تخمدانت پایینه برو مرکز ناباروری واسه ای وی اف...
من که خیلی دنبال بچه دوم نیستم اگه خدا خواست که خدا رو شکر اگه هم نداد بازم شکرش🙏
حالا تصمیم دارم برم دکتر طب سنتی ببینم میشه کاری میشه کرد..
از نیمه بهمن هم میخوام خونه تکونی رو شروع کنم، خیلی دلم میخواد تغییرات اساسی تو خونه ایجاد کنم .پرده ها، تخت خواب های بچه ها و فرش و بعضی از ظرفها رو عوض کنم ولی از ی طرف میگم بچه ها کوچیک هستن فعلا خوبه و از طرف میگم شاید خونه مون رو ارتقا بدیم ...
حالتون خوب فعلا✋