نمیدونم مقصر کیه؟
من،همسرجان و یا ذهن درگیر من.
بعد تولد فرزند بیشتر درگیر ذهنی پیدا کردم.گاهی مقصر اصلی رو همسرجان میدونم که اوایل ازدواج با رفتارهاش ترس رو در وجودم بیدار کرد
گاهی خودم رو مقصر میدونم که تمام سالهای جوانی رو با فکر و خیال و بدون توجه به واقعیتهای زندگی گذراند .
و گاهی هم مقصر رو ذهن میدونم که منو اذیت میکنه.
به هر حال من بیرونی و واقعی خیلی اوضاعش بهتر از من درون و خیالی هست.
اما انگار با همه خیالی بودنش این قدرت رو داره که من واقعی رو بترسونه،ناامیدکنه و کم انرژی و افسرده.
با اینکه میگن خیالیه و بهش اعتنا نکن تا از بین بره اما تا حالا نتونستم.
بسیار منو میترسونه اونم ترسهایی که بیخود و الکیه و واسه همین به من اضطراب میده.
دنبال ی مشاور خوب میگردم که امیدوارم حالم بهتر بشه.
راستش جرات نمیکنم با همسرجان در این رابطه صحبت کنم ،چقدر بده حس کنی که راحت نمیتونی با همسرت که قراره ی عمر با هم زندگی کنی حرف بزنی.
وای از این جماعت !!
مطمین هستم اگه بهش بگم مسخره ام میکنه و بعد علیه من استفاده میکنه و تازه میگه تو اشتباه میکنی.
درک کردن و همراهی از همسرجان به شدت پایینه .
تو این سه ماه تولد نوزاد و تو مدت بارداری به شدت احساس تنهایی کردم و الان هم همین حس رو دارم.
فک کنم دچار طلاق عاطفی شدم.
خدایا چه زود ...??