ویرگول
ورودثبت نام
یک زن بابا
یک زن بابا
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

من یک زن خانه دار معمولی هستم

سلام

من یک زن خانه دار معمولی هستم??

یعنی واقعیتی سنگین تر و اگه بگم تلخ تر، از این تو زندگیم وجود نداشت.

یادمه چند سال پیش ی یادداشت نوشتم با عنوان خانه داری نوین??

یادم نیست چی نوشته بودم ولی ی جورایی هم تقدیر کرده بودم از خانه داری و هم نظرات و پیشنهاداتی داده بودم.

اما

حالا

انگار برام سنگینه که ی خانم خانه دار باشم، دل به کار خونه نمیدم.

نه اینکه کارا رو زمین باشه نه!! ولی ی وقتایی میخوام از زیر کار در برم،در شان خودم نمیدونم??

حالا هیچ کاری هم ندارم ولی دلم میخواد ی کاری انجام بدم مربوط به بیرون از خونه و آدم های دیگه?

علت و ریشه اش رو هم تا ی جاهایی پیدا کردم.

میخوام با خودم رو راست باشم و صادقانه بنویسم:

۱- شرایط جامعه ی جوریه که وقتی ی خانم بیرون از خونه کار میکنه احترام بیشتری داره.

یعنی همون شان و جایگاه اجتماعی.

من تو ذهنم این حس رو دارم الان خواهرشوهرم که کارمنده جایگاه بهتری داره حتی به این فکر میکنم از نظر زندگی مشترک موفق تره ، تو زمینه روحی روانی هم..‌.

۲- استقلال مالی داشتن که باعث نمیشه برای هر چیزی از همسرت طلب پول کنی اونم آدمی مثل من که از همون ابتدای جوانی مشکل طلب پول کردن و حتی نیازهای دیگه ام از خانواده ام رو داشتم چه برسه به همسرجان ?

فکر میکنم ی مشکل روانی باشه.

۳- آ هان ی موضوع همین سرگرم شدنه فکر میکنم خانم هایی که بیرون کار می‌کنند از وقت و عمرشون بهتر استفاده میکنند،منظم ترن و شادتر?

خونه نشینی رو دوست ندارم متاسفانه هنر خانگی هم بلد نیستم که انجام بدم و سرگرم بشم.

۴-یعنی الان میفهمم چه جوری تو تله رسانه های فمینیستی ?افتادم.

رسانه هایی که خانه داری، مادری رو بی ارزش و سطح پایین جلوه دادند با اینکه خودم در دوران مجردی خیلی در موردش بحث کردم و بارها به این موضوع اشاره کردم.

الان میبینم خودم هم درگیر شدم(پروژه نفوذ?)

۵- دیشب به همسرجان گفتم که هیچ هدفی ندارم تو چی؟

گفت من که هدف زیاد دارم ی خونه تو روستا بسازم. بچه ها رو عروس و داماد کنم.?ی ماشین شاسی بلند بخرم

حالا من هیچی!!

بعد فکر کردم شاید چون پول و مدیریت اقتصادی خونه رو برعهده داره ، همچین فکرایی میکنه در حالی که من پولی ندارم و متاسفانه در جریان پول مول همسرجان هم نیستم.

گاهی ی چیزایی تعریف میکنه ولی خیلی خبر ندارم.

نمیدونم خوبه بده!!??

*********************

خیلی وقت پیش که به این گره ذهنی (خانه داری)پی بردم این چند خط رو نوشتم:

به تاریخ ۲اردیبهشت ۱۴۰۲

ی وقتایی خودم رو با مامان جونم مقایسه میکنم.

میگم تو هم با همه ادعات و فعالیتهات دقیقا داری کارهای اونو انجام میدی.

تو خونه ای بچه بزرگ میکنی ،نگران تمیزی کثیفی خونه ای غذا درست میکنی و ...

یعنی همون خونه داری!!?

خوب آیا خانه داری شغله؟

چرا من دنبال کار بیرون از خونه ام؟

????????????

حالا

حل مسئله??

۱-درسته آدم باید برا خودش وقت بذاره ولی نه اینکه فقط برای خودش برنامه بریزه درحالی که ۴نفر دیگه هم بهش وصلن.

۲-ذهنم رو باید درست کنم و بهش یاد بدم که قرار نیست فقط با داشتن یک شغل خارج از خونه و داشتن درآمد شان پیدا کرد.
انسان اگه بتونه مسئولیت هاشو درست انجام بده شان و احترام خواهد داشت.
۳-متاسفانه مشکل عزت نفس اینجا هم خودشو نشون میده.
اینکه میخوام از بیرون و از طرف آدم های دیگه مورد تحسین و احترام قرار بگیرم و تو چشم اونا خوب باشم.
این هم یک دلیل مهم دیگه?
البته الان عزت نفسم بهتر شده، امیدوارم خوبِ خوب بشه.
۴-ی دلیل هم میتونه خودخواهی و فرد گرایی باشه.
اینکه همش میگن به خودت هم برس، برای خودت هم وقت بذار.
مادرای قدیم دغدغه شون خونه و بچه بوده و راحت به زندگیشون می‌رسیدند ولی الان اینقدر مشغله های فکری و ذهنی زیاده که خیلی از خانم ها رو بی حوصله و ذهنشون رو مشوش کرده.
خوب وقتی ذهن درگیره نمیتونی راحت به زندگیت برسی و تمرکز کنی بر روی وظایفت.?

امیدوارم بانوان سرزمینم مادری و خانه داری رو دوست بدارند و براش ارزش و احترام ویژه ای قائل بشن.انشالله?

خانهروحی روانیزندگی مشترکعزت نفسخانه داری
من یک دختر مجرد دهه شصتی بودم، از حالا یک زن بابای دهه شصتی هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید