بعضی کتابا جوری شما رو تکون میدن که خودتون هم انتظارش رو ندارید مثل کتاب هایی که باید خواند. کتابهایی که شاید خیلی وقت پیش اونارو به "لیست مطالعه" خودتون اضافه کرده بودید. اما زمانی که به سراغشون میرید از خوندن هر فصل از اون درسهای جدیدی میگیرید.
کتاب دوباره فکر کن، اثر آدام گرانت، یکی از همین کتاباست. کتابی که به ما قدرت چیزهایی که نمیدونیم رو نشون میده. موضوع اصلی این کتاب برای بیشتر ما اونقدر کم اهمیت بوده که تقریبا هیچکدوممون به اون دقت نکردهایم.
من بیشتر از همه شیفته فصل "باشگاه مشتزنی خوب " این کتاب شدم. بله، من هم مثل بیشتر آدما معمولا در طول روز کشمکشهایی رو تجربه میکنم. اما اگر یک روز رو بدون چنین اتفاقاتی بگذرونم، تصمیم میگیرم که خشمم رو با دیدن یک فیلم تخلیه کنم. اتفاقی که البته باعث میشه درگیری درونی بیشتری پیدا کنم.
برای مثال ممکنه با یکی از همکارام در مجموعه وارد یک بحث جدی بشم. اما این جر و بحثها هیچوقت خیلی طول نمیکشه و معمولا بعد از اتمام اون هر دوی ما به کار خود مشغول میشیم. اما ادام گرانت برای درک و بررسی چنین اتفاقاتی از یک روانشناس مشهور کمک گرفته. اونطور که کارن جن در کتاب دوباره فکر کن میگه: شما از فرد مقابل ناراحت نمیشید چرا که چنین جر و بحثهایی معمولا شخصی نیستن. بلکه میتوان اونها رو بحثهای کاری نامید. در واقع هنگام رخ دادن چنین جر و بحثهایی هیچکدام از ما دوست نداریم با چاقو همدیگر را تکه پاره کنیم! بلکه دغدغه اصلی ما اینه که کارهای مجموعه به خوبی پیش بره و بتونیم به اهداف مشترکمون دست پیدا کنیم. همونطور که آدام گرنت به زیبایی تو کتاب دوباره فکر کن میگه:
"ما از روی ترس و نا امنی خودمان را به چالش نمیکشیم. ما چالشها را تجربه میکنیم چون برایمان اهمیت دارند."
اما این اختلافات کاری معمولا چه زمانی رخ میده؟ درست همون زمانی که صداتون رو در گلوتون میندازید و با اعتماد به نفس از طرف مقابل میپرسید: "من بهتر میدونم یا تو؟! همینی که من گفتم!"
اینجا هممن نقطهای است که ما احساسات مون رو کاملا رها میکنیم! رها سازی احساسات همانا و اختلافات جدید در روابط همانا. ما وقتی چنین بحثهایی را انجام میدیم در واقع بر روی اینکه چرا ایده ما بهتر از طرف مقابله پافشاری میکنیم. در حالی که به گفته آدام گرنت به جای تمرکز بر روی چرایی، ما باید درباره چگونگیها صحبت کنیم.
این موضوع به شدت ساده و پیش پا افتاده ست. برای همین هم تقریبا هر روز در زندگی ما اتفاق میافته. اون هم بدون اون که ما به دنبال راه حلی برای اون باشیم. مثلا من خودم گاهی اوقات با همسرم سر اینکه تو رستوران چه غذایی سفارش بدیم و یا چه فیلمی تماشا کنیم بحث میکردم. سوال اصلی هر دوی ما هم این بود: "چرا باید این فیلم رو تماشا کنیم یا چرا باید این غذا رو سفارش بدیم؟"
ما به دنبال چرایی هر اتفاقی و تصمیمی هستیم، چون دوست داریم همه چیز رو برای خودمون ساده و قابل فهم کنیم. اما درک چگونگی یک اتفاق یا یک مسئله موضوع کاملا متفاوتیه. اگه باور نمیکنید به چگونگی کار کردن گوشی تلفن، غذا خوردن، راه رفتن، خرید کردن و چیزهایی از این دست فکر کنید. خیلی زود متوجه میشید که این کار شما مانند اینه که درِ یک قوطی پر از کِرم رو باز کنید! خب، تقریبا در چنین شرایطی ما فقط به دنبال اونیم تا در قوطی رو ببندیم!
صادقانه بگم: ما همیشه چگونگی اتفاقات رو نمیدونیم و مهمتر از اون حتی دوست نداریم از این موضوع هم چیزی بدونیم. چرا؟ چون دونستن چنین چیزایی فقط زندگی ما رو پیچیدهتر میکنه و ما هم که اصلا با پیچیدگی رابطه خوبی نداریم. اینطور نیست؟
این تنها بخشی از نکات جالبی بود که کتاب دوباره فکر کن به ما آموزش میده. این کتاب برای من بهترین کتاب سال 2021 بود و اگر تا الان اون را مطالعه نکردید پیشنهاد میکنم هرچه سریعتر به سراغش برید و این اثر بینظیر رو مطالعه کنید.
برای مطالعه خلاصه و تحلیل بهترین کتاب های دنیا میتونید به وبسایت ما مراجعه کنید.