سلام!
سلام درخت همیشه سبز!
سلام به تو که منو می خونی! منم مثل تو یه درختم، ما همه مون یه جورایی درختهایی هستیم با قصه های زیاد، قصه ریشه دوندن هامون، ساقه زدن هامون و البته تنه قطورتر کردن هامون. اما این بین، داستان ریشه ها جداست. ریشه هامون همون اصالت ها مونند، همون دارایی های اصیلمون که یا به ارث بردیم یا اینکه ساخته شدند. ریشه هایی که تن و ساقه زندگی مونو نگه می دارند. هرچی این ریشه ها بیشتر و قطورتر، درخت ریشه دارتر و هر چی درخت ریشه دارتر، قویتر. درختی هم که قویتره باد و بوران، سرما و طوفان کمتر می تونه روی اون اثر بگذارند.
و اما ریشه هامون:
هر چیزی که به ما حس خوب میده ریشه ما حساب میشه. چه چیزایی؟ خانواده هامون، دوستانمون، کارمون، شهر یا محله ای که مدتها تو اون زندگی کردیم و قدم زدن تو کوچه پس کوچه هاش بهمون آرامش می ده. موسیقی که حتی شاید اولین باره می شنویمش اما چنان ما رو به اعماق خودش و بهتره بگم به اعماق خودمون می بره که انگار همزادمونه. یه خلوت دنج یا شاید هم دیدن یه دوست قدیمی. هر چیزی که به تو حس خوب بده، حس های خوبی مثل آرامش، توانایی، امنیت، دوست داشته شدن، حس مهم بودن، مفید بودن، سالم بودن، رها بودن، با تجربه بودن و اعتماد به نفس و ...
همه ی اینا هویت ما هستند. ریشه های شخصیتی ما که برامون ناملموس اند، تا زمانی که ...
یکیشون نباشه و حتی شاید چند تاشون. حالا چه اتفاقی می افته که یک یا چند تاشون نباشه؟ این دیگه برمیگرده به عمق اش، به قدرتش، به اون میزان حس خوبی که برامون ایجاد می کرد. گاهی وقتا شاید اون ریشه اون قدر باریک و نحیف بوده باشه، که بود و نبودش هم اثری نداشته باشه. اما گاهی نبودنش حتی ممکنه باعث خشک شدن یه درخت بشه.
وقتی یک یا چند ریشه باهم حذف بشند، اون وقته که تنه درخت مون ممکنه خم بشه، ممکنه بترسیم، خودمونو گم کنیم، گیج بشیم، رشته امور از دستمون خارج بشه و ...
حالا باید چیکار کنیم؟
باید نسبت به شرایطی که توش هستیم هشیار باشیم یا بشیم. بعضی وقتا قطع شدن یه ریشه دست خودمون نیست اما گاهی وقت ها میشه یه کارهایی کرد. مثلا ریشه های ضعیفو شناسایی کنیم، ترمیم یا تعویضشون کنیم. پدری که رابطه اش با پسرش خوب نیست بهتره زودتر برای ترمیم این ریشه اقدام کنه چون ممکنه درخت خودش یا پسرش به مشکلی بر بخوره که همین ریشه پدر و پسری، اون موقع بتونه به حیات درختا کمک کنه. یا اینکه معمولا میگند دو تا تغییر بزرگ زندگی تونو با هم انجام ندید. مثلا همزمان با ازدواج کارتونو عوض نکنید. پیک این قطع ریشه های همزمان، هم تعلق میگیره به مهاجرت به یه کشور جدید.
اما وقتی به هر دلیلی تو شرایطی قرار گرفتیم که همزمان چند ریشه اصلی مون رو از دست دادیم یا ضعیف شدند، از بقیه ریشه های قدیمی مون کمک بگیریم. مثلا وقتی کار و شهر محل سکونتمونو عوض می کنیم فشار زیادی بهمون می آد. می تونیم از ریشه های قدیم تر کمک بگیریم. ورزشی که بهش عادت داریم، هنر، موسیقی، گپ و گفت با یه دوست قدیمی. می تونیم میزان انرژی که از هر کدوم از اینا میگیریم رو افزایش بدیم و صرف تقویت ریشه های موقعیت جدید بکنیم.
تا می تونیم سعی کنیم برای خودمون و بخصوص بچه هامون ریشه های جدید بسازیم. ریشه هایی که اولش شاید نازک و کم قدرت اند. اما به مرور در گذر زمان، ریشه های قویی میشند که یه روزی می تونند تکیه گاهی برای درخت های تنومند بشند.
ازدواج هم تا حدودی یه پدیده درختیه! تو علم کشاورزی یه پیوندیه که بهش می گند پیوند مجاورتی.
تازمانی که هر دو انسان ریشه های هویتی خودشون رو داشته باشند هر دو می تونند بهتر و قوی تر راه خودشون رو ادامه بدند چون تکیه گاهی دارند که می تونند ازش کمک بگیرند. اما زمانی که یک درخت تمام بار و فشار روی خودش روی درخت دیگه بیاندازه، به عبارتی ریشه های خودشو قطع کنه و فقط از ریشه های درخت دیگه استفاده کنه، ممکنه در اثر این فشار، پیوند بین شون یا یکی از درختا شکسته بشه.
داستان بچه ها هم که کاملا مشخصه. جوانه هایی که باید به کمک ریشه های ما تغذیه بشند و بتونند ریشه بدوانند و عمیق بشند تا خودشون روزی درختان تنومند بشند.
برای قدرت یک درخت ریشه های عمیق و قطور نیازه، نه ریشه های سطحی و نازک. درختی که ریشه های قوی داشته باشه حتی می تونه به فونداسیون بتونی یک ساختمان هم نفوذ کنه.
پس بیاید ریشه بسازیم. آرام و پیوسته.