صمیمیت مرده
انسانیت وجود نداره
و من توی این برهوت
حس میکنم چقدر تنهام
امید واهی خیلی خطریه
گرچه امید منو میسازه
ولی وقتی میفهمی طرفت مار نیست، شلنگه
خیلیی تو ذووقت میخوره
انگار دنیا روی سرت خراب شده
بهم میگفت ساده بودی
میخاستی نمونی نسوزی
ولی بین سادگی و زرنگی یک دنیا فاصلست
(اینکه خودت انتخاب کنی که گول بخوری
خیلی متفاوته ...) ولی باور کن اصلا ارزشش رو نداره
سخته بخام بگم یا بخای بفهمی
تو این پیچیدگی, هزاران سال خلا وجود داره
هزاران سال خواب زمستونی
غمگین نیستم ...
به گمونم واژهای واسه حس الانم ابداع نشده
من برای کسانیکه رنج رو بهم تحمیل کردن
ایستاده تعظیم و سر خم میکنم.
چون حتی تصورشم براشون سخته که من از بغل اون دردها، چقدر رشد کردم. من موج سواری رو از بودن، تو وسط طوفان، یاد گرفتم. حالا دیگه تخته همیشه زیر بغلمه و وقتی موج بیاد، این منم که بجای پرپر شدن، شروع به ماجراجویی میکنم.
وقتی میگم من از آب کره میگیرم، یعنی همین!
من حتی از رنج به نفع خودم استفاده میکنم و باهاش قد میکشم.
همهی اینارو میگم که به این برسم
من این رنجو خودم انتخاب کردم
نه هشیارانه
بلکه از طریق یک سیستم پیچیده, از اعماق وجودم
همه چیز درسته
همه چیز سر جای خودشه
این مهارت, مهارت عجیب ولی مهمیه
که یاد بگیری حتی از مشکلات، به نفع خودت استفاده کنی
این روزا یه جمله همش تو مغزم تکرار میشه
هر چه تبر زدی زخم نشد، جوانه شد
و دقیقا همینه
جوونههای ناز و گوگولیو تو سراسر روح و تنم حس میکنم
وای خدای من، مگه داریم؟ از این بهتر ؟ از این زیباتر؟
باید سعی کنی ، از پس هر رنج و عذاب تبدیل به(درخت زندگی) بشی، این درسته. پس سوگواری کن. اما بلند شو.

به راهت ادامه بده، چون اینبار خیلی قوی تر شدی ...
آپشن های جدیدی بهت اضافه شده.
تجربه!
تدبیر!
هزار بار هم ورشکست بشی یا بازنده ...
بهتر از اینه که منفعل، سرگردون، دور منظومهی کلهی خودت بچرخی.
و اما
کسیکه تو سختیا کنارم بود
من قلبمو جونمو حاضرم براش پیشکش کنم
خوشبختم!
چون گرچه خییییلی کماند اینگونه انسانها تو زندگیم
ولی حداقل چند تاشونو دارم.