به عنوان یک استاد جوان، من مهارتی مهم را آموختم: درخواست کمک 6 ژوئن 2024 نوشته ینگ کوی
من تازه کار خود را به عنوان استاد پیمانی شروع کرده بودم، شغلی که سالها در انتظارش بودم. باید در اوج خوشحالی میبودم، اما در عوض در نقطه شکست بودم، احساس ناتوانی و تنهایی میکردم. ترکیب آموزش، تحقیق و درخواست برای دریافت بودجه در حالی که دو فرزند مدرسهای داشتم، مرا تحت فشار و بیخوابی قرار داده بود. قند خون و فشار خونم بالاتر از حد طبیعی بود و بافت غیرطبیعی در سینهام رشد کرده بود. ترس از سرطان سینه به من نشان داد که دیگر نمیتوانم همه اینها را به تنهایی مدیریت کنم. باید با چیزی که مدتها از آن اجتناب کرده بودم روبرو میشدم: درخواست کمک.
من در چین به عنوان یک زن قوی و مغرور بزرگ شدم. فکر میکردم که به اندازه کافی توانمند هستم که همه چیز را مدیریت کنم. در دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد در چین، به من گفته شد که چون زن هستم، برای مطالعه علوم زمین یا شرکت در تحقیقات میدانی مناسب نیستم. این نظر را نادیده گرفتم و راه کمتر طی شده را انتخاب کردم. مصمم بودم که استاد شوم. اخذ دکتری در ایالات متحده، جایی که به فناوری پیشرفتهتری دسترسی داشتم، بهترین گزینه به نظر میرسید. بعداً میتوانستم دانش و تجربهام را به چین برگردانم و به دنبال شغل استادی در آنجا باشم. میدانستم که این کار چالشبرانگیز خواهد بود، اما متقاعد شده بودم که میتوانم آن را مدیریت کنم.
پیش بردن دکتری در حالی که دو فرزند کوچک داشتم، به شدت دشوار بود. شریک زندگیام به دلایل حرفهای مجبور بود در چین بماند، اگرچه هر زمان که میتوانست، به ما سر میزد. والدینم به نوبت نزد من و بچهها میآمدند تا کمک کنند. من سپاسگزار بودم، اما همچنین احساس گناه میکردم؛ فکر میکردم که به عنوان یک زن بالغ نوبت من است که از آنها مراقبت کنم، نه برعکس. سپس مادرم بیمار شد و درگذشت، و پدرم نیز باید از پدربزرگم مراقبت میکرد، بنابراین دیگر نمیتوانست به اندازه گذشته به دیدن ما بیاید. احساس تنهایی بیشتری میکردم. با این حال، مصمم بودم که برنامههای حرفهایام را ادامه دهم.
من از دکتری به دوره پسادکتری در جستجوی موقعیت استادی حرکت کردم. تا آن زمان، بچههایم در آمریکا ریشه دوانده بودند. با توجه به رقابت شدید برای موقعیتها در چین و نابرابریهای جنسیتی در بازار کار آکادمیک چین، بازگشت به چین دیگر گزینهای نبود. از اینکه یک شغل استادی در آمریکا پیدا کرده بودم خوشحال بودم. اما به محض شروع کار، هیجانم به ناامیدی تبدیل شد. دیگر نمیتوانستم به تنهایی از پس آن بربیایم. باید کمک میخواستم.
اولین کسی که به ذهنم رسید پدرم بود. از زمانی که مادرم فوت کرده بود، واقعاً از او برای حمایت کمک نخواسته بودم؛ نمیخواستم بار اضافی برایش باشم. بنابراین همیشه به او میگفتم که همه چیز خوب است. اما وقت آن بود که صادق و آسیبپذیر باشم. در یکی از تماسهای هفتگیمان، با تردید پرسیدم آیا میتواند بیاید و به من کمک کند. وقتی با اشتیاق گفت بله، احساس سنگینی از روی شانههایم برداشته شد. او شروع کرد به آمدن به آمریکا برای حدود ۶ ماه در سال، کمک به آمادهسازی غذاهای سنتی چینی و مراقبت از بچهها وقتی من نیاز به سفر داشتم. این کار احساس تنهاییام را به طرز قابل توجهی کاهش داد.
اما هنوز به کمک بیشتری نیاز داشتم. شروع کردم به جستجوی کمک به طور گستردهتر، گسترش دایرههای اجتماعیام و صادقانه به اشتراک گذاشتن احساسم. همچنین در بیان نیازهایم مستقیمتر شدم. یاد گرفتم که از بچههایم بخواهم در کارهای خانه کمک کنند و از دوستانم بخواهم که بچهها را به فعالیتهای پس از مدرسه ببرند. در کار، بارم را با درخواست از دانشجویان برای انجام ابتکارات و فعال بودن، و همکاران برای همکاری در پروژهها و کمک به ایدهپردازی برای پیشنهادات سبک کردم. انجام این کار قبلاً آسان نبود، اما حالا میدانم که میتوانم کارهای سخت را انجام دهم. و فهمیدهام که درخواست کمک به معنای ناتوانی نیست؛ بلکه به معنای دادن فرصتی به دیگران برای به اشتراک گذاشتن آنچه که دارند، است.
شش سال از زمانی که در نقطه شکست بودم گذشته است و به پیشرفتی که کردهام افتخار میکنم. اخیراً در یک کنفرانس با همکارانم بودم و یکی از سخنرانیها به من ایدهای برای یک پروژه تحقیقاتی جدید داد که فراتر از حوزه تخصصیام بود. اگر چند سال پیش بود، این فرصت را از دست میدادم، تردید داشتم که برای پر کردن خلاهای دانشم کمک بخواهم. اما این بار با اعتماد به نفس پیشنهاد همکاری دادم. میدانم که کمک در دسترس است و دیگر از درخواست آن نمیترسم.
این داستان بیانگر اهمیت درخواست کمک در مواقع بحرانی است. فرهنگهای مختلف، به ویژه فرهنگهای آسیایی، به استقلال و خوداتکایی اهمیت زیادی میدهند. اما تجربه ینگ کوی نشان میدهد که توانایی درخواست کمک نیز یک قدرت است، نه ضعف. این درس مهمی است که میتواند برای بسیاری از افراد، به ویژه زنان در محیطهای آکادمیک و حرفهای، الهامبخش باشد. بهبود وضعیت سلامتی و موفقیت حرفهای او نشان میدهد که با ایجاد شبکههای حمایتی و استفاده از کمکهای موجود، میتوان به تعادل بین زندگی شخصی و حرفهای دست یافت و به اهداف بلندمدت خود نزدیک شد.
https://www.science.org/content/article/as-a-junior-professor-i-learned-an-important-skill-asking-for-help
chatgpt 4o