تهران شده شهر بیابان زده، متورم. گویی رگهایش از خشم و دود و ترافیک متورم شده و نفس نفس میزند. آسمانش خاکستری و گرفته است، گویی از انعکاس غم و غبار شهر، کدر شده است. عابرانش خسته و بیرمق، در تار و پود زندگی ماشینی غرق شدهاند و لبخندی بر لبانشان نیست. خیابانهایش پر از ماشین و دود و سر و صداست، گویی آرامشی در آن باقی نمانده است. زیباییهایش رو به زوال است، گویی در زیر انبوهی از مشکلات و ناملایمات مدفون شده است. اما هنوز امیدی در دلش زنده است، امیدی به فردایی بهتر، به روزی که دوباره نفس بکشد و لبخند بزند. تهران، شهر زخم خورده اما مقاوم، منتظر روزی است که دوباره شکوفههای امید در آن شکوفا شود.