همواره با مفهوم قلعهها و جزیرههای معلق بیگانه بودم. تصویرهایی مبهم از آنها در ذهنم نقش بسته بود، اما هرگز نتوانستم آن را درک کنم که چرا کسی باید چنین تصاویری را خلق کند؛ جزیرههایی معلق در هوا، به هم پیوسته با پلهایی از چوب، آنچنان زیبا و خیالانگیز.
اما اخیراً به نوستالژی جالب دست یافتم. تصور کنید قلعهای باستانی بر فراز صخرهای عظیم و تنها، دور از زمین خاکی بنا شده باشد؛ جزیرهای در میان خشکی، اما به جای آب، هوا فاصله میان آنها را پر کرده است. پرتگاهی عمیق و هولناک، قلعه را از دنیای بیرون جدا میکند.
حالا تصور کنید پلی میان این جزیره و خشکی کشیده شده باشد. پلی که در زمان حمله دشمنان، به راحتی توسط ساکنان قلعه جمع میشد و دسترسی به آن را ناممکن میساخت. این قلعهها، در زمان خود، به دژهایی تسخیرناپذیر تبدیل میشدند. چرا که ساختن چنین پلهایی بر فراز پرتگاههای عمیق، بدون برنامهریزی دقیق و پیشرفته، کاری بسیار دشوار و حتی غیرممکن بود.
حال تصور کنید این پل آبی باشد، نه پل چوبی، در واقع یک رودخانه در خشکی رودخانه ای از آب را مستقیم به پرتگاه میریزد و زمانی که قلعه تصمیم میگیرد پل را وصل کند حجم عظیم رودخانه از طریق پل وارد جزیره میشود، و بعد از گذر از خیابانهای آبی شهر، از سوی دیگر جزیره به پرتگاه میریزد.
نویسنده: سهراب خان بدر / بازنویسی با Gemeni / تصویر Bing Create