داستان: پروانهی خاکستری
در باغی پر از گلهای رنگارنگ، پروانهای خاکستری زندگی میکرد. همه پروانهها به رنگهای روشن و درخشان بودند و پروانهی خاکستری احساس میکرد که از جمع آنها جداست. او همیشه به رنگهای زیبای دیگر پروانهها نگاه میکرد و حسرت میخورد. یک روز، یک مورچه پیر به او گفت: "دوست من، زیبایی فقط به رنگ نیست. تو با بالهای خاکستریات، شبیه یک ابر بارانزا هستی. شاید رنگت چشمگیر نباشد، اما آرامش و لطافت تو، زیبایی بینظیری دارد." پروانهی خاکستری به حرفهای مورچه فکر کرد و متوجه شد که زیبایی، مفهومی بسیار گستردهتر از رنگ است. او به جای اینکه به رنگهای دیگر حسادت کند، به زیبایی منحصر به فرد خودش پی برد.
Gemeni