فرض کنید کسی توانایی صحبت به زبان فرانسوی را داشته باشد؛ ما به چنین فردی احترام میگذاریم، زیرا احساس میکنیم او به جنبههایی از فرهنگ دست یافته که برای ما دستنایافتنی ماندهاند. و این حس درست است. فردی که مستقیماً نوشتههای نویسندگانی بزرگ چون شکسپیر، ویکتور هوگو، مارسل پروست یا گوستاو فلوبر را در بافت اصلیشان و با زبان خودشان میخواند، تجربهای کاملاً متفاوت از کسی دارد که همان متن را از پسِ ترجمه، هرچند هنرمندانه، میبیند. چراکه کلمات در زبان اصلیشان نهتنها معنا، بلکه طنین، رنگ و بافتی خاص دارند که محیط و فرهنگ آن زبان را با خود به ارمغان میآورند.
اما ما که فرانسوی بلد نیستیم، چه؟
اینجاست که نکتهای زیبا رخ مینماید: زبانهایی وجود دارند که فراتر از واژگان و دستور زبان، برای همهی ما مشترکند و میتوانند ما را به سطوح عمیقتر و والاتری از فهم و پیشرفت برسانند.
نه، منظورم موسیقی یا هنر نیست، هرچند آنها نیز بهنوعی زبان جهانیاند.
من درباره زبانی سخن میگویم که شاید ساده به نظر برسد، اما قدرتی بیبدیل دارد: زبان مهربانی. زبانی که همه آن را میفهمیم، اما هرکس به اندازه شعور، تجربه و درک خود از آن بهره میبرد.
بیایید در این زبان خبره شویم. بیایید مفهوم لبخند، همدلی و همدردی را به سطحی تازه برسانیم. مهربانی، زبانی است که نهتنها ما را به دیگران نزدیکتر میکند، بلکه به خودمان نیز عمیقتر پیوند میزند.
نویسنده: سهراب خان بدر ؛ بازنویسی جی پی تی