نظم و هارمونی، دو واژهای که همچون نخهای طلایی در تار و پود هستی بافته شدهاند، در هر گوشهی طبیعت و هر جنبهای از زندگی جاریاند. در سپیدهدمی که خورشید با دقتی بینظیر از افق سر برمیآورد، در چرخش منظم فصول که هر یک به نوبت جای خود را به دیگری میدهند، در پرواز موزون پرندگان که بیکلام به سرود زندگی پاسخ میدهند.
نظم و هارمونی، همآوایی دلنشین قطرات باران بر برگهای سبز، و تپشهای قلب مادرانهای که با هر ضربان، شعری از عشق میسراید. این دو واژه، همچون دو دوست قدیمی، در هر نغمه موسیقی، در هر خط از آثار هنری، و در هر حرکت رقصندهای که با ظرافت و هماهنگی گام برمیدارد، حضور دارند.
در بطن این هماهنگی بیپایان، جوهری نهفته است که رازهای آفرینش را در خود دارد. نظم، پایهای استوار برای هر ساختاری که میخواهد استحکام و دوام یابد؛ هارمونی، نغمهای است که روح را نوازش میدهد و به زندگی لطافتی بیبدیل میبخشد. این دو، در کنار هم، معنای زندگی را در لطیفترین و عمیقترین سطوح آن تعریف میکنند.
نظم و هارمونی، همچون قصیدهای بیانتها، در جریان رودها، در رقص باد با شاخساران، و در پیچ و تاب کهکشانها به چشم میخورند. هر لحظه از زمان، هر نقطه از مکان، شاهد این همآوایی بینظیر است که زندگی را به یک اثر هنری جاودان تبدیل میکند. در این هماهنگی بیپایان، میتوان زیبایی و کمال را یافت، و از آن، الهامی برای خلق دنیایی بهتر گرفت.
این است زیبایی نظم و هارمونی؛ سرودی از هماهنگی که هرگز پایان نمیپذیرد، بلکه همواره در گوش هستی طنینانداز است، دعوتی به سوی آرامش و کمال، که روح را به اوج میرساند و دل را سرشار از شگفتی میکند.