پیرمرد باغبان و ساعت آفتابی
در دل باغی سرسبز، پیرمردی با موهای سپید و چشمانی مهربان زندگی میکرد. او ساعت آفتابی زیبایی داشت که با دقت هر لحظه را نشان میداد. روزی، نوه کوچکش با تعجب پرسید: "پدربزرگ، چرا به ساعت دیواری نیاز نداری؟" پیرمرد لبخندی زد و گفت: "دخترم، ساعت آفتابی به من یادآوری میکند که هر لحظه ارزشمند است. مثل نور خورشید که هرگز برنمیگردد. با این ساعت، یاد میگیرم که زمان را قدر بدانم و از هر دقیقهاش نهایت استفاده را ببرم. تو هم مثل من سعی کن زندگیات را با نظم و برنامهریزی پیش ببری تا هیچ فرصتی را از دست ندهی." نوه با دقت به حرفهای پدربزرگ گوش داد و فهمید که نظم و مدیریت زمان، کلید داشتن یک زندگی شیرین و پربار است.
Gemeni
Bing Create