چه چیزی زیباست؟ ادای احترام به کشیش مارتین تی. سیوپی (28 سپتامبر 1956 - 26 ژوئن 2023)
کشیش فیدلیس آ. اولوکونبورو • منتشر شده در 12 ژوئن 2024
الهام برای نوشتن درباره ایدهام از زیبایی، ایدهای که هنوز در حال شکلگیری و تکامل است، از زمانی شروع شد که برای یکی از کلاسهای دانشگاه کابرینی در مورد مفهوم زیبایی و هنر از دیدگاه ارسطو آماده میشدم. به عنوان یک متخصص هنر، کشیش فقید مادر الطاف الهی در پارش کینگ آو پروشیا، پدر مارتین سیوپی، بینشهای مفیدی در مورد افکار و اهداف اولیهام برای آن کلاس ارائه داد.
در گفتگوی ما در این موضوع، در میز ناهارخوری در آشپزخانه کانون، علاقه ذهنی او به هنرهای رنسانس، هنرمندان (مانند رافائل، لئوناردو داوینچی، میکلآنژ کاراواجو، رامبراند وان رین، و وینسنت ون گوگ)، فرهنگ و سیاست به وضوح آشکار بود. واقعاً، دانش او از همه اینها در مقایسه با دانش گستردهاش در مورد تاریخ و فرهنگ خانواده سلطنتی بریتانیا کمتر بود. با این حال، نتایج دیگری از آن گفتگو وجود داشت، برخی از آنها علاقهام را به زیباییشناسی آفریقایی و الهیات آن دوباره برانگیخت و به ارتباط ایده زیبایی در سنت مسیحی باستانی/قرون وسطی با توصیف معاصر از زیبایی اشاره داشت.
پس، زیبایی چیست؟ پرسیدن اینکه زیبایی چیست، باعث ایجاد گفتگویی میشود که همه، از جمله خود من، نظری دارند، هرچند این مفهوم از تحلیل سطحی فراتر میرود که به آن اختصاص داده شده است. تفکر درباره زیبایی نیازمند تیزهوشی بیشتری است، زیرا این موضوع به متافیزیک و مابعدالطبیعه تعلق دارد (ژاک ماریتن، هنر و اسکولاستیک، 1933). اینکه به مابعدالطبیعه تعلق دارد یعنی: الف: به جسمانیت محدود نیست و در برابر آن قرار ندارد. ب: به طبقه، زمینه یا دستهای محدود نمیشود. به این ترتیب، جهانی است. ج: خوب است، خوب به عنوان کیفیتی از وجود. در اولین توصیف از مابعدالطبیعه زیبایی، هنر، در ارتباط با زیبایی، چیزی است که زیبایی را واسطه میکند. هنر در اینجا به عنوان شعر، هنر زیبا، یا تئاتر دستهبندی میشود. و زیبایی را در سه حالت واسطه میکند: به طور اغراقآمیز، به طور کمتر از حد، و به طور متناسب. هنر خوب، هنری است که هماهنگی و ریتم را در خود جای دهد، جایی که اجزای آن به ترتیب مناسب دنبال میشوند (ارسطو، شعر).
هنر، در ذات خود، تقلیدی است. اما این طبیعت تقلیدی هنر بود که افلاطون را ناراحت کرد و او برای حذف آن در "جمهوری" استدلال کرد. برای افلاطون، هنر تقلید از تقلیدهاست (تقلیدها به عنوان واقعیتهای پایینتر انسانی در برابر جهان بالاتر از فرمها)، که بخش عقلانی روح را از شکوفایی باز میدارد (افلاطون، جمهوری). با وجود نارضایتی افلاطونی از هنر، هنر زیبا باعث میشود که درککننده بر چیزی که درک میشود متمرکز شود و در عین حال او را فراتر از شیء درکشده انتقال دهد. با انجام این کار، ترکیبی از لذت و حیرت ایجاد میکند. بنابراین، زیبایی که یک هنر زیبا قصد نشان دادن آن را دارد، دیگران را به صورت وجدآور مسحور میکند. با مسحور کردن دیگران و ایجاد وجد، ذهن را به حرکت در میآورد. در حالی که زیبایی از چیزی محسوس شروع میشود، که هنر آن را امکانپذیر میسازد، زیبایی فراتر از محسوس حرکت میکند. به طور ضمنی، این روایت که زیبایی در چشم بیننده است، تنها به این معناست که فرایند شناخت زیبایی با ادراک شروع میشود، نه اینکه با آن پایان مییابد. این به نسبیتگرایی یا ذهنیتگرایی زیبایی ترجمه نمیشود.
سن توماس آکویناس این موضوع را در توصیف خود از زیبایی توضیح میدهد. او میگوید: "آن چیزی است که وقتی دیده میشود، خوشایند است" (Summa Theologiae I: II, q 27, a3). پیوند دادن "وقتی دیده میشود" با "خوشایند" به این معناست که در حالی که قدردانی از زیبایی با ادراک شروع میشود (وقتی دیده میشود)، فراتر از آن حرکت میکند و به یک شیء (خوشایند) از عقل، هوش و روح تبدیل میشود. لذت، که به طور پیچیدهای با خوبی و خوشبختی مرتبط است، یک ویژگی از روح است، جایی که عقل در آن قرار دارد (Summa Theologaie I: II, q 1-5). بنابراین، لذتبخش بودن از لذت متمایز است و یکی از آن احساساتی است که از محدودیتهای حواس بدنی فراتر میرود.
برای اثبات اینکه لذتبخشی زیبایی عینی و فراتر از محدودیتهای جسمانی است، آکویناس سه عنصر زیبایی را نام میبرد.
اول، زیبایی دارای تمامیت است؛ به این معنا که کامل است و منبع و بیان ملموس زیبایی از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، جسمیت شیء با جوهر و منبع آن همخوانی دارد، به طوری که همه اجزای شیء به گونهای به هم پیوستهاند که هیچ تفاوتی بین آنچه که برمیانگیزد و آنچه باید برانگیزد وجود ندارد. هر چیزی که زیباست، در ادراک و جوهر کامل است. اجزای آن از هم جدا نیستند و اجزا از منبع/ریشه خود جدا نمیشوند.
دوم، تمامیت زیبایی به این معناست که همه اجزایی که شیء را تشکیل میدهند نسبت به هم متناسب هستند و به این ترتیب، شیء هماهنگی و وحدت را نشان میدهد. هر جزء از شیء به ترتیب مناسب دنبال میشود. آنها اپیزودیک نیستند - یعنی اپیزودهای متوالی بدون ترتیب.
سوم، زیبایی دارای وضوح است؛ به این معنا که یک ارتباط یا بیان از نمونه اولیه خود است. با وضوح خود، زیبایی درخشش و نوری را فراهم میکند که امکان نگاه کردن را فراهم میکند و در عوض، ذهن را روشن میسازد (Summa Theologiae I, q 39, a.8). برای آکویناس، شخص عیسی مسیح نمونه کامل و اولیه زیبایی است.
این شرایط زیبایی و روایت عیسی به عنوان زیبایی اولیه، برخی پیامدها را دارد. اول، آنها استاندارد زیبایی ما و توصیف/رتبهبندی فرهنگ عامه از زیبایی را به چالش میکشند، زیرا زیبایی به کاهش جسمانیت محدود نمیشود. دوم، از آنجا که عیسی نمونه اولیه زیبایی است، شخص/شیء زیبا، زیبایی الهی را منعکس میکند. به این ترتیب، زیبایی، چه در شخص یا شیء غیر انسانی، فقط از ابتدا تا انتها دارای بزرگی مناسب نیست، بلکه دارای یک شخصیت معنوی/اخلاقی است.
اینکه یک شخص/چیز زیبا آنچه را که فراتر از آنهاست منعکس میکند، آنها را به صورت "res" و "signum" میسازد. "Res" یک چیز، یک واقعیت است. "Signum" به چیزی فراتر از آن اشاره دارد. در حالی که خدا فقط "Res" است، به عنوان چیزی که برای خودش خوشایند است، پایان نهایی آرزو، خارج از آن چیزی وجود ندارد، همه چیزهای دیگر "signum" هستند که در مقایسه با خدا. شخص انسانی، در حالی که "res" اصلی است، "signum" است که در مقایسه با خدا. به این ترتیب، زیبایی شخص انسانی، در حالی که لذت را برمیانگیزد و نمیتوان آن را به جسمانیت آن کاهش داد، همیشه ناقص است، زیرا همچنان یک "signum" از چیزی است که آن را واسطه میکند. این به این معناست که اشتیاق انسانی برای زیبایی، برای چیزی که خوب است، برای چیزی که لذت میدهد، نمیتواند در دیگر انسانها، در دیگر "signa" برآورده شود، بلکه فقط در کسی که خارج از آن چیزی وجود ندارد (سن آگوستین، در مورد آموزه مسیحی، من، اعتراف، من، IV، رووان ویلیامز، در مورد آگوستین، 2016).
پس، چگونه باید به کسانی اشاره کنیم که زندگیشان به طور همزمان "res" و "signum" در مورد زیبایی بوده است؟ کسانی که "res" اصلی به واسطه طبیعتشان و "signum" به واسطه زندگیشان بودهاند، همزمان "چیزی/res" بودهاند که به خاطر خودش دوستداشتنی، جاذب، و قابل احترام است و به طور مشابه "res-signum"، زیباییای را واسطه میکند که در زیبایی الهی قرار دارد، که فراتر از موقتی بودن آنهاست؟ ما آنها را زیبا مینامیم. آنها زیبا هستند، نه به صورت سطحی، بلکه به صورتی که به طور مراقبهای از معنای واقعی، یعنی تفسیر الهی کلمه آگاه است.
کشیش مارتین سیوپی، که در 26 ژوئن 2023 درگذشت، نمونهای از عشق به زیبایی بود - که "res" را متجسم میکرد و "signum" را نشان میداد. به عنوان یک شخص، او یک "هنر" بود که تماشاگران را با کیفیت وجودی خود مجذوب میکرد و نمایشی چشمگیر از عناصر زیبایی سن توماس آکویناس: یکپارچگی (integritas)، تناسب (consonantia/هماهنگی)، و وضوح (claritas). این عناصر زیبایی از طریق کیفیت زندگی او که تعادل، ترتیب معنوی، فکری، انسانی، انسانی و اجتماعی را اجباری میکرد، آشکار میشد.
به عنوان یک کشیش، او نمونهای عالی از "signum" بود که نماینده نمایندگی الهی از طریق انصراف خود (disposition) بود، و به این ترتیب، هماهنگی/همنامی عشق، خوبی و زیبایی را در زیبایی الهی واسطه میکرد. آخرین عکس پروفایل او در صفحه فیسبوکش قبل از مرگش، جایگاه او را به عنوان موضوع و شیء زیبایی الهی نشان میدهد. او در حالی که در لباس کشیشیاش بود و مونستر را برای برکت دادن بالا میبرد، به نظر میرسید که با سن آگوستین میگوید: "من نباید وجود داشته باشم، مگر اینکه در تو وجود داشته باشم، ای زیبایی، همیشه قدیمی، ای زیبایی همیشه نو، تو بر من درخشیدی؛ نور تو مرا فرا گرفت، تو عطر خود را بر من ریختی؛ من نفس کشیدم و اکنون برای بوی خوش تو نفس میکشم. تو را چشیدم و اکنون گرسنه و تشنه تو هستم. تو مرا لمس کردی و من از عشق به آرامش تو شعلهور شدم" (اعتراف I:2, X:27).
پدر سیوپی، ممکن است همچنان از زیبایی محبوبترین خود لذت ببری!
https://catholicphilly.com/2024/06/commentaries/what-is-beautiful-a-tribute-to-rev-martin-t-cioppi-september-28-1956-june-26-2023/
chatgpt 4o
کشیش فیدلیس آ. اولوکونبورو، دکترا، کشیش مقیم در مادر الطاف الهی در کینگ آو پروشیا و استادیار فلسفه و مطالعات دینی در دانشگاه کابرینی است.