Sohrab Salehin (Sohrabovsky)
Sohrab Salehin (Sohrabovsky)
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

چرا باید در شهری مثل تهران دوچرخه‌سواری کرد؟

عکس از خودم پشت دوچرخه پیدا نکردم، عکس دوچرخه‌ام رو گذاشتم
عکس از خودم پشت دوچرخه پیدا نکردم، عکس دوچرخه‌ام رو گذاشتم

دوچرخه‌بازی، یه تفریح بی‌مزه!

چهار یا پنج ساله بودم که اولین دوچرخه‌ی زندگیم رو سوار شدم. پدرم این دوچرخه‌ رو از سفر کاری که به بندرعباس رفته بود برام آورده بود. اونموقع دوچرخه چیزی نبود که هرجایی پیدا بشه و هر بچه‌ای سوار بشه. مخصوصا دوچرخه‌ی من که وقتی برعکس رکاب می‌زدی ترمز می‌کرد. خلاصه یه جوری بود انگار از خارج آورده بودن برام! پس می‌تونم اعتراف کنم مواجهه اولم با دوچرخه، مواجهه فوق‌العاده و هیجان‌انگیزی بود.

بعدها هم وقتی بزرگتر شدم و برای بازی به کوچه می‌رفتم، بعضی روزا، مخصوصا اون روزا که کسی نبود باهاش فوتبال و قایم‌باشک بازی کنی و دلم یه کم هیجان می‌خواست، دوچرخه بازی می‌کردم. اما دوچرخه بازی هیچوقت تفریح مورد علاقه‌ام نبود. برای همین هم دیگه از یه جایی به بعد، یعنی وقتی نوجوون شدم، پیگیر دوچرخه‌سواری نشدم و بنابراین دوچرخه‌ هم نداشتم. تا اینکه رسیدم به سی و دو سالگی!

اینبار، دوچرخه به عنوان وسیله‌ی نقلیه

دو سال پیش همسرم یعنی نادا در مسابقه‌ای یه دوچرخه برنده شد. اونموقع من خودم رو صاحب دوچرخه نمی‌دونستم و به طبع ازش استفاده نمی‌کردم. نه اینکه نادا نخواد بهم بده، خودم هم تمایلی نداشتم. گفتم دیگه هیچوقت دوچرخه‌بازی تفریح مورد علاقه‌ام نبود. در واقع همیشه دویدن رو به دوچرخه‌سواری ترجیح می‌دادم، مخصوصا اگر بحث تفریح یا ورزش در میون بود. حتی گاهی برای طی کردن مسیر محل کارم می‌دویدم! یعنی یه مسیر حدود ۱۴ کیلومتری از غرب به شرق تهران.

لازم نیست بگم که وقتی می‌رسیدم سرکار خیس عرق و داغون، ولی سرحال بودم. همکارم همیشه با تعجب خاصی بهم نگاه می‌کرد و هیچوقت هم براش قضیه عادی نمی‌شد. می‌خوام بگم هر دفعه یه جور «عجب خل و چلی هستی تو»ی خاصی تو چشماش بود.

بعد از مدتی چون نادا شروع کرد از خونه کار کردن، کم کم رفتم سمت استفاده از دوچرخه با این ایده که ورزش کم شدتیه برای روزهایی که نمی‌خواستم بدوم ولی می‌خواستم ورزشی هم کرده باشم. خب واقعیت اینه که دویدن به خاطر ماهیت ضربه‌ای بودنش، ورزش پر آسیبی حساب می‌شه. خلاصه گفتم با یه تیر سه نشون بزنم، هم ورزشم رو کرده باشم، هم با ندویدن استراحت بدم به بدن و هم سهمی تو ترافیک و آلودگی هوا نداشته باشم. این شد که استفاه من از دوچرخه به عنوان وسیله نقلیه شروع شد.

خب برای اینکه با دوچرخه برم محل کارم شروع کردم پیدا کردن مسیرهایی که کمتر طول بکشن. بخشی از مسیری که برای رفت و برگشتم پیدا کردم از اتوبان می‌گذشت. مسیر جایگزین هم وجود داشت که از خیابون رد بشه ولی طولانی‌تر بود و بیشتر طول می‌کشید. جوری که مثلا فرقشون به ۲۰ دقیقه هم می‌رسید. اون زمان، یعنی مثلا حدود ۶ ماه پیش هفته‌ای یکی دو بار با دوچرخه‌ی نادا می‌رفتم محل کارم. بعضی روزا هم که دوچرخه‌ی نادا رو نمی‌بردم از بیدود استفاده می‌کردم. به این شکل که مثلا بخشی از مسیر رو با مترو می‌رفتم، بخشی با بیدود. راستش هیچوقت علاقه‌ای به بردن ماشین شخصی به محل کار نداشتم. در واقع به نظرم شان انسان نیست که هر روز مدتی رو به بی‌حرکت نشستن در ترافیک و تنفس دود بگذرونه و تازه وقتی رسید به مقصد، به دنبال جای پارکی برای اون وسیله‌ی مزاحم و دست و پاگیر و گنده‌ بک بگرده. از طرف دیگه، من فکر می‌کردم به واسطه‌ی دونده بودنم و آمادگی جسمانی که داشتم وظیفه داشتم از این مهارت و آمادگی استفاده کنم و سهمی تو کم کردن ترافیک و آلودگی هوا داشته باشم. می‌خوام بگم که اینجوری فکر می‌کردم که من این مهارت رو دارم، یعنی هم دوچرخه‌سواری بلدم هم بدنم به اندازه کافی توان هوازی و قدرت عضلانی داره که بتونم این مسافت رو با دوچرخه تو شهری مثل تهران طی کنم. بنابراین باید اینکار رو بکنم.

گذشت و دوران کرونا هم شروع شد و خب دیگه واقعا دیدم هیچ بهانه‌ای برای استفاده نکردن از دوچرخه نیست. دلیلش هم این بود که دیگه استفاده از مترو و اتوبوس هم خطرناک شده بود. بنابراین استفاده‌ام از دوچرخه به عنوان وسیله‌ی حمل و نقل برای رفتن به محل کار و برگشتن به خونه تقریبا هر روزه شد. اینم بگم که همیشه این گزینه رو هم داشتم که اگر خسته بودم، برای برگشت از محل کار به خونه از دوچرخه استفاده نکنم و دوچرخه‌ام رو محل کارم بذارم بمونه. که البته از این گزینه خیلی کم استفاده کردم.

وقتی استفاده‌ام از دوچرخه بیشتر شد، به طبع اتفاقاتی که به عنوان یه دوچرخه‌سوار تجربه کردم افزایش پیدا کرد. مثلا متوجه شدم که چقدر عبور از اتوبان خطرناکه! واقعیت اینه که دوچرخه‌سوار از نظر حرکتی به نسبت موتور و ماشین خیلی محدودتره. چون خیلی روی سرعت خودش کنترل نداره. این مسئله وقتی که می‌خواید مثلا در یک اوتوبان از کنار یک خروجی بگذرید خیلی خودش رو نشون می‌ده. خروجی‌های اتوبان همیشه خیلی خطرناکن، حتی شاید توجه کردید که موقع رانندگی هم وقتی به خروجی‌ها نزدیک می‌شید یه بی‌نظمی‌ای حس می‌کنید و احتمال تصادف وجود داره. حالا تصور کنید که دارید با زور و هن و هون یه سربالایی رو طی می‌کنید و ماشین‌ها به سرعت دارن به داخل خروجی‌ای می‌پیچن که جلوی شماست. لازمه بگم که واقعا شانس آوردم چون چندبار نزدیک بود ماشین بزنه بهم!

همین شد که با خودم عهد کردم دیگه از اتوبان نرم و هرچقدر هم به مسافتم اضافه شد باز هم راه امن‌تر رو انتخاب کنم. البته اینجوری نیست که فکر کنید وقتی از خیابون رد بشید دیگه ماجرای هیجان‌انگیزی در انتظارتون نیست و خیلی آروم و ریلکس رکابتون رو می‌زنید!

خب پس حالا چرا باید در تهران دوچرخه‌سواری کرد؟

واقعیت اینه که دوچرخه‌سواری در شهری مثل تهران کار آسونی نیست که سهله، کار سختیه. و به نظرم کسی که می‌خواد این کار پسندیده رو وارد برنامه‌ی زندگیش کنه خوبه این چیزا رو قبل اینکه بره یه دوچرخه‌ خوشگل و سبک با قیمت گزاف بخره بدونه که بعدا سرخورده نشه. اولا تهران مسطح نیست و احتمال اینکه بخشی از مسیرتون به سربالایی بخوره خیلی زیاده. بنابراین بهتره اگر آمادگی جسمانی خوبی ندارید، دوچرخه‌سواری رو از مسیرهای کوتاه‌تر شروع کنید. مثلا می‌تونید بخشی از مسیرتون رو با دوچرخه‌های بیدود طی کنید و بقیه رو از وسایل دیگه استفاده کنید. مورد دیگه اینکه خیلی از خیابون‌ها مسیری برای عبور دوچرخه ندارن و تقریبا همیشه با این موضوع درگیر هستید که از کجا برید که کم خطرتر و راحتتر باشه! در ضمن خیلی از تاکسی‌ها و موتوری‌ها ممکنه جوری از کنارتون رد بشن که انگار اصلا شما حضور فیزیکی ندارید! تازه اگر بهشون اعتراض کنید احتمال اینکه به اتهام دوچرخه‌بازی!!! وسط خیابون، چندتا فحش آبدار نثارتون کنن خیلی زیاده. دیگه اینکه باید خودتون رو برای متلک شنیدن آماده کنید، مخصوصا اگر دختر باشید متاسفانه بیشتر متلک می‌شنوید.

در کل می‌خوام بگم دوچرخه‌سواری در تهران هم خطرناکه، هم خسته‌کننده‌ست و هم پیچیده! ولی با این‌ حال من هرجایی بخوام برم اول به این فکر می‌کنم که آیا می‌تونم با دوچرخه برم یا نه. چرا؟ چون اون حس رهایی وقتی تو یه سرپایینی میوفتی و باد می‌زنه به پوست صورتت و اون شان انسانی ناشی از انعطاف خیلی زیاد که این وسیله‌ی بامزه بهت می‌ده به تمام سختی‌هاش می‌ارزه. بله می‌ارزه و خیلی هم می‌ارزه. می‌گی نه؟ امتحان کن!

رکاب سفیددوچرخهدوچرخه سواری
تاملات ذهن یک دونده‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید