برای حل این مسأله، نیاز به کمک دارم.
از پس این مشکل به تنهایی بر نمیآیم.
کاش کسی بود تا چند کلمه با او حرف میزدم.
چقدر دلم برای دوستم تنگ شده است.
اینها و موقعیتهای مشابهی که ما را وادار به داشتن چنین احساساتی میکند، برآمده از یک نیاز روانی بسیار طبیعی ست با نام "تکیهگاه سازی".
تکیه گاه سازی را می توان به فرایند هدایت ذهنی نیازمند، برای گذار از موقعیتی که اکنون در آن کمبودی احساس می کند، به آنچه قرار است او را آرام کند، تعریف کرد.
بر این اساس داشتن اطمینانی ذهنی از آیندهای که در این تعریف وجود دارد، مهمترین مؤلفه برای راهکاری مناسب است. اطمینان از این که انتقال از موقعیت کنونی به موقعیت بعدی، احساس بهتری را ایجاد میکند. احساسی برانگیزاننده که پس از یادآوری گذشته، ما را به جای برگشت به عقب-افسوس خوردن- به جلوی براند-مصمم کند. این همان چیزی ست که در باور عمومی به آن میگوییم "تکیهگاه محکم".
در باورهای دینی و مذهبی ما این تکیهگاه علاوه بر اطمینانبخشی و برانگیزاننده باید یک خصوصیت دیگر هم داشته باشد: دائم باشد. این خصوصیت برآمده از این باور است که تکیهگاه هرچقدر محکم باشد، شاید در کوران حوادثی سختتر، شکننده گردد. پس چنان مینماید که اطمینان باید هرچه میتواند آينده طولانیتری را تضمین کند. برای این تضمین چه دلیلی بالاتر از این که خود تکیهگاه رقم زنندهی حوادث باشد. آگاه به امور و عالم به اسرار باشد. در این حال می توان تمام امور را به دست کسی سپرد که خود برای هر امری چاره ای دارد، ولو این که این چاره باب میل ما نباشد ولی چون میدانیم او بهتر از ما میداند، پس به او تکیه میکنیم. این روشنترین تعبیر برای ذهن درگیر امروز است که از تکیه بر باد و هوا خسته است!
www.ahmadrezasoleymani.blogfa.com
@ahmadreza_sol