تعداد رمانهایی که در یک بستر تخصصی ماجراهایشان را پیش ببرند بسیار کم است. شاید مهمترین دلیل آن هم همین نیاز به آشنایی تخصصی با بستر اتفاقات است که نیاز به تسلط نویسنده بر موضوع دارد.
«رهش»، رمانی است که برای بستر خود مشکلات شهرسازی و معماری تهران را انتخاب کرده و در این میان تلاش دارد نحوهی تأثیرات مخرب شهر بد روی زندگیهای شهروندان را بررسی کند. داستان در خانوادهای کوچک و از زبان زن خانواده روایت میشود. روایت یک دستی که بجز در یک فصل که راوی را تغییر میدهد، در بقیهی موارد مخاطبش را در پهنهای به وسعت یکی از محلات منطقهی یک تهران، با
معضلات اجتماعی، فرهنگی و شهری پایتخت آشنا میکند. آنچه امروز با مفاهیمی مثل تازه به دوران رسیدگی یا نوکیسهگی با آن آشناییم. یا توزیع ناعادلانهی ثروت که موجب اختلاف فاحش شهری بین ساکنان آن شده، دستمایهی اصلی این رمان هستند.
راوی اصلی داستان زن است و انتخاب زاویهی دید اول شخص توسط نویسنده، ترفندی است برای ایجاد ارتباط نزدیکتر خواننده با ماجراهای رمان.
نویسنده در لحظاتی از داستان که به تشریح میپردازد بهتر از دیالوگنویسی عمل میکند که شاید به دلیل فاصلهی طبیعی باشد که زبان و لحن مردانه و زنانه با هم دارند. ولی وقتی به فضای یکپارچهی داستان نگاه کنیم، میتوانیم این ایراد را نادیده بگیریم.
ریتم داستان در کل فصلها یکنواخت پیش میرود و نوسانات آنقدر خوب مدیریت شدهاند که صدای آنها در تمام فصول رمان، یک شکل به گوش میرسد.
گرچه بررسی موضوعات شهری و شهرسازی از پیچیدهترین مباحثی هستند که علوم اجتماعی امروز با آن درگیر است اما، «رهش» بر اوضاع مسلط است و میداند از این روایت چه میخواهد. به همین دلیل هم پایان آن با این که خاص است ولی آزاردهنده نیست.
@ahmadreza_sol
www.ahmadrezasoleymani.blogfa.com