روند تلاش برای حل درگیری داستان در هر ژانری باید روندی سرگرمکننده باشد و تماشاگر یا خوانندهی اثر باید از آن لذت ببرد و تجربههای حسی دلنشینی برای آنها ایجاد کند. اگر این اتفاق رخ دهد، درواقع کلید طلایی برای نجات پروژه به دست میآید. بنابراین تجربهی دیدن یا خواندن چنین اثری برای مخاطبان شبیه خوردن آبنبات می شود؛ چیزی که آنها بیشتر و بیشتر از آن میخواهند. چیزی که واقعن از آن لذت میبرند و برای آن وقت و پولشان را هزینه میکنند.
عنصر سرگرمکنندهبودن به ژانر گره خورده است؛ مخاطبان ژانرهای خاصی را دنبال میکنند، زیرا انواع خاصی از تجربیات عاطفی را از آنها انتظار دارند. آنها میخواهند بخندند، بترسند، تحتتأثیر قرار بگیرند، مجذوب شوند، صحنههای اکشن فوقالعاده ببینند، به دنیای فانتزی بروند و... چه بخشی از کار نویسنده این است که بفهمد کدام نوع سرگرمی را میخواهد ارائه دهد تا آن را به طور مؤثر ایجاد کند.
به طور کلی مخاطبها همه اینها را به یک دلیل انجام میدهند و آن این است که میخواهند سرگرم شوند. آنها فکر میکنند این داستانها آنها را از نظر احساسی درگیر میکنند و باعث میشوند لذت ببرند و سرگرم شوند. البته دستیابی به این، خیلی آسان نیست. آنهم به یک دلیل؛ مخاطبان نمیتوانند دقیقن به ما بگویند بیشتر چه چیزی آنها را سرگرم میکند و تا زمانی که چیزی به آنها ارائه نشود، نمیتوانند بگویند آن را دوست دارند یا خیر.
نویسندگان به طور کلی باید در ابتدا و قبل از شروع نوشتن به این اطمینان برسند که پروژههایی که در نظر دارند سرگرم کننده است یا نه؟ و نکته بعد اینکه آیا خودشان به اندازهی کافی عاشقش هستند؟ برای ارائه بهترین، معتبرترین و اثرگذارترین اثرمان، صرفنظر از ژانر باید به آن اشتیاق واقعی داشته باشیم و ما را راضی کند. اگر خود ما به مثابهی نویسندهی اثر در وهلهی اول آن را دوست نداشته باشیم، هیچکس دیگری هرگز آن را دوست نخواهد داشت و در پایان نیز سعی میکنیم انواع خاصی از تجربیات عاطفی را در دیگران ایجاد کنیم تا احساسات آنها را درگیر کنیم.
البته قسمت خوب ماجرا اینجاست که باورپذیری در چنین کارهایی در اولویت است چون همانطور که گفتیم نویسندگانی که باورپذیری داستانشان را قربانی سرگرمکنندگی کارشان کنند، نتیجهی خوبی نخواهند گرفت؛ اما این قسمت خوب، قسمت بد بزرگی هم دارد و آن این است که این دسته از نویسنده ها اغلب فراموش میکنند آنچه اثرشان را پرفروش و پرمخاطب میکند، از دست میدهند چون در واقع در اثرشان عنصر اساسی سرگرمکنندگی را لحاظ نکردهاند و مخاطب دلیلی نمیبیند وقت و هزینهی خود را در اختیار اثر آنها قرار دهد.