تاریخچه
اگر چه واژه پدیدارشناسی در قرن هیجدهم میلادی از سوی کسانی چون لابرت، هردر، کانت، فیخته و هگل مورد استفاده قرار گرفته است، اما باید ادموند هوسرل را اولین فیلسوفی دانست که آن را چونان نوعی فلسفیدن مطرح ساخت، امری که بعد وی از سوی متفکرانی چون هایدگر،مرلوپونتی، باشلار، گادامر و دیگران شرح و بسط یافت و تمامی عرصههای اندیشه و فرهنگ، از فلسفه علم گرفته تا نقد هنری را تحت تأثیر قرار داد. بی شک معماری و شهرسازی یکی از مهم ترین این عرصه هاست. پس از آزمون معماری مدرن و آموزههای آن در تولید و توسعه معماری و شهرسازی قرن بیستم و بحرانهای حاصل از آن، معماران و منتقدان معماری در جستجوی نقطه عزیمتی مطمئن تر، جامع تر، و دقیق تر بودند تا به کمک آن خوانشی ژرف از معماری و محیط خویش ارائه دهند که از یکسو از سطحی نگریها و تعمیمهای معماری مدرن به دور باشد و از دیگر سو افقی نو بر هستی و سویههای وجودی انسان و فضا بگشاید. در این تلاش گسترده، برخی از معماران و نظریه پردازان در دهههای شصت و هفتاد میلادی به توانمندیهای پدیدارشناسی آگاهی یافتند و در صدد تبیین نگرشی نو بر پایه آموزههای فلسفی پدیدارشناسی بر آمدند. این فرایند، که شاید بتوان آن را "معمارانیدن فلسفه پدیدارشناسی" خواند بی شک چهرههای برجستهای دارد که مطالعه اندیشههای آنها جهت درک ماهیت این خوانش ضرورت دارد.