ابتدا قرار بود نوشته ای با عنوانِ « دانی دو اسمه بودن چه درد دارد ؟» !! بنویسم و کمی غر بزنم از سختی ها و مشکلاتش . شاید از درگرگونی ها و مجهولات هویتی میگفتم . اما عجیب اینجاست که الان دیگر نمیخواهم شکایتی بکنم . میخواهم زیبایی اش رو تعریف کنم :
درست از لحظه ی تولد دو نام داشتم با معانی و جبهه تا متفاوت . یک اسم رسمی که درون شناسنامه ام جا گرفته بود و یک اسم دیگر که درخانه و دیگر جاها صدایم میکردن. علاوه بر اون یکی از عمه ها به دلیل شباهتم با یه شخصیت کارتونی ( که هرگز نفهمیدم چه شکلی بوده )به نام ماتاتا صدام میکرد و عمو بزرگه هم معنی اسم دومم رو خطاب میکرد ؛ یعنی کمیاب که این رو دوست داشتم .
زمانی از این دو اسمه بودن دلخور شدم که در مدرسه به دلیل پر تعداد بودن اسم رسمیم در کلاس ، فامیلی رو صدا میزدن - البته الان کمی به خودم برای این دلخوری شک کردم - و گاهی هم دوستان و فامیل به دلیل عادتی که به نام دومم داشتن ، در جاها و لیست های رسمی ، اسم غیر رسمیمو مینوشتن . یادمه مثلا یه بار بلیط هواپیمام به نام دومم بود که خب با کارت ملیم تطابقی نداشت !
اما یکی از دلخوری های درونی که به وجود میمود برام ، زمانی بود که بقیه میفهیمدن من دو اسم دارم ؛ چون من خودم همیشه ( قبلا ) حس بدی به اینکه یکی برای خودش یه اسم تعیین کنه داشتم ( و خب من که این اسم دوم رو انتخاب نکرده بود ! پس من مثل اونها نبود ) . خلاصه که من دوست نداشتم بقیه این برداشت رو داشته باشن و حسی که من دارم رو داشته باشن .
سال پیش میخواستم متنی در راستای همین بهانه ها بنوسیم و گلایه ای بکنم اما امروزه به طور عجیبی هیچ مشکلی با این موضوع ندارم :
توی فیلم « جهان با من برقص» یه سکانس هست که یه مرد شکست خورده در ازدواج به دوست خودش که یه مرد ثروتمند که با زنی جوان تر از خودش ازدواج کرده ، در جواب جملش یعنی « ( اون خانومه) جونش برام میره» میگه :
جونش برای کارخونه سوسیس میره . جونش برای خونه لواسون و ویلای شمال و سفر های خارجی میره .
و دوست ثروتمند در جوابش میگه :
معلومه که جونش برای کله کچل و شکم گنده و قرصهای من نمیره !
من همون کارخونه ام ، همون ماشین بنز . همون ویلای شمال و لواسون . من همینام ! پس من کیم ؟
{این فیلم واقها دوست داشتنیه }
پس من هم این سوال هارو از خودم پرسیدم :
ایا هویت من در خط میان این دو اسم محدود میشه ؟ آیا به دلیل نداشتن یه اسم واحد ، من هویتی ندارم ؟!
مطمئنا در این سوالات پوچ هستن . من همون استیکر قلب سبز رنگ هستم که برای عزیزانم میفرستم . همون لیوان سفید قشنگ پر از قهوه . من عشق به بستنی هستم . من رویاهای سفرم و اهدافم برای اینده هستم . من امیدم به فردا و جوان بهترم . من تمام چیز هایی هستم که در این دنیا ازش متنفرم و دوست میدارم .
این هویت شامل جسم و روح من هست که در این سالها ساختمش و میسازمش و محدود به یک اسم نمیشه .
اگه کسی بخواد منو به خاطر بیاره ، مطمئنا یکی از خاطراتمون رو به یاد میاره تا اسممو .
حالا هر کسی میتونه با هریک از اسم ها منو رو صدا بزنه و این هیچ اشکالی نداره .