ناشناسی که میخواهد حرف بزند
ناشناسی که میخواهد حرف بزند
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

نه از هفتادوپنج

یکی از روش های رسیدن به تمام کارهای باید هر روز ، برنامه ریزیه. اینکه از پیش تصمیم بگیریم که برای هر کار چه مدت زمان و در چه ساعت دقیقی وقت بذاریم. من در سالهای قبل اونقدر پادکست و کانال یوتیوب و حتی کتاب درمورد برنامه ریزی و پروداکتیویتی خوندم و شنیدم که با انواع روش های مدیریت زمان و رسیدن به هدف ها آشنام و حس میکنم به سطحی فرای اون رسیدم و به مشکل برخوردم. مشکلم از یه جای دیگست. هم میدونم از کجا و هم دقیق نمی‌دونم از کجا.

من در سالهای قبل اونقدر پادکست و کانال یوتیوب و حتی کتاب درمورد برنامه ریزی و پروداکتیویتی خوندم و شنیدم که با انواع روش های مدیریت زمان و رسیدن به هدف ها آشنام و حس میکنم به سطحی فرای اون رسیدم و به مشکل برخوردم. مشکلم از یه جای دیگست. هم میدونم از کجا و هم دقیق نمی‌دونم از کجا.

دیروز موقع ورزش که از همه چیز خسته شده بودم ، با خودم قول گذاشتم که فردا کاری کنم که به خودم افتخار کنم ، به بیشترین سطح رضایت از انجام کارهام برسم. همون دیشب تمام دقایق گوگل کلندر رو با کارهایی که باید انجام میدادم پر کردم. - از من به شما نصیحت ، برنامه ریزی کارهارو در صبح انجام ندید. شب ها میزان انگیزه برای ادامه دادن فردا خیلی بیشتره- از ساعت پنج صبح برنامه شروع میشد و یازده شب تازه با کلی کار باقی مونده تموم میشد.

امروز صبح گوشیم ساعت پنج زنگ خورد و جنگ بین ذهن و بدنم شروع شد. کمر درد دیروز هنوز باقی مونده بود و چشم ها از بیخوابی پنج ساعته دیشب می‌سوخت. با این حال ذهن من همش در حال محاسبه بود که اگه الان نرم دیگه نمیشه چون تا آخر روز پر پره! بدنم قدرت ییشتری داشت و خوابم برد درحالی که تموم هشدارهای بیدار باش رو پاک کرده بودم. در نتیجه تا ساعت هفت خواب موندم.

تمامی ساعت اول روز در حال کلنجار رفتن با خودم برای حفظ آرامش بودم- من وقتی دیر بیدار میشم خیلی حالم بد میشه- با کتاب روز « نیروی حال» شروع کردم. خیلی حال حاضرم یکسو هست. شاید فردا انرژی بیشتری برام مونده باشه و بتونم بگم.

خلاصه من شب مجبور شدم به پارک شلوغ محله برم و دود بخورم و پیاده روی روز رو حداقل داشته باشم. ظهر هم کمی از برنامه بیرون زدم و شب پر این وضعیت بودم که هم کار و هم درس باقی مونده بود و نمی‌دونستم کدوم رو باید انجام بدم. در حالی که نصفه شب هست ، احیای ضعف تمام در تمام بدنم دارم و فردا باید پنج صبح پاشم. من خواب رو انتخاب کردم. اما من به فردای خودم امیدوارم. سرکار آماده مسلط خواهم بود . تا برگشتم خونه سر پایان نامم میشینم و دیگه به این فکر نمیکنم که از آخر هفتم استفاده درست نکردم.

این نیز بگذرد..



برنامه ریزی
به جای گفتن ، مینویسم تا جایی برای افکاری جدید باز شود .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید