میدونستم که در پایان شهریور ، بعد از دفاع از پروژه نهایی، نگرانی و سردرگمی مسیر محو پیش روم برام ایجاد میشه ، اما اینو نمیدونستم که به حد تعالی از نگرانی میرسم که لایه های پر رنگ استرس و نگرانی عقب بودن پایان نامه رو به لایه های عقب تر ببرم و هم زمان استرس بی برنامه بودنم برای بعد از فارغالتحصیلی رو بکشم.
حقیقتش وقتی یکی تنها این متنهارو بخونه فکر میکنه که با یه آدم همیشه نگران طرفه. خب نمیتونم اینو رد کنم - من نصف موهام سفیده - اما به قول سارا اگه بیام از روزمرگی امروز و جذاب نبودن هیچ بخشش بنویسم یه جوری میشه و برای خودم تازگی نداره. امروز هم بدون حرف خاصی نوشتم فقط برای اینکه ثبت کنم که هنوز توی چالش هستم.
و تنها چیزی که میخوام به خودم قول بدم اینه که فردا یه روز رضایتمند برای خودم بسازم.
تا فردا و داستان رضایتم ?️